دانلود و خرید کتاب اعمال انسانی هان کانگ ترجمه علی قانع
تصویر جلد کتاب اعمال انسانی

کتاب اعمال انسانی

نویسنده:هان کانگ
مترجم:علی قانع
امتیاز:
۴.۰از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اعمال انسانی

کتاب اعمال انسانی، رمانی خواندنی از نویسنده‌ی معاصر کره‌ جنوبی، هان کانگ است، اعمال انسانی بخشی از تاریخ معاصر کره جنوبی، شورش‌ها، نارضایتی‌ها و ناآرامی‌ها را در قالب داستانی خواندنی برای مخاطبان به تصویر می‌کشد.

می‌توانید این اثر را با ترجمه‌ی مترجم توانا، علی قانع بخوانید. 

درباره‌ی کتاب اعمال انسانی

هان کانگ در کتاب اعمال انسانی، بخشی از تاریخ معاصر کره جنوبی را به تصویر کشیده است.هرچند توصیفات دقیق او و شباهت رخدادها به قدری زیاد است که نمی‌توان برای کتاب، زمان، مکان یا محدودتی قائل شد. اعمال انسانی سرنوشت چند دانشجو را در جنبش‌های دانشجویی دهه هشتاد کره جنوبی دنبال می‌کند. آن‌ها بعد از تظاهرات، زندانی، شکنجه و حتی کشته شدند. آن‌ها در راه هدفی که دارند به زندان تن می‌دهند و هان کانگ هم به اعمال و رفتار آن ها در مقابل شکنجه، زندان، سختی‌ها و گاهی تاب نیاوردن و شکسته شدن و آدم فروشی پرداخته است. او از  بن‌بست‌های فکری و تباهی شخصیت‌های داستانش نوشته است.

شخصیت‌های کتاب اعمال انسانی را نمی‌توان یکسره سیاه یا سفید دید. گاهی سربازها هم آدم‌های بدی نیستند و بنا به دستور رفتار می‌کنند. یکی از نقاط زیبای داستان زمانی است که سربازان در خلوت خود به سوگ از دست رفتگان می‌نشینند و سیگار دود می‌کنند. اعمال انسانی داستان همه ما آدم‌ها است. داستانی از پیچیدگی‌های روحی و روانی و نقاط ناشناس شخصیتمان. 

کتاب اعمال انسانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن رمان‌های خارجی لذت می‌برید، کتاب اعمال انسانی یک گزینه‌ی عالی برای شما به حساب می‌آید.

درباره‌ی هان کانگ

هان کانگ نویسنده‌ی اهل کره جنوبی در سال ۱۹۷۰ در گوانگجو متولد شد. او توانست با نوشتن رمان گیاهخوار در سال ۲۰۱۶ جایزه‌ی ادبی بوکر بین المللی را برنده شود. پدر و برادر هان کانگ هر دو نویسنده هستند. او در ۱۰ سالگی به همراه خانواده به سئول نقل مکان کرد. در دانشگاه در رشته‌ی ادبیات کره‌ای تحصیل کرده و از سال ۲۰۱۳، خودش در موسسه‌ی هنر سئول ادبیات خلاق درس می‌دهد.

بخشی از کتاب اعمال انسانی

آیا وقتی آدم زنده به مرده نگاه می‌کند، ممکن است روح میت هنوز در کنار جسمش باشد و به چهرۀ خودش نگاه کند؟

قبل از اینکه بروی بیرون، لحظه‌ای برمی‌گردی و نگاهی به پشت سرت می‌اندازی. هیچ روحی در آنجا نیست. در آنجا فقط اجساد خاموش‌اند و بوی تعفن وحشتناک.

