کتاب دلداده زمین
معرفی کتاب دلداده زمین
کتاب دلداده زمین نوشته و گردآوریشده توسط زانیار ابراهیمی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است. این کتابْ بررسی برادران کارامازوف به روایت هیوبرت دریفوس است.
درباره کتاب دلداده زمین
این کتاب روایتی است از حدود دوازده ساعت شرح فلسفی هیوبرت دریفوس از رمان برادران کارامازوف فیودور داستایفسکی، در درسگفتاری با عنوان یاد شده که به سال ۲۰۰۷، ده سال پیش از درگذشت او، ارائه شده است.
آنچه خواهید خواند، بههیچرو تقریر طابق النعل بالنعل سخنان او در این درسگفتار نیست. درآوردن قالب شفاهی به قالب مکتوب، لاجرم مستلزم جرحوتعدیل و در مواردی حذفواضافههایی است که کتاب حاضر را در معنای دقیق کلمه به روایتی از روایت دریفوس تبدیل میکند.
فصلهای کتاب دلداده زمین از این قرار است:
فصل اول: جادوزدایی از مسیحیت
فصل دوم: پارههای متناقض قلب
فصل سوم: جام حیات
فصل چهارم: مفتش اعظم
فصل پنجم: مهمان اسرارآمیز
فصل ششم: معجزهٔ آلیوشا
فصل هفتم: خادم خادمان
فصل هشتم: طریق رنجوری
فصل نهم: فعلِ ترکِ فعل
فصل دهم: ستاره شرق
خواندن کتاب دلداده زمین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران رشتههای فلسفه، ادبیات و پژوهش ادبی پیشنهاد میکنیم.
درباره هیوبرت دریفوس
هیوبرت دریفوس فیلسوف آمریکایی در ۱۹۲۹ متولد شد و در ۲۰۱۷ درگذشت. او فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد و استاد فلسفه در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا بود. زمینههای مطالعاتی او در برگیرندهٔ پدیدار شناسی، اگزیستانسیالیسم، فلسفهٔ روانشناسی و فلسفهٔ ادبیات است. از آخرین زمینههای تحقیقاتی دریفوس میتوان به بررسی مفاهیم فلسفی هوش مصنوعی اشاره کرد. دریفوس به مفسر متون فیلسوف آلمانی مارتین هایدگر معروف شده است که ناقدان آن را دریدگر مینامند.
بخشی از کتاب دلداده زمین
«رمان با سرنوشتهای آغاز میشود که رستاخیز را به مرکز توجه میآورد: «آمین، آمین، به شما میگویم اگر دانهٔ گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ اما اگر بمیرد، ثمر بسیار آرد.» (یوحنا، ۱۲:۲۴) در سنت مسیحی رستاخیز را در اصل به برخاستن مسیح از گور میگویند و آن را به رستاخیز کل مردگان در روز قیامت پیوند میزنند. اما داستایفسکی فاصلهای بعید با این تلقی اولیهٔ معادشناسانه دارد؛ و نیز سخن او به همین میزان از برداشت یونانیِ نو شدن طبیعت دور است. در عوض، آنچه او از رستاخیز مراد میکند، قسمی تجربهٔ وجودی (اگزیستانسیال) است، تجربهای که زیروزبر میکند و خطی فارق میان پیش و پس خود میکشد. بسیاری و البته نه همهٔ شخصیتهای رمان، این تجربه را هریک به طریق خاص خویش از سر میگذرانند.
مسیحیت اولیه دریافتی فیزیکی از رستاخیز داشت، زیرا مسیح واقعاً از گور برمیخاست و انتظار این بود که مردگان همگی واقعاً از گور برخیزند. اما این دریافت داستایفسکی نیست، چون او نمیخواهد با آنچه دریفوس «قوانین فیزیک و شیمی» میخواند، درافتد؛ و نیز در رمان مطلقاً هیچ اتفاقی نمیافتد که با این قوانین ناسازگار باشد. اما به همین میزان اشتباه است که دریافت او را نسخهٔ سکولار رستاخیز بدانیم. دریفوس تمایزی سفتوسخت بین سکولار شدن (سکولاریزاسیون) وجودی شدن (اگزیستانسیالیزه کردن) میگذارد. وقتی از سکولار شدن سخن میگوییم، برداشت اصیل اولیه را همچون جوهر نگه میداریم و برداشت بدل ثانویه را سایهای کمرنگ از آن میدانیم که به فراخور وضع، خصلتی سکولار یا دنیوی یافته است. اما وجودی شدن دقیقاً یعنی کنار گذاشتن برداشت اولیه و اصیل دانستن آنچه همواره بدل انگاشته میشود: یعنی نه زمینی شدن یا از آسمان به زمین آمدن، بلکه روگرداندن از آسمان بهمثابهٔ متافیزیک و سر چرخاندن به سوی زمین. این چیزی است که عبور از آنتو-تئولوژی نامیده میشود، چیزی که دریفوس آن را «خلاص شدن از دست خورشید» میخواند، خورشید جوهرباورانهٔ افلاطونی که چونان موجود متعالی یا برتر بر فراز زمین میایستد.
اما این نفی آسمان به معنای نفی مسیحیت نیست؛ خلاصی از دست خورشید بهنحوی تناقضآمیز با «نگه داشتن پرتوهای آن» همراه میشود. کاری که داستایفسکی میکند دقیقاً نجات مسیحیت است، اما نه با حفظ تمام لوازم و مشخصات آن، بلکه با زدن شاخوبرگ جادویی مسیحیت، شاخوبرگی که بهویژه در عصر جدید، در عصر فیزیک، زاید دانسته میشود. بنابراین تعارضی که او پیش روی خود مییابد، تعارض مسیحیت با علم است؛ اما این تعارضی نیست که داستایفسکی بخواهد چونان مدافع سینهچاک مسیحیت به آن وارد شود، زیرا علم را نمیتوان شکست داد. بنابراین باید کاری کرد که خود تعارض منتفی شود.
اگر مسیحیت پیراسته نشود، نیهیلیسم دست بالا را خواهد داشت، تفکری که بیزاری شدیدی را در داستایفسکی برمیانگیزد. نیهیلیسم محصول سلطهٔ تاموتمام علم است، سلطهای که بازاروف شخصیت اصلی پدران و پسران ایوان تورگنیف تجسمبخش آن است. مادام خوخلاکوف در گفتوگو با پدر زوسیما، پیر صومعه، یکی از جملات بازاروف را نقل میکند: «اگر تا آخر عمر باایمان زندگی کنم و زمان مردن که میرسد، چیزی جز -- بهقول نویسندهای -- "خار و خاشاکی که بر گورم میرویند" در میان نباشد، آنوقت چه؟ زجرآور است! چطور میتوانم ایمان را بازپس بگیرم؟» (صص ۸۵-۸۴). داستایفسکی در پی همین بازپس گرفتن ایمان است، چون گرچه علم را شکستناپذیر میداند، نمیخواهد عرصه یکسره برای علم خالی شود تا انسانها به «مشتی عصب» تقلیل یابند. او روی لبهای گام میگذارد که در آن نه میخواهد علم را نفی کند، چون نفی علم بههیچرو با نظرگاه کسی که سر بهسوی زمین میچرخاند سازگار نیست، و نه حاضر است به مطلقالعنانی علم تن دهد.»
حجم
۲۷۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۱ صفحه
حجم
۲۷۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۱ صفحه