بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیهوده می‌بارد این باران | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیهوده می‌بارد این باران

بریده‌هایی از کتاب بیهوده می‌بارد این باران

نویسنده:عزیز نسین
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۵ رأی
۳٫۹
(۱۵)
خاک را نمی‌شکافد بذری که خود را نشکافد
محمدرضا
حالا من و تنهایی‌ام دو نفر در یک کالبدیم و این‌گونه است که دیگر تنها نیستیم
...💙
اما رویاهایم هرگز رویاهایم را به جای نخواهم گذاشت ارزنده‌ترین داشته‌هایم تخیلاتی بی‌مرز که در این جهان جای نمی‌گرفت
...💙
برای گریه کردن بهانه‌ای کوچک بس است خبری کوتاه در روزنامه‌ای یا هق‌هق کودکی شاید چند سطر از رمانی زخمی بزنید بر من، به درد آریدم به گریه‌ام اندازید تا با آن لحظه‌ای آرام گیرم
farnaz Pursmaily
اگر صدای خاطرات به گذشته‌ها دعوتت کردند بدان که تنهایی
...💙
مبادا که بزرگ شوی کودک بمان
محمدرضا
چه بیهوده است دلتنگی از دوری چنان دوریم که حتا نخواهیم گریست باهم
...💙
اجازهٔ عبور نمی‌دهم از مرزهای دیار تنهایی‌ام به آنان که دوست‌شان ندارم
...💙
حالا من و تنهایی‌ام دو نفر در یک کالبدیم و این‌گونه است که دیگر تنها نیستیم.
محمدرضا
حالا بهتر می‌دانم چه باید کرد تا زنده‌ام عشق بورزم با عشق ورزیدن زنده خواهم ماند
...💙
سر به راه شوی که چه شود مجنون بمان مبادا که بزرگ شوی کودک بمان دیوانه‌وار دیوانه باش در آخرین فصل عشق که تن را غبار غبار می‌افشانی مرگ باید که غافلگیرت کند در واپسین دم هم عاشق بمان
Arezuwishi
به حرفم نگیرید مشغولم نکنید وعده‌ای دارم در جایی که نمی‌دانم کجاست در زمانی که نمی‌دانم کِی با کسی که نمی‌شناسم دوان‌دوان می‌روم او در انتظارم است.
Arezuwishi
لحظات مُرده در گذشته‌ام را بازگردان آن‌چه که قابل‌بازگشت نیست زمانِ ازدست‌رفته‌ام را زمانِ ازدست‌رفته‌ام را
...💙
چنان با مرگ درآمیختم که خود را از او و مرگ را از خود تشخیص نمی‌دهم
farimah
ماه هم به اشتباه می‌تابد در آسمانی اشتباه
farimah
وسوسه‌ای‌ست وسوسه که کاش یک ماه پس از مرگم تنها یک روز به زندگی بازگردم غافلگیر کنم ناگه دوست را دشمن را.
Arezuwishi
می‌شنوی فریادِ سکوتم را؟
Nuage
به خواب نه که به رویا می‌روم آن‌جا که زندگی خواهم کرد به‌دلخواه
آزاد
زندگی، تو جان و تن همه بهانه اصل اما شعر بود
علی
دانستن چیزی است و باور چیزی دیگر
محمدرضا
گویا دوستم داشتی و دوستت داشتم آه از اشتباهِ تو وای از اشتباهِ من
farimah
تا مدتی به نامِ معشوقِ قبلی‌ات صدا می‌کنی عشقِ تازه‌ات را کمی بعد اما عادت می‌کنی تا مدتی غریبگی می‌کنی با لنگیدنت عادت می‌کنی اما به پایِ فلجت
Arezuwishi
تو نیستی و این باران چه بیهوده می‌بارد چرا که خیس نخواهیم شد باهم
farnaz Pursmaily
پیچک چنان تهی‌ام از خود که فرو می‌روم ذره‌ذره در گردابی مسموم پیرامونم چیزی پیدا نیست صدایت را بفرست تا چون پیچکی در آن بیاویزم و از این تالاب بگریزم
حسین پورقلی
دلواپسم برای خود چه شده؟ زنده‌ام یا مُرده؟ خبری از خود ندارم امروز صبح درِ خانه‌ام را زدم خود نیز باز کردم در را لحظه‌ای به خود خیره شدم این چهرهٔ خندان من بودم؟ چه صبح زیبایی پس هنوز زنده‌ام به‌جز خود کسی را ندارم تا دلواپسم شود.
زن
دوست‌تان داشتم تا حد مرگ مرا با تنهایی‌ام دوست نداشتید تنها اوست بی‌چشم‌داشت محبتی تنها و تنها، تنهایی‌ام که هنگام مرگ هم با من می‌میرد
pejman
بیهوده دوستت دارم بیهوده زنده‌ام چرا که قسمت نخواهیم کرد زندگی را باهم.
علی
سردش است آتش زمانی که عشقی در میانه نباشد
Mahdie
ژرف‌ترین در جهان پرتگاه درون است
farimah
به خواب نه که به رویا می‌روم آن‌جا که زندگی خواهم کرد به‌دلخواه نه آن‌گونه که در زندگی هیچ نتوانستم
Arezuwishi

حجم

۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان