دانلود و خرید کتاب حفره ها گروس عبدالملکیان
تصویر جلد کتاب حفره ها

کتاب حفره ها

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۶۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حفره ها

«حفره‌ها» مجموعه اشعار شاعر معاصر ایرانی، گروس عبدالملکیان است. عبدالملکیان متولد تهران است و مهندسی صنایع خوانده. او در سال‌های اخیر علاوه بر انتشار کتاب در نشریات تخصصی کارنامه، گوهران، اعتماد، شرف، فرهیختگان و... شعر، نقد شعر، مصاحبه مطالب ادبی منتشر کرده و از سال ۸۸ دبیر ادبی بخش شعر فارسی نشر چشمه بوده است. «رنگ‌های رفته دنیا»، «پذیرفتن»، «هیچی چیزمثل مرگ تازه نیست» از آثار این شاعر و منتقد ایرانی است. زبان شعرهای عبدالملکیان در «حفره‌ها»، نرم، آهنگین و روایت‌گونه است و عبارت‌ها و تصاویر نزدیک به ذهنی که استفاده کرده، اثربخشی آنها را بیشتر می‌کند. این اشعار نمادین‌اند و تفسیرهای مختلفی دارند، شاید به گفته آیدا گلنسایی، نویسنده و منتقد ادبی، ویژگی این شعرها، اروتیک نجیب و نمادینی باشد که تا انتهای مجموعه در تمام اشعار احساس می‌شود و مصداق این جمله زنده‌یاد قیصر امین پور است: «عریانی را بنویسید اما عریان ننویسید» *** قایق کاغذی یک جفت کفش چند جفت جوراب با رنگ‌های نارنجی و بنفش یک جفت گوشوارهٔ آبی یک جفت... کشتی نوح است این چمدان که تو می‌بندی! بعد صدای در از پیراهنم گذشت از سینه‌ام گذشت از دیوارِ اتاقم گذشت از محله‌های قدیمی گذشت و کودکی‌ام را غمگین کرد. کودک بلند شد و قایق کاغذی‌اش را به آب انداخت او جفت را نمی‌فهمید تنها سوار شد، آب‌ها به آینده می‌رفتند... همین جا دست بردم به شعر و زمان را مثل نخی نازک بیرون کشیدم از آن!
-Dny.͜.
۱۳۹۸/۱۱/۰۶

دراز کشیدم زنم شعری از جنگ می خواند همین مانده بود تانک ها به تختخوابم بیایند🌻🍵

معجزه ی سپاسگزاری
۱۳۹۸/۰۴/۲۱

گروس عبدالملکیان : دلم تا برایت تنگ می‌شود، می‌نشینم اسمت را می‌نویسم می‌نویسم...می‌نویسم بعد می‌گویم: این همه او... «پس دلتنگی چرا؟!»

pendar
۱۳۹۹/۰۴/۲۷

من اولین اثری که از گروس عبدالملیکان خواندم سه‌گانه خاورمیانه بود. آخرین اثرش! و چون به شدت علاقه به اشعارش پیدا کردم مجموعه شعر قبلی‌اش را هم که حفره‌ها نام دارد خواندم. به نظرم کیفیت اشعارش در این مجموعه کمتر

- بیشتر
مریم!
۱۳۹۹/۱۱/۲۴

او نوشت ازکرمانُ زخمُ خزرُ خوابُ دیوانگی .. من خواندمُ تفسیرکردم،من خواندمُ خداخدا کردم ک پایان نیابد،من خواندمُ درلابِلایَش گم شدمُ زندگی کردم .. من خواندمُ نشنیدم اصرارمادر را ک میگفت:کناربذاراون ماسماسکُ،بیاتخمه بخور . ینی اون واقن باخودش همچین فکری میکرد ک اون

- بیشتر
کتابخوار
۱۳۹۹/۰۵/۲۷

اون توقعی که از این شاعر داشتم برآورده نمی‌کرد. شعرهای خیلی بهتری از ایشون خونده بودم.

مریم بانو
۱۳۹۹/۰۶/۱۹

اگه توقع دارید که با تمام اشعار ارتباط بگیرید و لذت ببرید، باید بگم که توقع بیجایی است! حتی ممکنه به نصف هم انتطارتون رو برآورده نکنه...! اما بدون شک شعری و جملاتی هست که شما رو درگیر خواهد کرد و

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۹/۰۵/۰۶

کتاب ۳۰۸ از کتابخانه همگانی، متاسفانه نوشته ها !! برای من جذابیتی نداشتند !!

abolfazlzareikm
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

و اندوه را مثل عینکی دودی بر چشم گذاشته ام.

شیلا در جستجوی خوشبختی
۱۴۰۲/۰۱/۲۵

می خواستم بمانم، رفتم. می خواستم بروم، ماندم. نه رفتن مهم بود و نه ماندن... مهم من بودم که نبودم. 112_

ایمان
۱۴۰۰/۰۴/۲۵

شعر حفره ها برگرفته از کتاب ارواح پل استر از سه گانه نیویورک هستش، که معروفترین کتابهای آستر هستن. بدون اشاره به کتاب پل استر این کار سرقت ادبی محسوب میشه! متاسفانه این موارد سرقت ادبی تو شعر عبدالملکیان خیلی

- بیشتر
پریدن، ربطی به بال ندارد قلب می‌خواهد.
up
به آغوشم کشیدی اما سایه‌ات را دیدم که دست‌هایش توی جیبش بود
Smrldo
به آغوشم کشیدی اما سایه‌ات را دیدم که دست‌هایش توی جیبش بود
کتابخوار
خودم را می‌زنم به بیداری به خواب که سخت است
faezeh
می‌خواستم بمانم، رفتم. می‌خواستم بروم، ماندم. نه رفتن مهم بود و نه ماندن... مهم من بودم که نبودم.
r.mohami
همین‌طور برای خودم می‌خندم همین‌طور برای خودش اشک می‌آید
فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی
جایت در زندگی درد می‌کند،
faezeh
از زیر پوست با تو حرف می‌زنم از کوچه‌های خون، مرگ، مردگی از خون‌مردگی! یعنی که خسته است خون از این‌همه چرخیدن نشسته است.
Nika
نهنگی که در ساحل تقلا می‌کند برای دیدن هیچ‌کس نیامده است.
Smrldo
و حالا زمان داشت از ما انتقام می‌گرفت
hayka~
شمع‌ها را روشن کردم ولی هیچ‌چیز روشن نشد نور تاریکی را پنهان کرده بود...
Pooria Mardani
من و تو بارها زمان را در کافه‌ها و خیابان‌ها فراموش کرده بودیم و حالا زمان داشت از ما انتقام می‌گرفت
13
همین‌طور برای خودم می‌خندم همین‌طور برای خودش اشک می‌آید
مریم!
و کرمان با آن‌همه چشم نمی‌تواند گریه کند
مریم بانو
نهنگی که در ساحل تقلا می‌کند برای دیدن هیچ‌کس نیامده است.
min
هر کجای این شهر که دست بگذارم درد می‌کند هر کجای روز که بنشینم شب است
شیلا در جستجوی خوشبختی
قندیل‌ها، انگشت‌های زمستانند بر گلوی درختان
سیدطه
ما روی مرگ لباس پوشیده بودیم
abolfazlzareikm
بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت بارید، تو بعدِ سال‌ها به خانه‌ام می‌آمدی...
hayka~
بعدِ مرگت قدمی بزنیم ماه را بیاوریم و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم بعد
faezeh

حجم

۴۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

حجم

۴۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
۱۱,۵۰۰
۵۰%
تومان