جنازه‌ها را ابتدا به سالن ژیمناستیک نیاوردند، در راهرو ادارۀ شکایات دفتر استانداری نگهشان داشته بودند. آنجا دو دختر بودند که هر دو سنشان از تو بیشتر بود، یکی لباس فرم یقه‌باز مدرسه تنش بود و دیگری لباسی معمولی. فقط نگاهشان کردی و برای لحظه‌ای یادت رفت چرا آمده بودی. آن‌ها صورت خون‌آلود جنازه‌ها را با پارچه‌ای مرطوب پاک و سعی می‌کردند دست‌های خشکیدۀ جنازه‌ها را صاف کنند و با زور به پهلویشان بچسبانند.

دختری که لباس فرم مدرسه تنش بود ماسک روی دهانش را پایین کشید، رو به تو کرد و پرسید: «می‌تونم کمکت کنم؟» ویژگی چهره‌اش چشم‌های گردش بود، گرچه کمی برآمدگی داشت. موهای سرش را از دو طرف گیس کرده بود و بخشی از موهای وز‌وزی‌اش هم از اطراف بیرون می‌زد. خیس عرق بود و موهای خیس به پیشانی و شقیقه‌اش چسبیده بود.

گفتی: «دارم دنبال دوستم می‌گردم.» دستت را که به خاطر بوی خون روی بینی‌ات گذاشته بودی، برداشتی.

«باهاش اینجا قرار داشتی؟»

«نه، اون یکی از این...»

«فهمیدم، اگه دوست داری می‌تونی بیای نگاهی بندازی.»

صورت و بدن‌های همۀ بیست و دو جنازه‌ای را که کنار دیوار راهرو خوابیده بودند دقیق نگاه کردی. اگر می‌خواستی مطمئن شوی باید از نزدیک نگاه می‌کردی؛ چشم‌هایت زود درد گرفت و برای اینکه دقیق‌تر شوی شروع کردی به پلک زدن.

آن دختر دیگر سرپا ایستاد و پرسید: «اینجا نیست؟»

او آستین‌های پیراهن سبز‌رنگش را تا بالای آرنج تا زده بود. گمان می‌کردی او نیز باید هم‌سن همان دختر جوانی باشد که لباس فرم مدرسه پوشیده بود. حالا که او را بدون ماسک دیدی، فهمیدی که او بزرگ‌تر است و سنش بیشتر به بیست ‌سال می‌خورد. پوست بدنش به زردی می‌زد و گردنش باریک و ظریف بود. فقط حالت چشم‌هایش زمخت و پرقدرت بودند و در لحن صدایش هیچ ضعفی وجود نداشت.

«نه.»

samira
۱۴۰۰/۰۷/۱۸

موضوع درباره ی سرنوشت چند دانشجو در جنبش های دانشجویی کره جنوبی است که بعد از تظاهرات زندانی و شکنجه شدند. کتاب دردناکی بود،نیمه دومش(از فصل چهار)به نظرم جذاب تره و کلا کتاب عامه پسندی نیست.

زهرا
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

لطفاً این کتاب رو به بخش بی‌نهایت اضافه کنید☘

Sharareh Haghgooei
۱۴۰۱/۰۴/۰۳

کتاب حیرت انگیزه.اصلا فکر نمی کردم کره جنوبی با اون سریال های گوگولی همچین لکه سیاهی در تاریخ معاصرش داشته باشه.موضوع کتاب داستان تعدادی از قربانیان و شاهدان قتل عام گوانگجو در کره جنوبی است.داستانهایی بسیار تکان دهنده که برای

- بیشتر
Mary gholami
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

این کتاب برای کسایی که کتابخوان هستند جالبه چون قلم سنگینی داره و برای افرادی که کتاب برای سرگرمی میخونن ممکنه خسته کننده باشه

mahi
۱۴۰۲/۰۴/۱۶

اعمال انسانی. کتابی عجیب، دلخراش و بسیار نزدیک به این روزهای ما. کتاب در مورد قتل عام سال هشتاد میلادی، در روستای گوانگجوی کره‌س. اتفاقی دلخراش که طی اون، مردم بیگناه زیادی که به شرایط موجود معترض بودن، قتل عام

- بیشتر
سید علی میرخلیلی
۱۴۰۳/۰۸/۲۱

هر چه رمان جلوتر می رود زوایای بیشتری از قیام گوانگجو آشکار می شود و انسان بیشتر به عمق فجایعی که رخ داده پی می برد. نویسنده سعی می کند تا با اختصاص دادن هر فصل به یکی از آن

- بیشتر
فرو
۱۴۰۳/۰۸/۲۰

قطعا "اعمال آدمی" همذات‌پنداری عظیمی در خودش برای حال این روزهامون داره

Magnolia
۱۴۰۳/۰۸/۰۱

من ترجمه‌ی نشر دانش‌آفرین رو خوندم. در دل داستان درد و رنج انسانی هولناکی نهفته‌ست و خوندنش واقعا اعصاب میخواد.

sayna
۱۴۰۳/۰۷/۲۰

کتابی بسیار تاثیر گذار با قلمی شیوا و رسا .واقعا جایزه ی نوبل برازنده ی چنین نویسنده ایه .

neginafshari
۱۳۹۹/۱۲/۰۹

لطفا این کتاب رو در بخش بی نهایت قرار بدید. ممنون از شما

وجدان. وجدان، وحشتناک‌ترین چیز در دنیاست.
حسین احمدی
راهی برای بازگشت به دنیای قبل از قتل‌عام‌ها وجود ندارد.
Mitir
بعضی از خاطرات هرگز درمان نمی‌شوند. آن‌ها به جای اینکه مثل بقیۀ خاطرات در گذر زمان محو ‌شوند، همیشه با تو می‌مانند.
Mary gholami
من مصاحبه‌ای با شخصی شکنجه‌شده را خواندم؛ آن‌ها عواقب این عمل را مشابه تجربه‌هایی توصیف می‌کردند که قربانیان آلودگی رادیواکتیو داشتند. مواد رادیو‌اکتیو تا ده‌ها سال در عضلات و استخوان‌ها باقی می‌مانَد، و باعث جهش و تغییر یافتن کروموزوم‌ها می‌شود. سلول‌ها سرطانی می‌شوند و زندگی‌ها را از بین می‌برند. حتی اگر قربانی بمیرد، حتی اگر کالبدش سوزانده شود و از آن‌ چیزی به جز مشتی خاکستر باقی نماند، آن مواد رادیواکتیو محو نخواهد شد.
Mitir
این را می‌دانی که اگر زمانی مثل آن بهار دوباره از راه برسد، حتی با آگاهی از آنچه اکنون می‌دانی، شاید بهترین پایانی که برایش بسازی، پایان مشابهی باشد نظیر آنچه قبلاً ساخته بودی.
Mitir
وجدان، وحشتناک‌ترین چیز در دنیاست.
Mary gholami
وقتی ابتدا شروع کردم به دقیق شدن در مدارک، آن چیزی که بیشتر ثابت شد توجیه‌ناپذیر بودن خون‌ریزی‌هایی بود که دوباره‌و‌دوباره تکرار می‌شد، بدون هیچ تلاشی که عاملان جنایت‌ها را به مقامات معرفی کنند. اعمال خشونت‌آمیز را در روز روشن مرتکب می‌شدند، بدون هیچ تردید و پشیمانی. افسران فرماندهی که باید آن‌ها را منع می‌کردند، حتی طالب چنین نمایشی از وحشی‌گری بودند.
Mitir
برای اولین بار بعد از مدتی طولانی، حضور در مراسم ازدواجی وادارم کرد که از خانه بیرون بزنم. ژانویۀ ۲۰۱۳ بود و خیابان‌های سئول در خوابم درست مثل چند روز قبل بودند. سالن ازدواج با چلچراغ‌های درخشنده تزئین شده بود. چیز نامتجانس تکان‌دهنده‌ای دربارۀ آدم‌ها، ‌که در لباس‌های پرزرق‌و‌برقشان می‌خندیدند، وجود داشت؛ انگار که هیچ مشکلی پیش نیامده. وقتی این‌همه آدم مرده بودند چطور چنین صحنه‌ای امکان‌پذیر بود؟ به منتقدی برخوردم که در مورد اینکه چرا مجموعه‌داستانم را به او نداده‌ام سر شوخی را با من باز کرد. نمی‌توانستم معنی‌اش را بفهمم. با این‌همه مرده.
Mitir
اگر زندگی ما مثل تابستانی بود که تازه گذشته بود، اگر زندگی جسم کثیف بوگندوی غرق در خون و چرک و عرق بود، ثانیه‌هایی دلمه‌بسته که نمی‌گذشتند، اگر زندگی یک‌مشت جوانۀ گندم ترش بود که گرسنگی را بیشتر می‌کرد، مرگ شاید دیگر شبیه مداد‌پاک‌کنی می‌شد که با حرکتی همه‌چیز را پاک می‌کرد.
Mitir
مگر آن‌ها از مرگ چه می‌دانستند که سبب شد چنین تصمیمی بگیرند؟
Mitir
بعد از مرگ تو، نتوانستم برایت عزاداری کنم. و سپس این چشم‌ها، که زمانی مشاهده‌گر تو بود، زیارتگاه شد. و این گوش‌ها، که زمانی صدای تو را می‌شنید، زیارتگاه شد. و ریه‌‌هایی که زمانی نفس تو را در خود فرومی‌داد، زیارتگاه شد
비타민아이다
در پاییز سال ۱۹۷۹، وقتی قیام دموکراتیک در شهرهای جنوبی بوسان و ماسان سرکوب می‌شد، چا جی‌چئول، رئیس محافظان رئیس‌جمهور پارک چونگ‌هی، به او گفت: «دولت کامبوج دو میلیون نفر دیگه رو کشته. چیزی نمی‌تونه جلوی ما رو بگیره که همچین کاری نکنیم.» در ماه مه ۱۹۸۰، وقتی که تظاهرات و راهپیمایی‌ها در گوانگجو قدرت گرفت، ارتش از سلاح‌های آتشین علیه شهروندان غیرمسلح استفاده کرد. سربازهایی که، بر خلاف قانون دادگاه بین‌المللی در زمینه‌های بشر‌دوستانه، مجهز به گلوله‌های سربی بودند.
Mitir
چشم‌های برادرت سرخ و خون‌رنگ شده بود وقتی که این کلمات از دهانش بیرون می‌آمد. او گفت: «بهشون نشون می‌دم، تاوان این جنایت رو باید پس بدن.» نمی‌توانم به تو بگویم چه حالی شده بودم، از او پرسیدم: «راجع به چی داری حرف می‌زنی؟ چطوری ممکنه انتقام این "جنایتی" رو که دولت باعثش بوده گرفت؟ اگه هر اتفاقی برای تو بیفته، دیگه موندن در این دنیا برام ارزشی نداره.» و حتی حالا بعد از سی سالی که گذشته، در مراسم سالگردهایی که برای مرگ تو و پدرت برگزار می‌کنیم دیدن خم و راست شدن برادرت وقتی که دارد از مهمان‌ها پذیرایی می‌کند برایم دشوار است. لب‌های نازکش که روی هم فشرده می‌شود، خمیدگی شانه‌هایش و رگه‌های سفیدی که به موهایش نشسته است. این سربازها هستند که می‌بایست سنگینی مرگ تو را روی شانه‌هایشان تحمل کنند و نه او، پس چرا او این‌قدر زود و قبل از موقع پیر شد، حتی خیلی سریع‌تر از دوست‌هایش؟ آیا هنوز فکر انتقام او را برآشفته می‌کند؟ هر‌وقت به این چیزها فکر می‌کنم، قلبم فرو‌می‌ریزد.
Mitir
آیا این حقیقت دارد که زندگی انسان‌ها اساساً ظالمانه است؟ آیا این تجربه‌های ظالمانه تنها چیزهای مشترک بین ما انسان‌هاست؟ آیا حقیقت دارد شأن و مقامی که ما به آن چسبیده‌ایم چیزی به جز خود‌فریبی نیست و نقابی بر این حقیقت واحد می‌زند که هر‌کدام از ما می‌تواند تا حد حشره‌ای تنزل کند، در حد جانوری حریص و غارتگر، در حد توده‌ای گوشت؟ که پست و حقیر می‌شود، تخریب می‌شود، به قتل می‌رسد و قصابی می‌شود. آیا این سرنوشت ذاتی نوع بشر نیست، چیزی که تاریخ آن را ناگزیر تأیید کرده است؟
Mitir
یعنی به اندازۀ کافی خون ریخته نشده؟ چطور می‌شه روی این‌همه خون سرپوش گذاشت؟
Mitir
راهی برای برگشتن به دنیای قبل از عذاب وجود ندارد. راهی برای بازگشت به دنیای قبل از قتل‌عام‌ها وجود ندارد.
حسین احمدی
یون‌سوک شانه‌هایش را بالا می‌دهد و کش موهایش را از پشت گردنش باز می‌کند. در سکوت کامل نگاه می‌کنی که انگشت‌هایش به موهای خیس و سوئیشرتش کشیده می‌شود. اولین بار که او را دیده بودی صورت چاق جذابی داشت که حالا در عرض این چند روز لاغر شده بود. به چشم‌هایش دقیق می‌شوی که گود افتاده و سایه انداخته است و فکر می‌کنی وقتی کسی هنوز زنده است آن پرنده را کجای بدنش نگه‌داری می‌کند؟ آیا در شیارهای خمیده‌ای که بالای تاج هاله‌ای‌شکل سرش جا داده یا در بخش‌‌هایی از قلبش؟
farhad_riazi87
به حفره‌ای که در طرف دیگر پهلویم باز شد و خون داغ که از پشتم با تقلا بیرون زد. به تفنگی که شلیک کرد. به ماشه‌ای که کشیده شد. به چشمی که مرا زیر نظر داشت. به چشم‌های آن کسی که فرمان آتش داد. دلم می‌خواهد چهرۀ آن‌ها را ببینم، دلم می‌خواهد مثل شعله‌ای لرزان روی پلک‌های خوابیده‌شان پرسه بزنم، بروم به خوابشان و شب‌های متوالی همان‌طور شعله‌وار در پیشانی و پلک‌هایشان بمانم. تا زمانی که کابوس‌هایشان چشم‌های مرا پر کند، چشم‌‌هایی که از آن‌ها خون بیرون می‌زند. تا زمانی که صدای پرسش و تمنایم را بشنوند، چرا؟
비타민아이다
تابستان آن سال تو مرده بودی. در‌حالی‌که هنوز از بدن من خون بیرون می‌چکید، تو در حال پوسیده شدن بودی تا اینکه به خاک ملحق شوی.
Mitir
من مصاحبه‌ای با شخصی شکنجه‌شده را خواندم؛ آن‌ها عواقب این عمل را مشابه تجربه‌هایی توصیف می‌کردند که قربانیان آلودگی رادیواکتیو داشتند. مواد رادیو‌اکتیو تا ده‌ها سال در عضلات و استخوان‌ها باقی می‌مانَد، و باعث جهش و تغییر یافتن کروموزوم‌ها می‌شود. سلول‌ها سرطانی می‌شوند و زندگی‌ها را از بین می‌برند. حتی اگر قربانی بمیرد، حتی اگر کالبدش سوزانده شود و از آن‌ چیزی به جز مشتی خاکستر باقی نماند، آن مواد رادیواکتیو محو نخواهد شد.
حسین احمدی

حجم

۲۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰
۵۰%
تومان