دانلود و خرید کتاب بیهوده می‌بارد این باران عزیز نسین ترجمه مژگان دولت‌آبادی
تصویر جلد کتاب بیهوده می‌بارد این باران

کتاب بیهوده می‌بارد این باران

نویسنده:عزیز نسین
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیهوده می‌بارد این باران

«بیهوده می‌بارد این باران» دفتری از اشعار عزیزنسین (۱۹۱۵-۱۹۹۵) ،نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه است. عزیز نسین تا سال ۱۹۵۵ به مدت ۱۶ سال بی‌وقفه شعر سرود. در سال ۱۹۵۵ اولین کتاب شعرش به نام ده دقیقه با تیراژ ۱۵۰۰ نسخه به چاپ رسید. بسیاری از منتقدین معتقد بودند که اشعار این کتاب تحت‌تأثیر یحیی کمال و فاروق نافیذ بوده و ردپای ناظم حکمت نیز در آن‌ها پیداست. عزیز نسین پس از این اظهارنظرها کتاب آماده‌به‌توزیعش را در حیاط انتشارات سوزاند که خوشبختانه دو سه نسخه از آن باقی مانده است. براساس مستندات موجود، عزیز نسین بعد از سوزاندن اشعارش تا سال ۱۹۶۵ هیچ شعری نسرود، شاید هم دست از سرودن برداشته بود. اما بعد از این تاریخ که او به عنوان نویسندهٔ طنز و فکاهی شهرت عظیمی کسب کرده بود، شعر بار دیگر جای خود را در زندگی عزیز نسین باز کرد. تأثیر شکست اولیه محو شده بود. با روحیهٔ سرکش منحصربه‌فردش سعی کرد در شعر به سبک خود دست یابد. در سال ۱۹۸۴ به این باور رسید که در شعر جایگاهی برای خود پیدا کرده است. اشعار عزیز نسین بدون هیچ تقلیدی از دیگران هر دو سال یک‌بار منتشر شد: از پایان به آغاز (۱۹۸۴)؛ ده دقیقه مانده به عشق، پنج دقیقه مانده به مرگ (۱۹۸۶)؛ پیدا کردن خود (۱۹۸۸)؛ خداحافظی (۱۹۹۰)؛عشق و مرگ (۱۹۹۲) و درد سیواس (۱۹۹۵). با این احوال موج انتقاد از اشعار او بالا گرفت. عزیز نسین به عنوان یک طنزپرداز تثبیت شده بود. صحنهٔ ادبیات ترکیه حتی داستان‌های غیرطنز و نمایش‌نامه‌های او را برنمی‌تابید چه برسد به اشعارش. اما او اهمیتی به این نظرها نمی‌داد و با اعتمادبه‌نفسِ بی‌پایان، سرودنِ شعر و خواندن را همچنان ادامه می‌داد. در واپسین روزهای عمرش با چشمانی کم‌سو و با دشواری فراوان شعر را واژه‌به‌واژه و سرسختانه همان‌گونه که ویژگی شخصیتی او بود، می‌خواند. پس از مرگش یادداشت‌های به‌جامانده از بیش از ۱۰۰ کتاب شعری را که خوانده بود، بر بالینش یافتند. برگردان فارسی شعرهای این کتاب با اجازه از بنیاد عزیز نسین انجام شده است: سحرگاه در آن شب عریان تو، تو بودی و من، من؛ شب‌هنگام از بوسه‌های‌مان آفتاب دمید. چه شد که سحرگاه از سردیِ ما برف از آفتاب بارید هراسم همه این بود که مبادا تو، تو نباشی.
محمدرضا
۱۳۹۸/۰۸/۲۸

بعضی اشعار بسیار دلنشین بودند و خاص . اما بعضی چنان مضمون ها و مفاهیم قبلی را ( مثل تنهایی ) چندباره تکرار میکردند که نه تنها حوصله ات سر میرفت بلکه به این فکر میکردی که واقعا وقتت را

- بیشتر
زهرا۵۸
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

اولین کتاب از این نویسنده بود و خیلی جذبم نکرد اما میرم سراغ یه کتاب دیگه از ایشون

محمدرضا
۱۴۰۳/۰۵/۱۲

عالی و خواندنی

Nausica96
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

خواندن اشعار و داستان های کوتاه نسین رو توصیه میکنم. زبان گرم و خودمانی نسین، رغبت برای ادامه و پیگیری چندین باره آثارش را مستمر میکند.

