
کتاب سفر دوزخی شاهزاده دشت های شرقی
معرفی کتاب سفر دوزخی شاهزاده دشت های شرقی
کتاب سفر دوزخی شاهزاده دشتهای شرقی نوشتهی بهزاد قدیمی، رمانی ایرانی است که انتشارات چترنگ آن را منتشر کرده است. این اثر با روایتی چندلایه و خیالانگیز، داستانی را روایت میکند که در مرز میان واقعیت و رؤیا، اسطوره و زندگی روزمره حرکت میکند. شخصیتهای اصلی کتاب، در جستوجوی معنا، عشق و هویت، سفری پرماجرا را آغاز میکنند که در آن عناصر افسانهای، ارجاعات ادبی و دغدغههای انسانی بههم میآمیزد. روایت کتاب با زبانی خلاقانه و ساختاری غیرخطی، خواننده را به دنیایی میبرد که در آن مرز میان خواب و بیداری، حقیقت و خیال، مدام جابهجا میشود. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سفر دوزخی شاهزاده دشت های شرقی
سفر دوزخی شاهزاده دشتهای شرقی اثری از بهزاد قدیمی است که در قالب رمان، داستانی چندوجهی و استعاری را روایت میکند. این کتاب با الهام از اسطورهها، قصههای کهن و ارجاعات ادبی، جهانی میسازد که در آن شخصیتها میان رؤیا و واقعیت، امید و ناامیدی، سفر و بازگشت سرگرداناند. روایت کتاب از زبان شخصیتهایی چون آذرنوش و شاهزاده، با نگاهی به درون و بیرون، به جستوجوی عشق، هویت و رهایی میپردازد. ساختار کتاب غیرخطی و تکهتکه است؛ فصلها با نامهایی نمادین و روایتی سیال، خواننده را میان دشتهای خیالی، شهرهای دودگرفته و خاطرات سوخته جابهجا میکند. در این میان، عناصر جادویی، موجودات افسانهای و ارجاعات به آثار ادبی کلاسیک، فضایی رازآلود و چندلایه به داستان میبخشد. سفر دوزخی شاهزاده دشتهای شرقی نهتنها داستانی عاشقانه و اسطورهای است، بلکه بازتابی از دغدغههای انسان معاصر در مواجهه با تنهایی، جستوجوی معنا و عبور از بحرانهای فردی و جمعی بهشمار میآید.
خلاصه داستان سفر دوزخی شاهزاده دشت های شرقی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با روایت آذرنوش، دختری که میان واقعیت و رؤیا سرگردان است، آغاز میشود. او در دنیای روزمره و شهر دودگرفته، خاطرات و رؤیاهایش را با شاهزادهای از دشتهای شرقی درهم میآمیزد. شاهزاده، شخصیتی خیالانگیز و اسطورهای، در دشتهای شقایقهای وحشی زندگی میکند و در رؤیاهای آذرنوش حضور دارد. اما برای رسیدن به معشوقهاش، باید سفری دشوار و پرخطر را آغاز کند؛ سفری که از دل رؤیاها، قصهها و افسانهها میگذرد و با چالشهایی چون عبور از آینه، مواجهه با هیولاها و گذر از دشت سوخته همراه است. در این مسیر، شاهزاده با تکشاخی افسانهای همراه میشود و برای یافتن آذرنوش، باید از آینهای جادویی عبور کند. اما دشت زیبای او به آتش کشیده میشود و شاهزاده در مواجهه با هیولایی آتشافکن، بالهایش را از دست میدهد و زخمی و سرگردان، به جستوجوی دشت از دسترفته ادامه میدهد. آذرنوش نیز در شهر، میان خاطرات و واقعیت، به دنبال نشانههایی از شاهزاده میگردد و در مواجهه با هیولایی ریزان، قصههای تازهای را کشف میکند. روایت با ارجاع به نمایشنامهها، قصههای کهن و خاطرات تئاتری، لایههای تازهای به داستان میافزاید و در نهایت، جستوجوی عشق و هویت در دل ویرانی و رؤیا ادامه مییابد.
چرا باید کتاب سفر دوزخی شاهزاده دشت های شرقی را بخوانیم؟
سفر دوزخی شاهزاده دشتهای شرقی با تلفیق عناصر اسطورهای، ادبیات کلاسیک و دغدغههای معاصر، تجربهای متفاوت از روایت داستانی ارائه میدهد. این کتاب با ساختار غیرخطی و زبان خیالپردازانه، مرز میان واقعیت و رؤیا را به چالش میکشد و خواننده را به سفری درونی و بیرونی دعوت میکند. شخصیتها در جستوجوی معنا، عشق و رهایی، با چالشهایی روبهرو میشوند که بازتابی از بحرانهای انسانی و اجتماعی است. ارجاعات به قصهها و اسطورهها، فضای کتاب را چندلایه و تأملبرانگیز میکند و امکان خوانشهای متنوع را فراهم میآورد. این اثر برای کسانی که به روایتهای نوآورانه و جستوجوی هویت علاقهمندند، تجربهای منحصربهفرد خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان ادبیات معاصر، دوستداران روایتهای اسطورهای و کسانی که دغدغه هویت، عشق و معنای زندگی دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به ساختارهای غیرخطی و روایتهای چندلایه علاقه دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب سفر دوزخی شاهزاده دشت های شرقی
«یکی بود، یکی نبود، یکی نبود، نبود که نبود که نبود که... وقتی آنیکی نبود، هیچکس نبود؛ هیچکس نیست، نبوده است، نخواهد بود. فقط قصهاش مانده، قصهها تنها بازماندگان آن یکیهای نبودهاند. پس قصهاش را خوب بخوان، شاید نامش را بدانی. در کتابها آمده است اگر نامی را صدا کنی، جوابت را خواهد داد. آری جادو این است که نام واقعیاش را بدانی تا بتوانی بخوانیاش. نامها نامهها را به مقصدشان میرسانند. دریغ! هرچه هست، هرکه بود، نامهای بسیاری داشت، به نامهای بیشماری شناخته میشد. اگر قصۀ نامها را بخوانی، شاید نام واقعیاش را بدانی. نام قصهها را به خاطر بسپار و نام قصهنویسها را، همچنین نام آنها را که در قصهها نوشته میشوند، به خاطر بسپار. یکی بود، یکی نبود، زیر این گنبد کبود، اولین قصهای که میخوانی شاید آخرین قصه باشد پس قصۀ اول را بخوان و نامش را تا آخر به خاطر بسپار. خورخۀ بورخسی! او راهب صومعهای مخوف، اما نه، نگهبان کتابخانهای افسانهای بود. کتابداری که نمیگذاشت هیچکس کتابها را بخواند. همۀ کتابها را برای خودش میخواست، بدون اینکه چشم نامحرمی بر آنها بیفتد. کتابها کاغذند؛ کاغذهای فانی. کیست که کاغذها را بخواهد؟ او، خورخۀ بورخسی، کتابها را نه، نوشتهجات روی صفحات سپیدشان را میخواست، قصههایشان را میخواست، نه برای هیچکس؛ فقط برای خودش؛ خودِ خودش.»
حجم
۳۹۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۹۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
