دانلود و خرید کتاب قرن دیوانه‌ی من ایوان کلیما ترجمه سیدعلیرضا بهشتی
تصویر جلد کتاب قرن دیوانه‌ی من

کتاب قرن دیوانه‌ی من

نویسنده:ایوان کلیما
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قرن دیوانه‌ی من

کتاب قرن دیوانه‌ی من نوشته ایوان کلیما است که سید علیرضا بهشتی شیرازی آن را به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب شرح دوران زندگی نویسنده در جوانی است که عضو حزب کمونیست بوده است.

درباره کتاب قرن دیوانه‌ی من

مارکسیسم، که ایدئولوژی کمونیسم را شکل داد، امروزه تا حدی فراموش شده است. نظریات انقلابی این مکتب در عمل شکست خورده‌اند. این روزها جهان بیشتر از سوی تروریسم تهدید می‌شود و با داعش و مرام‌هایی شبیه به آن دست و پنجه نرم می‌کند فراموش کرده است یک زمانی این تفکر در کشورها چه چیزهایی را می‌ساخت و چگونه می‌توانست به دیکتاتوری برسد. نویسنده در این کتاب سعی کرده است به آن دوران بپردازد و توضیح دهد چگونه در جوانی جذب کمونیست شد و پس از مدتی متوجه شد این مسیر اشتباه است و از آن فاصله گرفت. در این کتاب نویسنده عقاید حزب و دلیل جدا شدنش را توضیح می‌دهد.

خواندن کتاب قرن دیوانه‌ی من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب قرن دیوانه‌ی من

اینک نمی‌توانم اثاثهٔ آن آپارتمان جدید را دقیقاً به یاد آورم؛ خاطره‌ای مبهم از یک صندوق سبز، یک کتابخانه با کاسه‌ای لاجوردی بر رویش، و یک نقشهٔ بزرگ اروپا و شمال آفریقا آویخته به دیوار اتاق، که پدر از روی آن تحولات جنگ را پی می‌گرفت. ظاهراً اوضاع خوب نبود. ارتش آلمان داشت به راحتی تمامی آن لکه‌های رنگی روی نقشه را می‌گرفت، لکه‌هایی که نام‌شان را بی‌غلط آموخته بودم: هلند، بلژیک، فرانسه، دانمارک، نروژ، یوگوسلاوی. علاوه بر همهٔ اینها هیتلر عوضی با کسی به نام استالین، که بر اتحاد شوروی حکم می‌راند، پیمانی بست که بر اساس آن امپراتوری‌های این دو نفر اینک دوست شمرده می‌شدند. این خبر پدر را حیرت‌زده کرد. همچنین فهمیدم که این یک نشانهٔ بد است، زیرا لکه‌ای که در نقشه اتحاد شوروی را نشان می‌داد چنان عظیم بود که اگر نقشه را تا می‌زدی مابقی اروپا را تماماً می‌پوشاند.

زمانی که برای اولین بار به خانه جدید اسباب کشیدیم دختران و پسران زیادی آنجا بودند که می‌شد با آنها بازی کرد. من فوتبال را دوست داشتم و تقریباً آن را خوب بازی می‌کردم؛ در مرتبهٔ بعد قایم‌باشک‌بازی را، چون در آن محله جاهای زیادی برای پنهان شدن بود.

سپس با صدور فرمانی از سوی حکومت تحت‌الحمایه از رفتن به مدرسه، یا سینما، یا پارک محروم شدم و کمی بعد گفتند باید ستاره‌ای بر روی لباسم بپوشم که به من احساس شرم می‌داد، زیرا می‌دانستم این علامت مرا از دیگران جدا می‌کند. هرچند در این زمان آلمان به اتحاد شوروی حمله کرد. در ابتدا پدر خوشحال بود. او می‌گفت این پایان کار هیتلر است، زیرا تا کنون هر کس به روسیه حمله کرده، حتی شخص ناپلئون بزرگ، شکست خورده است، و این مدت‌ها پیش از زمانی بود که روس‌ها یک نظام دولتی به شدت مترقی بسازند.

نسترن
۱۴۰۱/۰۵/۲۲

ترجمه روان بود اما گاهی از کلماتی استفاده می‌شد که چندان آشنا نیستن در حالی که معادل بهتری می‌شد استفاده کرد. (مثلا طابق النعل بالنعل یا خلجان)

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۰/۰۸

ایوان کلیما، تاریخ زندۀ جمهوری چک و روح پراگ ایوان کلیما، داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار اهل جمهوری چک است که سال 1931 در پراگ متولد شده است. کلیما در نود سالی که تا کنون از زندگی‌اش گذشته، روزگار پرفراز و

- بیشتر
minoo
۱۳۹۹/۰۷/۲۷

قیمت؟؟؟!!