بیات
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

شعراش قشنگه

خاک را نمی‌شکافد بذری که خود را نشکافد
محمدرضا
عشق من بسیارند که با سکوت خود بیان می‌کنند عشق را اما سکوتِ هیچ عاشقی چون سکوتِ من نیست.
pejman
حالا من و تنهایی‌ام دو نفر در یک کالبدیم و این‌گونه است که دیگر تنها نیستیم
...💙
برای گریه کردن بهانه‌ای کوچک بس است خبری کوتاه در روزنامه‌ای یا هق‌هق کودکی شاید چند سطر از رمانی زخمی بزنید بر من، به درد آریدم به گریه‌ام اندازید تا با آن لحظه‌ای آرام گیرم
farnaz Pursmaily
اما رویاهایم هرگز رویاهایم را به جای نخواهم گذاشت ارزنده‌ترین داشته‌هایم تخیلاتی بی‌مرز که در این جهان جای نمی‌گرفت
...💙
یکی زندگی می‌کند تا بنویسد یکی می‌نویسد تا زندگی کند
farnaz Pursmaily
اگر صدای خاطرات به گذشته‌ها دعوتت کردند بدان که تنهایی
...💙
مبادا که بزرگ شوی کودک بمان
محمدرضا
چه بیهوده است دلتنگی از دوری چنان دوریم که حتا نخواهیم گریست باهم
...💙
خواهی رفت حقی ندارم که مانعت شوم اما خودت را در من جا بگذار
pejman
حالا من و تنهایی‌ام دو نفر در یک کالبدیم و این‌گونه است که دیگر تنها نیستیم.
محمدرضا
اجازهٔ عبور نمی‌دهم از مرزهای دیار تنهایی‌ام به آنان که دوست‌شان ندارم
...💙
نمی‌گنجد این قلب در تنم این تن در اتاقم این اتاق در خانه‌ام این خانه در دنیا و این دنیایِ من در جهان فرو خواهم ریخت
...💙
به حرفم نگیرید مشغولم نکنید وعده‌ای دارم در جایی که نمی‌دانم کجاست در زمانی که نمی‌دانم کِی با کسی که نمی‌شناسم دوان‌دوان می‌روم او در انتظارم است.
Arezuwishi
سر به راه شوی که چه شود مجنون بمان مبادا که بزرگ شوی کودک بمان دیوانه‌وار دیوانه باش در آخرین فصل عشق که تن را غبار غبار می‌افشانی مرگ باید که غافلگیرت کند در واپسین دم هم عاشق بمان
Arezuwishi
حالا بهتر می‌دانم چه باید کرد تا زنده‌ام عشق بورزم با عشق ورزیدن زنده خواهم ماند
...💙
محبوبم تلفنی می‌پرسد: حوصله‌ات سر نمی‌رود از تنهایی؟ می‌گویم: تنها نیستم می‌پرسد: با که هستی؟ می‌گویم: با خودم خسته خواهی شد از خودت در تنهایی! نه! مرگ هم در میانِ ماست.
...💙
لحظات مُرده در گذشته‌ام را بازگردان آن‌چه که قابل‌بازگشت نیست زمانِ ازدست‌رفته‌ام را زمانِ ازدست‌رفته‌ام را
...💙
برای گریه کردن بهانه‌ای کوچک بس است خبری کوتاه در روزنامه‌ای یا هق‌هق کودکی شاید چند سطر از رمانی زخمی بزنید بر من، به درد آریدم به گریه‌ام اندازید تا با آن لحظه‌ای آرام گیرم
Arezuwishi
ماه هم به اشتباه می‌تابد در آسمانی اشتباه
farimah

حجم

۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان