بریدههایی از کتاب باغ آلبالو
نویسنده:آنتوان چخوف
مترجم:پرویز شهدی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۴۸ رأی
۳٫۵
(۴۸)
من آدمی آزاد هستم، همهی چیزهایی که برای شما اینهمه بزرگند، اینهمه ارزشمند، برای شما ثروتمندها یا فقرا، برای من به اندازهی پر کاهی که در هوا سرگردان است ارزش ندارند.
Mohammad
ما رودرروی یکدیگر نقش آدمهای مغرور را بازی میکنیم و زندگی بیآنکه به ما اعتنایی داشته باشد، میگذرد.
mahsa
من آدم روشنفکری هستم، کتابهای جالبی میخوانم، بااینهمه نمیتوانم مسیر افکارم را دنبال کنم و بفهمم کی هستم؛ بهدرستی چه میخواهم: دوست دارم زندگی کنم، یا شاید هم گلولهای توی مغزم شلیک کنم؟ بههرحال همیشه تپانچهای با خودم دارم.
raha
امروزه در روسیه کسانی که کار و فعالیت میکنند، خیلی کم هستند. اکثریت قریب به اتفاق روشنفکرانی که من میشناسم، دنبال چیزی نیستند، اما به خدمتکارهاشان تو میگویند، با رعیتها مثل حیوانها رفتار میکنند؛ چیزی یاد نمیگیرند، کتابهای جدی و ارزشمند نمیخوانند، همهچیز را مسخره میکنند و دستکم میگیرند، فقط به این اکتفا میکنند که دربارهی دانش حرف بزنند، اما از هنر چی سر درمیآورند؟... بااینهمه، فقط بلدند خودشان را بگیرند، قیافهای جدی داشته باشند، پرسشهای مهم مطرح کنند، فلسفهبافی و گندهگویی کنند، حال آنکه در برابر چشمانشان، کارگرها بهطور وحشتناکی دچار کمبود و سوء تغذیهاند، بدون متکا سرشان را روی زمین میگذارند و میخوابند، سی یا چهل نفرشان در یک اتاق زندگی میکنند، اتاق هم پر از ساس، رطوبت و بوی گند است و با چه ناپاکیهای اخلاقی. روشن است که این حرفهای قشنگ برای این گفته میشوند که سر خودمان و دیگران شیره بمالیم.
Elahe Ebrahimi
این هم از زندگیام که گذشت، انگار هرگز زندگی نکردهام.
mahsa
تودهی مردم آدمهای پاک و سادهای هستند، اما بیشعورند، از هیچچیز سردرنمیآورند.
پویا پانا
اینجا کشوری عقبمانده است، با مردمانی که اخلاق سرشان نمیشود، اینجا آدم ملول میشود،
پویا پانا
باید بپذیرم که سرنوشت خیلی نسبت به من بیرحم بوده است: مثل قایق کوچکی هستم در دل توفانی عظیم.
پویا پانا
ما دستکم دویست سال عقبیم، هنوز چیزی درک نکردهایم، حتا قادر نیستیم دربارهی گذشتهمان داوری کنیم، فقط بلدیم فلسفه ببافیم، از کسل شدن شکوه کنیم و بنوشیم. روشن است، برای اینکه بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم، باید گذشتهمان را پاک کنیم، گناهانمان را بشوییم، این کار جز با رنج بردن، کار کردن زیاد و دائمی امکانپذیر نیست.
پویا پانا
مفهوم زندگی ما پرهیز کردن از همهی چیزهای مسکینانه و واهی است، همهی چیزهایی که ما را از آزاد و خوشبخت بودن بازمیدارد.
pejman
من آدمی آزاد هستم، همهی چیزهایی که برای شما اینهمه بزرگند، اینهمه ارزشمند، برای شما ثروتمندها یا فقرا، برای من به اندازهی پر کاهی که در هوا سرگردان است ارزش ندارند. میتوانم شما را نادیده بگیرم، میتوانم بیاعتنا از کنارتان بگذرم، چون هم قوی هستم و هم مغرور. بشریت به سوی حقیقت متعالی پیش میرود، به سوی بزرگترین خوشبختیای که ممکن است روی کرهی زمین وجود داشته باشد، و من در صف اول این پیشروی قرار دارم.
پویا پانا
اپیخودوف: من آدم روشنفکری هستم، کتابهای جالبی میخوانم، بااینهمه نمیتوانم مسیر افکارم را دنبال کنم و بفهمم کی هستم؛ بهدرستی چه میخواهم: دوست دارم زندگی کنم، یا شاید هم گلولهای توی مغزم شلیک کنم؟
پویا پانا
راستش را بخواهید و بیآنکه بخواهم به حاشیه بروم، در مورد آنچه به من مربوط میشود، باید بپذیرم که سرنوشت خیلی نسبت به من بیرحم بوده است: مثل قایق کوچکی هستم در دل توفانی عظیم.
raha
ما دستکم دویست سال عقبیم، هنوز چیزی درک نکردهایم، حتا قادر نیستیم دربارهی گذشتهمان داوری کنیم، فقط بلدیم فلسفه ببافیم، از کسل شدن شکوه کنیم و بنوشیم. روشن است، برای اینکه بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم، باید گذشتهمان را پاک کنیم، گناهانمان را بشوییم، این کار جز با رنج بردن، کار کردن زیاد و دائمی امکانپذیر نیست.
Mitir
همهچیز در این دنیای خراب پایانی دارد.
mahsa
سرنوشت مرا به کجاها که نکشانده... کجاها که پرسه نزدهام.
پویا پانا
من هرگز نومید نمیشوم. گاهی وقتها به خودم میگویم کار تمام است، از دست رفتهام، آنوقت ناگهان خط راهآهن از میان زمینهای من میگذرد... و بابت آن به من پول میدهند. از امروز به فردا، هر اتفاقی ممکن است بیفتد...
raha
اگر میان گلهی سگها افتادی، یا عوعو کن و یا ساکت بمان، اما بههرحال دمت را تکان بده.
Mitir
لوپاخین: الان است که بزنم زیر گریه، یا فریاد بزنم، یا غش کنم! دیگر بیشتر از این طاقت ندارم! خستهام کردید! [به گائف:] چهقدر کوتهفکر هستید؟
پویا پانا
تروفیموف: واریا میترسد ما عاشق هم بشویم، به همین دلیل است که صبح تا شب لحظهای از ما چشم برنمیدارد. او خیلی کوتهفکر است که درک نمیکند مسئلهی ما فراتر از عشق و عاشقی است. مفهوم زندگی ما پرهیز کردن از همهی چیزهای مسکینانه و واهی است، همهی چیزهایی که ما را از آزاد و خوشبخت بودن بازمیدارد. به پیش! ما بهطرز مقاومتناپذیری به سوی ستارهی پرنوری که در آن دورها میدرخشد کشیده میشویم. به پیش!
پویا پانا
از نظر روانشناختی، آدم عیب و نقصهای زیادی دارد و در اکثر موارد، خشن و کندذهن است و عمیقاً بدبخت. بنابراین دیگر نباید اینهمه به خودمان ببالیم. بهتر است به کار بپردازیم.
کاربر ۳۴۲۷۸۶۹
روستاییها آمدهاند خداحافظی کنند. به نظر من یرمولای آلکسییویچ، تودهی مردم آدمهای پاک و سادهای هستند، اما بیشعورند، از هیچچیز سردرنمیآورند.
کاربر ۳۴۲۷۸۶۹
از نظر بنیه، مثل یک اسب قوی هستم. پدر خدابیامرزم که مرد شوخ و بذلهگویی بود، خدا رحمتش کند، موقعی که دربارهی اصل و نسبمان حرف میزد، میگفت تبار سیمیونف پیشچیکها به اسب کالیگولا، امپراتور بیرحم و خونریز رم قدیم میرسد که به آن مقام سناتوری داده بود و به مجلس سنا میبردش.
کاربر ۳۴۲۷۸۶۹
فیرس: پیش از آن بدبختیای که سرمان آمد، همین صدا شنیده شد: جغدی فریاد میزد و سماور مدام سوت میکشید.
گائف: پیش از کدام بدبختی؟
فیرس: پیش از آزاد شدن رعیتهای زرخرید.
نیلو
ما رودرروی یکدیگر نقش آدمهای مغرور را بازی میکنیم و زندگی بیآنکه به ما اعتنایی داشته باشد، میگذرد.
Mitir
مفهوم زندگی ما پرهیز کردن از همهی چیزهای مسکینانه و واهی است، همهی چیزهایی که ما را از آزاد و خوشبخت بودن بازمیدارد
میشه گفت کتابخوان
فقط یک مشکل دارم: بیپولم. سگ گرسنه مدام خواب گوشت میبیند...
میشه گفت کتابخوان
پدرم یک دهاتی ابله بود. هیچ چیز سرش نمیشد و از هیچ چیز سردرنمیآورد، چیزی هم به من یاد نمیداد. فقط موقعی که مست میکرد، بلد بود با چوب کتکم بزند. من هم باطناً آدم بیشعوری هستم و به اندازهی او فرومایه. هرگز چیزی یاد نگرفتم، خط بدی هم دارم، بله، مثل خوک چیز مینویسم، هر کس چشمش به آن بیفتد از خجالت آب میشوم.
لونا لاوگود
[اتاقی که همواره «اتاق بچهها» خوانده میشود. یکی از درها به اتاق وانیا باز میشود؛ سپیدهدم است؛ خورشید بهزودی خواهد دمید. ماه مه است و درختهای آلبالو غرق شکوفه، اما بیرون هوا سرد است، برفک سفید نازکی روی زمین نشسته. پنجرهها بستهاند.
دونیاشا میآید تو، شمعی هم در دست دارد و لوپاخین کتابی دردست.]
لوپاخین: خدا را شکر، قطار هم رسید. ساعت چند است؟
دونیاشا: بهزودی میشود ساعت دو. [شمع را خاموش میکند.] چیزی به روشن شدن هوا نمانده.
kiana
برای اینکه بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم، باید گذشتهمان را پاک کنیم، گناهانمان را بشوییم، این کار جز با رنج بردن، کار کردن زیاد و دائمی امکانپذیر نیست.
زهرامحسنی
حجم
۹۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۹۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
قیمت:
۵۸,۰۰۰
۱۷,۴۰۰۷۰%
تومان