دانلود و خرید کتاب کتاب سپید هان کانگ ترجمه مژگان رنجبر
تصویر جلد کتاب کتاب سپید

کتاب کتاب سپید

نویسنده:هان کانگ
امتیاز:
۲.۹از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب سپید

کتاب کتاب سپید، نوشته هان کانگ است که با ترجمه مژگان رنجبر منتشر شده است. سوگ مرگ خواهر تازه متولد شده با گذشت سال‌ ها هنوز راوی را آزار می‌ دهد. سفر نوزاد به این دنیا بیش از دو ساعت کوتاه به طول نینجامیده ولی راوی این زندگی را با نگاهی متفاوت شرح می‌ دهد. او کلمات را مرهمی سپید بر این داغ کهنه می‌ یابد. با لیستی از مفاهیم و اجسام سفیدی که در نهایت به نحوی به این اتفاق متصل می‌ شوند مرهم سپید خود را در کتاب سپید شکل می‌ دهد.

خواندن کتاب کتاب سپید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به متون پر احساس ادبی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب کتاب سپید

بندهای قنداق به سپیدی برف به دور نوزاد پیچیده می‌شوند. رحِم گوشه‌ای بسیار دنج خواهد بود، بنابراین پرستار بدن او را محکم می‌پیچد، تا تکانش بیرون جهیدن ناگهانی‌اش به درون بی‌پایانی را تسکین دهد.

شخصی که همین حالا آغاز به نفس کشیدن کرده است؛ اولین پرشدگی ریه‌ها. کسی که نمی‌داند کیست، کجاست، و چه چیزی درست همین حالا آغاز شده است. درمانده‌ترین در میان حیوانات نورسته، از جوجهٔ تازه متولدشده‌ای هم بی‌دفاع‌تر.

زن، رنگ‌باخته از خونریزی، به کودک گریان می‌نگرد. سراسیمه، خودِ نوارپیچ‌شده‌اش را در آغوشش می‌گیرد. فردی که درمان این گریه هنوز برایش ناشناخته است. کسی که، تا همین چند لحظهٔ پیش، در گیرودار چنین درد حیرت‌انگیزی بوده است. کودک، به طرزی غیرمنتظره، خود را آرام می‌کند. این به خاطر نوعی بو خواهد بود. یا شاید هم این‌دو هنوز به هم وصل‌اند. دو چشم سیاه بهت‌زده به سوی چهرهٔ زن چرخیده‌اند ـ مجذوب به سمت صدای او. این‌دو هنوز به هم وصل‌اند، بی‌خبر از چیزی که به جریان افتاده است. در سکوتی که آکنده از بوی خون است. آن هنگام که چیزی بین این دو بدن قرار می‌گیرد؛ سپیدیِ بندهای قنداق.

mahi
۱۴۰۲/۰۶/۰۶

کتاب سپید. کتابی کوتاه در مورد مرگ. زنی که از کشورش کره به نروژ و سردترین شهر این کشور رفته، از رنگ سپید میگه. از تمام چیزهایی که یادآور سپیدی و یادآور مرگه. از خواهری میگه که قبل از خودش

- بیشتر
کاربرm-jamali
۱۴۰۳/۰۷/۲۰

نوبل ادبیات ۲۰۲۴ به هان کانگ، نویسنده این کتاب تعلق گرفت

Magnolia
۱۴۰۳/۰۸/۰۱

من چاپ اول این کتاب رو بعد از انتشارش خوندنم. کتاب نثر شاعرانه داره. مترجم خوب از پس کار براومده، و درک نمیکنم چرا بعضی‌ها نوشتن که اصلا قابل خواندن و فهمیدن نیست! والا بنده همچین مشکلی نداشتم موقع خوندنش

- بیشتر
کاربر 5254835
۱۴۰۳/۰۹/۰۹

برای خواندن کتاب بسیار مشتاق بودم با توجه یه این که پیشنهاد این هفته جلسات کتابخوانی مان بود بی صبرانه منتظر شروع کتاب بودم اما متاسفانه هیچ حس ادبی از کتابی که جایزه نوبل گرفته دریافت نکردم و این به

- بیشتر
حمیده پارسائیان
۱۴۰۳/۰۷/۲۵

این امتیاز رو در واقع به ترجمه‌ی فاجعه‌ی کتاب می‌دم. این کتاب با این ترجمه اصلا قابل خوندن نیست. نثری که بنا بوده شاعرانه باشه، به شکل اغراق‌آمیزی متکلف و بی‌معنا شده.

کاربر 3815666
۱۴۰۳/۰۷/۲۳

این کتاب خوب بواسطه ترجمه بسیار بسیار ضعیف غیر قابل خواندن شده است. من بیشتر از ۴۰ صفحه ا‌ول ان را نتوانستم بخوانم.

با نگریستن خود در آینه، هرگز فراموش نمی‌کرد که مرگ در پس آن چهره شناور بود. کم‌رمق اما استوار، مانند نوشته‌ای سیاه که بر سرتاسر کاغذی سپید خونریزی می‌کند.
شهرام صفاری زاده
آموختنِ دوباره دوست داشتن زندگی، روندی طولانی و پیچیده است.
پویا پانا
ماه هنگامی که ابرها مقابل ماه شناور می‌شوند و روشنایی آن را کاملاً محو می‌کنند، همان ابرها بی‌درنگ به سپیدی و سردی می‌درخشند. هنگامی که ابرهای سیاه با ابرهای سپید درمی‌آمیزند، سایه‌روشن ظریفی شکل می‌گیرد. پشت آن طرح تاریک لکه‌لکه، ماه پریده‌رنگ پنهان است، غرق در نوری خاکستری یا یاسی یا آبی کم‌رنگ، کامل یا نیمه، شکلی باریک‌تر حتی، رو به افول به سوی یک نقره‌ای تنها.
شهرام صفاری زاده
هنگامی که ابرها مقابل ماه شناور می‌شوند و روشنایی آن را کاملاً محو می‌کنند، همان ابرها بی‌درنگ به سپیدی و سردی می‌درخشند. هنگامی که ابرهای سیاه با ابرهای سپید درمی‌آمیزند، سایه‌روشن ظریفی شکل می‌گیرد. پشت آن طرح تاریک لکه‌لکه، ماه پریده‌رنگ پنهان است، غرق در نوری خاکستری یا یاسی یا آبی کم‌رنگ، کامل یا نیمه، شکلی باریک‌تر حتی، رو به افول به سوی یک نقره‌ای تنها. هرگاه که به ماه نیمهٔ برج چشم می‌دوخت، چهرهٔ شخصی را در آن می‌دید. از زمانی که بسیار کوچک بود، تمام توضیحات بزرگسالان بی‌فایده بود: او هرگز نتوانست اشکالی را که به او می‌گفتند تشخیص بدهد: یک جفت خرگوش و هاونی که در آن برنج می‌کوبیدند. تمام چیزی که پیدا بود دو چشم بود، به ظاهر غرق در فکر، با اثری سایه‌گون از بینی. در شب‌هایی که ماه به طرزی عجیب بزرگ است، او می‌تواند پرده‌ها را باز بگذارد و اجازه دهد نورش تمام گوشه‌وکنارهای آپارتمانش را غرق در خود کند. آنگاه او می‌تواند گام بردارد، بالاوپایین. در نوری که از چهرهٔ متفکر سپید و بزرگی می‌تراود، تاریکی از آن دو چشم سیاه زدوده می‌شود.
شهرام صفاری زاده
میگرن‌هایی که از دوازده سیزده‌سالگی‌ام آغاز شدند، بی هیچ هشداری هجوم می‌آورند، و انقباض‌های شکمی دردناکی را با خود به همراه دارند که زندگی روزمره را به یکباره می‌ایستانَد.
کاربر ۶۹۹۷۵۵۲
هر لحظه، جهشی رو به جلوست از لبهٔ صخره‌ای ناپیدا، جایی که لبه‌های تیز زمان پیوسته تازه می‌شوند.
shabnam
به مرگ می‌اندیشم که هر بار راه کج می‌کند، و هنگامی که او با استواری رو به جلو حرکت می‌کند، نگاه به پشت سر او دارد. نمیر. محض رضای خدا نمیر.
کاربر ۶۹۹۷۵۵۲
گاه‌به‌گاه بدنم را همچون زندان حس می‌کنم؛ جزیره‌ای استوار و متحرک که با احتیاط در میان جمعیت پیش می‌رود.
پویا پانا
اتاقکی مهروموم‌شده که تمام خاطرات زندگی‌ای را که گذرانده‌ام، و زبان مادری‌ام را که از آن خاطرات جدایی‌ناپذیر است با خود حمل می‌کند. هرچه این انزوا لجوج‌تر، هرچه این تکه‌های نامنتظره واضح‌تر، وزنشان تحمل‌ناپذیرتر.
پویا پانا
شخصی که همین حالا آغاز به نفس کشیدن کرده است؛ اولین پرشدگی ریه‌ها. کسی که نمی‌داند کیست، کجاست، و چه چیزی درست همین حالا آغاز شده است. درمانده‌ترین در میان حیوانات نورسته، از جوجهٔ تازه متولدشده‌ای هم بی‌دفاع‌تر.
سپیده اسکندری

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان