کتاب مداد نجار
معرفی کتاب مداد نجار
کتاب مداد نجار داستانی نوشتهٔ مانوئل ریباس، نویسنده مشهور اسپانیایی است. این اثر با ترجمهٔ آرش سرکوهی در نشر چشمه چاپ شده است. از ریباس بهعنوان یکی از استادان بزرگ داستاننویسی معاصر یاد میکنند اما نامش برای فارسیزبانان چندان آشنا نیست.
او فعال محیط زیست و حقوق بشر و از بنیانگذاران سازمان صلح سبز در اسپانیا است. مهمترین کتاب او رمان مداد نجار (۱۹۹۸) است که براساس آن فیلمی نیز ساخته شده است. او همچنین برای داستان کوتاه یک میلیون گاو (۱۹۸۹) و مجموعهداستان تو از جونم چی میخوای؟ (۱۹۹۶) برندهٔ برخی از جوایز اسپانیا شده است. در اغلب داستانهای ریباس که مورد استقبال گستردهٔ منتقدان و رسانههای ادبی اروپا و خوانندگاناند، تکنیکهای نو و بدیع روایت، جذابیت و کشش، پیرنگ و ساختارهای منسجموفشرده، هنرمندانه و خلاقانه تلفیق شدهاند.
درباره کتاب مداد نجار
ریباس در این اثر از زندگی یک روشنفکر انقلابی به اسم دکتر دابارکا در دوران دیکتاتوری ژنرال فرانکو و مبارزات، عشق و شکست او میگوید و با یک ایجاز شگفتانگیز در کنار زندگی سیاسی، اجتماعی و عاطفی شخصیتهایش بخشی از تاریخ اسپانیا و شکست انقلاب این کشور را تصویر میکند.
این رمان از منظر و زبان شخصیتهای مختلف و در زمانهای مختلف روایت میشود. این روایتها مثل نخهایی که کرم ابریشم تولید میکند، درهم میپیچند و قصه خوشساخت و فراموش نشدنی ریباس را میسازند. شخصیت اصلی در چالش با دیگر شخصیتهای داستان از جمله «اربال» ژاندارم و نگهبان سابق زندان، «سوسا» خبرنگار روزنامه و... شکل میگیرد.
ریباس از برجستهترین چهرههای نسلی است که از آنها به عنوان جانشینان غولهای بزرگی چون ماریاس بارگا یوسا، کارلوس فوئنتس و گابریل گارسیا مارکز یاد میکنند.او تاکنون بیشاز هشت رمان موفق، چند مجموعه شعر، چند فیلمنامه و نمایشنامه منتشر کرده است و «مداد نجار» مشهورترین اثر او است. نثر مداد نجار تلفیقی است هنرمندانه از زبان روایی، ساده و گاه عامیانه با زبانی شاعرانه که متناسب با واقعیت داستانی و ضربآهنگ داستان، رنگ میگیرد.
کتاب مداد نجار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات اسپانیا پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مداد نجار
اِربال بهندرت حرف میزد.
با دستمالی روی میزها را چنان بادقت تمیز کرد که انگار گردوخاکِ سازی قدیمی را میگیرد. زیرسیگاریها را خالی و کفِ بار را جارو کرد. باحوصله و باآرامش به جارو وقت داد تا همهٔ گوشهها را بگردد. محتوای یک شیشهٔ اسپری را، که رویش نوشته بود عطرِ صنوبرِ کانادایی، در هوا پاشید و لامپِ نئونِ تابلوِ بیرونِ بار را روشن کرد. گرامافون را راه انداخت و صفحهٔ «عشق من خداحافظ» را گذاشت که ساعتها طول میکشید. مانیلا دستها را بههم کوبید، گیسوانش را مرتب کرد، گویی میخواست نخستینبار روی صحنهٔ تئاتر در یک نمایشنامه نقشی بازی کند. اربال قفلِ در بار را باز کرد.
مانیلا گفت بجنبید دخترها، امروز کفشسفیدها میآن.
ماهی تنِ سفید. آرد ماهی. کلمههای رمزی برای کوکائین. کفشسفیدها، دلالهای کوکائین، منطقهٔ قاچاقچیهای قدیمی فرونتیرا را قرق کرده بودند.
اِربال چون سربازی در اتاقکِ نگهبانی پشتِ پیشخانِ بار ایستاده بود. دخترها میدانستند او آنجا است، حرکات مشتریها را زیر نظر دارد و مواظب کسانی است که میگفت طمعِ پول در چهرههای آنها برق میزند و زبانشان مثل چاقو میبرد. هر چندوقت یکبار، در مواقع نادری که لازم بود و کس دیگری برای کمک آنجا نبود، اتاقکِ دیدبانی خود را ترک میکرد تا به مانیلا در گارسونی کمک کند. مثلِ یک صاحببار در میدان کارزار کار میکرد، انگار عرق را مستقیم در کبدِ مشتریها میریخت.
حجم
۱۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
حجم
۱۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
نظرات کاربران
شاهکار. روایتی به غایت لطیف از عشق در روزگاری سخت و سیاه. نثری فوقالعاده. چیزی بین نظم و نثر. از دست ندید این رمان رو.