کتاب باغ آلبالو
معرفی کتاب باغ آلبالو
«باغ آلبالو» نمایشنامهای از نویسنده نامدار روس، آنتوان چخوف است. داستان درباره باغ آلبالویی است که قرار است به علت بدهی صاحبش به فروش گذاشته شود. همه اعضای خانواده دور هم جمع میشوند تا فکری برای رفع این مشکل بزرگ بکنند اما حتی در این موقعیت بحرانی هم دست از خوشگذرانی و تفریح برنمیدارند پنداری هیچ کدام از اعضای خانواده متوجه اتفاقی که دارد میافتد، نیست. تنها در انتهای نمایش است که آنها متوجه فروپاشیای میشوند که همه از فهمیدن آن سر باز میزدند: لیوبو: تا ده دوازده دقیقهی دیگر باید سوار کالسکه شد... [نگاهی به دوروبرش میکند.] خداحافظ خانهی عزیزِ اجدادیام... زمستان که تمام شود و بهار برسد، تو دیگر وجود نخواهی داشت، خرابت خواهند کرد... این دیوارها چه چیزهایی که ندیدهاند! [با حرارت دخترش را میبوسد.] عزیز دلم، چه میدرخشی، چشمهایت مانند دو نگین الماس برق میزنند. راضی هستی؟ خیلی راضی؟ آنیا: خیلی راضی. زندگی جدیدی را شروع میکنیم، مامان.
حجم
۹۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۹۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
نظرات کاربران
(۳-۳۰-[۳۸]) این نمایشنامه فراز و فرود آنچنانی نداره و به صورت خیلی معمولی پیش میره، ولی اگر بخواهیم از منظر تاریخی بهش نگاه کنیم، اثر ارزشمندی به شمار میره چون تغییراتی که در روسیه ی اون زمان در شرف وقوع بوده
این اسامی روسی روی اعصاب!
فیرز، مستخدم کهنسال باغ آلبالو، در اواخر نمایش با خودش زمزمه میکند: "عمرم همچین تمامشده که انگار اصلاً زندگی نکردهبودم". شاید این اندیشه آشنایی باشد برای کسانی که در انتهای یک دوران، یا در دوران گذار زندگی کردهباشند. بههمریختن نظم اشرافی،
نمایشنامه جالبی بود
عنوانش،انتظار یا بهتر بگم تصور دیگهای در من ایجاد کرده بود. اپیخودوف: کاش عشقی،دو سر قلب تنها ماندهام را گرم میکرد... (:
این نمایشنامه چخوف بسیار ساده است به گونه ای که شاید بتوان گفت عملا خط داستانی پررنگی ندارد. ولی احتمالا معنای ان بسیار استعارگونه، تفسیر چخوف از وضعیت زمانه اش را ارائه می کند. گذشته ای که فکر می کنیم بهتر
بنده کم نمایشنامه میخوندم اما این از هر لحاظ بنظر بنده عالی بود
عالی🦋🌹
من خیلی نمایشنامه نمیخونم برای همین نمیدونم چه نظری باید داشته باشم. یه نمایشنامه خیلی کلاسیکه که داستان عجیب غریبی هم نداره. بسیار معمولیه. به شخصه با هیچکدوم از شخصیت ها به جز واریا ارتباط نگرفتم. مخصوصا از یاشا متنفرم. با اینکه
نمایشنامه ای درمورد یه سری از افراد که باغ آلبالوشون رو کسی میخره که پدرش برده بوده اما خودش بازرگان...ته داستان هم زندگی فیرس منو غمگین کرد.داستان ساده و یکدست و بدون هیجان... القاب و اسامی روسی زیاد و حفظ کردنش