احتمالاً کشتن همگان و کشیدن سیم‌خاردار به دور کشور آسان‌تر است؛ هر کاری سهل‌تر از آزادی دادن به مردم است
javad hedayati
چه جهان پروحشتی است جائی که در آن تنها می‌توانی میان میهنی که قول رنج می‌دهد و رنجی که ترک آن به همراه می‌آورد بر گزینی.
نسترن
احتمالاً کشتن همگان و کشیدن سیم‌خاردار به دور کشور آسان‌تر است؛ هر کاری سهل‌تر از آزادی دادن به مردم است... ما می‌توانستیم راه‌حلی بیش از اندازه راحت را تجسم کنیم، ما وضعیت آرمانی را کشف کردیم و به این اعتقاد رسیدیم که مسیر را به سمت شادی بشریت یافته‌ایم. اما آدمیان چند بار چیزی را کشف کردند که به آرمانی بودنش ایمان داشتند؟ و چند بار شد که بتوانند به آن جامهٔ واقعیت بپوشانند؟
نسترن
به نظر نمی‌رسید کسی ناراحت یا وحشت‌زده باشد، الا من، زیرا در کشوری که از آن می‌آمدم هرگز نمی‌توانستید یقین داشته باشید چه چیز انتظارتان را می‌کشد
javad hedayati
چگونه ممکن بود که پیش از اعلام رای دادگاه روزنامه‌ها بتوانند متهمان را مستحق مرگ اعلام کنند؟ آیا این از اعمال نفوذ در قانون حکایت نمی‌کرد؟ آیا این گیج‌کننده نبود که مشابه همین چیزها قبلاً در اتحاد شوروی روی داده است؟ تقریباً همهٔ کسانی که برای انقلاب و سپس کشور جنگیدند به نوبت معلوم می‌شد خائن‌اند. به نظر مسخره می‌رسید که خائنان، جاسوسان، و خرابکاران در رأس حکومت باشند.
javad hedayati
ما پیراهن‌های اتحادیهٔ جوانان را می‌پوشیدیم (اینک همه عضو بودند)؛ برخی از آموزگاران دست از کراوات زدن بر داشتند، در حالی که دیگران تا جایی که می‌شد لباس‌هایی می‌پوشیدند که جلب توجه نکند؛ و همه تظاهر می‌کردند که صرفاً کارگرانی هستند در عرصهٔ آموزش.
javad hedayati
در آن زمان اگر کسی به من می‌گفت الصاق نشان حزب کمونیست به اندازهٔ پوشیدن صلیب شکسته در زمان سوختن رایشتاک و در هنگامه‌ای که هیتلر داشت دیکتارتوری‌اش را شکل می‌داد نفرت‌انگیز است حیرت می‌کردم و به خاطر مقایسهٔ این دو خاستگاه برافروخته می‌شدم.
javad hedayati
مادر تأکید می‌کرد که عدالت هرگز در جهان به شکوفایی نرسید، و قدرتمندان هرگز در قتل کسانی که رو در رویشان می‌ایستادند تردید نکردند.
javad hedayati
هلنا با من متفاوت بود. او میل توفنده‌ای برای نجات جهان نداشت، ولی متقاعد شده بود که هر تنابنده تعهدی برای یاری به دیگران، رفتار شرافتمندانه و پرهیز از دروغ دارد.
نسترن
فهمیدم بر اساس سیاست حزب یک فرد هر قدر کمتر بفهمد مسئول چه کاری است دستورالعمل مافوق‌هایش را مطیعانه‌تر به ا جرا می‌گذارد.
javad hedayati
همهٔ آنها هنوز دموکراسی و آزادی همراه با آن را بیش از اندازه به یاد می‌آوردند، و هماهنگی‌شان با رژیم جدید می‌توانست صرفاً ظاهرسازانه باشد. ما نسل جدید چیزی از گذشته به یاد نداشتیم، یا چنان کم به یاد می‌آوردیم که هنوز می‌توانستیم تولیدات ایدئولوژیک در مورد گذشته، حال، و آینده را معتبر بدانیم. از نظر آنان ما آن نسل مناسبی به شمار می‌آمدیم که بنا به پیش‌بینی لنین نابغه انتظار می‌رفت بنای کمونیسم را تکمیل کنیم. لذا به لحاظ سیاسی حمایت از ما صحیح بود.
javad hedayati
سپس شاید یک هفته هیچ اتفاقی نمی‌افتاد و بعد نیمه‌شب سراغش می‌آمدند و همان حرف‌ها تا صبح تکرار می‌شد. و تمامی روز بعد. آنها بین‌شان نوبت می‌گذاشتند تا او را مطمئن سازند که خود مشکلی ندارند، اما او طاقت نخواهد آورد. و از همان ابتدا مرتب به او می‌گفتند که خوش‌اقبال است - دیگر زندانی‌ها کتک نمی‌خورند. در آغاز، پدر دائما می‌کوشید به طریقی بازجویان را نسبت به بی‌گناهی‌اش قانع کند. سرانجام دانست که آنها به حقیقت علاقمند نیستند. شغل آنها اعتراف گرفتن بود و تا دلت می‌خواست زمان داشتند. همچنین کم‌کم فهمید که وضعیت تمامی پرونده‌ها همین است. آنها افراد را وا می‌داشتند به کارهای نکرده اذعان کنند.
javad hedayati
تنها اینک بود که متوجه می‌شدیم پدر نُه ماه را در انفرادی گذرانده است و تمام این مدت بازجویان می‌کوشیدند او را قانع به اعتراف کنند، اعتراف به خرابکاری تا نجات یابد. آنها ترتیبی می‌دادند که تمامی خدمات او به شواهدی از نیاتش برای تضعیف بنای سوسیالیسم تفسیر شود. آنها می‌خواستند بدانند او چرا می‌خواست از دست هیتلر به انگلستان و نه به اتحاد شوروی بگریزد. به گفتهٔ آنان او به کمونیست‌ها پیوسته بود تا زمانی در آینده به حزب لطمه بزند.
javad hedayati
پدر ادامه داد که سفارش برای شصت موتور بود، اما در کارخانه کسی تجربهٔ این کار را نداشت. در آن کارخانهٔ جدید زنان آموزش ندیده اشتباهات زیادی در تولید مرتکب می‌شدند، به صورتی که ماشین‌های تولیدی به ندرت کار می‌کردند. او کوشیده بود مشکل را به مقامات انتقال دهد، اما کسی گوش نمی‌داد. همه عجله داشتند کَمّیت‌های تکلیف شده را به انجام برسانند. اینک ظاهراً رؤسا می‌خواستند آنها را - طراحان را - مسئول قلمداد کنند. پدر به مهم‌ترین موضوع رسید و گفت، «می‌خواستم بگویم اگر اتفاقی برایم افتاد وظیفهٔ توست که از مادر و برادر کوچکت یِندا مراقبت کنی. تو یک مرد بالغی و می‌دانی که مادرت نمی‌تواند کار کند.»
javad hedayati
تمامی کسانی که می‌خواهند روح آزاد را بشکنند به آموزش حمله می‌کنند. علت بسته شدن دانشگاه‌ها توسط آلمانی‌ها همین بود، و به این علت است که امروزه آنها دارند به انسان‌های بزرگ طعنه می‌زنند و مفاهیم و ارزش‌ها را در هم می‌ریزند.
javad hedayati
ریشتر واقعاً بدترین دانش‌آموز کلاس و بزرگترین زورگوی آن اطراف بود. تنها بر اثر یک معجزه مردود نشد (شاید کودتای فوریه نقشی در این امر ایفا نمود، زیرا به عنوان پسر یک باربر و یک کلفت نظافتچی در مقایسه با تمامی ما بهترین منشأ طبقاتی را داشت).
javad hedayati
منتظر ماندیم تا ببینیم آیا پدر و بستگانمان، که یکی یکی ناپدید شدند باز می‌گردند. من همچنین انتظار می‌کشیدم ببینم آیا هیچ‌یک از دوستانم باز خواهند گشت. حاضر به قبول مرگ‌شان نبودم. آنها نمی‌توانستند مرده باشند - همهٔ آنهایی که هزار هزار به شرق رفتند - مگر امکان داشت؟
javad hedayati
. خالهٔ دیگرم، ایرِنا، به خانهٔ ما آمد. او طلاق گرفت، اما این تنها یک ظاهرسازی بود، زیرا در غیر این صورت آلمانی‌ها کارخانهٔ کوچک لوازم آرایشی شوهر غیریهودی‌اش را به فنا می‌داند.
javad hedayati
یک تفتیش خانگی، خصوصاً اگر کسی بداند که هیچ سلاح، دارو، یا دیگر اقلام ممنوعه پنهان نکرده است (هرچند مهمترین شیء ممنوعه در یک جامعه تمامیت‌خواه هرگونه اعلامیه، چه به صورت نوشته، یا گفته، یا آواز یا نقاشی است) بیشتر از آنکه وحشت بیافریند بیزاری به جا می‌گذارد - گویی یک حشرهٔ شورشی در میان همه چیز خزیده و پشت سرش نوعی خلط چسبنده یا تار عنکبوت به جا گذاشته باشد.
نسترن
جانیانی که پشت کلمات زیبا پنهان شده‌اند دلقک‌هایی لازم دارند که به آنها در ایجاد تصور آزاد زیستن یاری برسانند، زیرا در همان زمان که جنایت‌ها دارند شناسایی می‌شوند، جانیان بی‌مجازات می‌مانند و به کار خود ادامه می‌دهند. نمایشنامه را برای نشریهٔ پلامِن فرستادم، ولی ویراستاران آن را نپذیرفتند. هیچ تئاتری حاضر نبود آن را روی صحنه ببرد. جانیانی که کمی بعد قدرت را در دست گرفتند دیگر به دلقک احتیاج نداشتند.
نسترن

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان