دانلود و خرید کتاب صوتی پایان دوئل
معرفی کتاب صوتی پایان دوئل
کتاب صوتی پایان دوئل نوشته خورخه لوئیس بورخس با ترجمه علی معصومی و گویندگی کاظم طباطبایی توسط واوخوان منتشر شده است. در کتاب صوتی پایان دوئل یازده قصهٔ کوتاه از خورخه لوئیس بورخس را میشنویم. بورخس یکی از بزرگترین نویسندگان داستان کوتاه قرن بیستم است. فلسفه و الهیات و معما مضامین تکرارشونده در داستانهای کوتاه بورخس است. از دیگر آثار بورخس میتوان به کتابخانهٔ بابل کتاب فرشتگان، نامههای پرتبوتاب، سومین کرانهٔ رود، در ستایش تاریک اشاره کرد. بورخس بارها نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد، اما به لطف بدسلیقگی داوران موفق به کسب آن نشد.
درباره کتاب صوتی پایان دوئل
کتابهای مشهور بورخس که در دهه ۱۹۴۰ منتشر شد، مجموعهای از داستانهای کوتاه هستند که با مضامین مشترک از جمله رؤیاها، هزارتوها، فلسفه، کتابخانهها، آیینهها، نویسندگان داستانی و اساطیر بههمپیوستهاند. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده است. او پیش از نویسنده بودن، یک خوانندهٔ حرفهای بود. سطح وسیع اطلاعات و مطالعهٔ او در بیمانندی آثارش هویداست
عناوین داستانهایکتاب پایان دوئل به ترتیب ازاینقرار است:
انجیل به روایت مرقس، دوست نااهل، دوئل، پایان دوئل، قصه روسندو، مزاحم، دیدار، خووان مورانیا، بانوی سالخورده، گوایا کوئیل و گزارش دکتر برودی.
بخشی از کتاب پایان دوئل
اسپینوسا ضعف روحی نداشت، اما یک روز که گروهی از همکلاسیهایش سعی داشتند او را به شرکت در تظاهرات دانشگاه مجبور کنند، از سر بیعلاقگی و نه از روی خشم دو سه تا مشت با آنها رد و بدل کرده بود. خوی و سرشت مطیع و پذیرایی داشت و ذهنش سرشار از باورها یا عادتهایی پرسشانگیز بود: بیش از آنکه به آرژانتین توجه داشته باشد نگران این نکته بود که مبادا مردم جاهای دیگر دنیا ما را سرخپوست بشناسند، عاشق فرانسه بود اما از فرانسویها بیزار بود، آمریکاییها را خوار میشمرد اما میپذیرفت که در آنجا هم ساختمانهای بلندی مانند ساختمانهای خودشان در بوئنوسآیرس وجود دارد. معتقد بود که گاوچرانهای نیمهسرخپوست دشتهای آمریکای جنوبی در مقایسه با سوارکاران تپهها و کوههای اطراف، اسبسواران بهتری هستند. زمانی که پسرعموی او «دانیل» برای گذراندن تابستان او را به خارج از «لاکلورادو» دعوت کرد بیدرنگ پذیرفت. نه به این علت که عاشق روستا بود بلکه بیشتر به خاطر طبیعت زودپذیرندهی خود و از آن روکه پذیرفتن دعوت برایش راحتتر از بهانهتراشی برای نرفتن بود.
خانهی اصلی مزرعه بزرگ و کمی کهنه بود. سرکارگر که «گوتر» نام داشت در همان نزدیکی زندگی می کرد. اعضای خانوادهی گوتر سه نفر بودند: پدر، پسری که به گونهای غیرعادی زمخت و خشن بود، و دختری از یک پدرناشناس. آنها بلند قامت و قویهیکل و درشتاستخوان بودند با موهای قرمزفام و چهرههایی که در آن اثرها و نشانهایی از خون سرخپوستی به چشم میخورد. آدمهای خیلی پیچیدهای نبودند. همسر سرکارگر سالها پیش مرده بود.
در آنجا، اسپینوسا شروع به یادگیری چیزهایی کرد که هرگز نمیدانست یا به آنها فکر نکرده بود. مثلاً این که هنگام نزدیکشدن به محل زندگی مردم نباید اسب را تازاند، یا این که جز برای منظوری خاص نباید برای اسبسواری بیرون رفت، و مدتی بعد شناختن پرندگان از روی صدای آنها.
بعد از چند روز دانیل مجبور شد برای معاملهی رمهای گاو به «بوئنوسآیرس» سفر کند. این کسب و کار کوچک حداکثر یک هفته طول میکشید. اسپینوسا که تا اندازهای از شنیدن داستانهای پسرعمویش در مورد کامیابیهای مداوم در رابطه با زنان و علاقهی کاهشناپذیر او به ریز جزئیات مُد مردان به تنگ آمده بود، ماندن در مزرعه با کتابهای درسی را ترجیح داد. اما گرما تحملناپذیر بود، حتی شب هم راحتی چندانی با خود نمیآورد. یک روز صبح هنگام سپیدهدم با صدای رعد از خواب بیدار شد. بیرون از خانه باد درختان کاج استرالیایی را تکان میداد. اسپینوسا با شنیدن اولین قطرههای سنگین باران خدا را شکر کرد. سرما بیدرنگ به درون خانه هجوم آورد و بعدازظهر رود سالادو کنارههای خود را زیرآب برد.
زمان
۳ ساعت و ۴۳ دقیقه
حجم
۳۰۷٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۴۳ دقیقه
حجم
۳۰۷٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
ارزش وقت گذاشتن رو نداره!