دانلود و خرید کتاب بادبادک‌باز خالد حسینی ترجمه زیبا گنجی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب بادبادک‌باز

کتاب بادبادک باز اولین کتاب نویسنده‌ی افعانستانی‌تبار، خالد حسینی است. این کتاب در سال ۲۰۰۳ برای نخستین بار منتشر شد. این رمان علاوه بر این که نخستین اثر حسینی است، اولین اثر یک نویسنده‌ی افغانستانی به زبان انگلیسی نیز است. این کتاب جوایز متعددی دریافت کرده است و در سال ۲۰۰۵ جزء پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز بوده است و تا دو سال پس از آن در این فهرست باقی مانده است.

رمان بادبادک باز با ترجمه زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده در انتشارات مروارید منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است.

درباره و خلاصه داستان رمان بادبادک باز

(هشدار« این بخش می‌تواند داستان کتاب و پایان آن را فاش کند.)

کتاب بادبادک باز روایت‌گر داستان زندگی دو دوست به نام‌های امیر و حسن است که در کابل زندگی می‌کنند. راوی داستان امیر است که به نویسندگی مشغول است و به همراه خانواده‌اش در کالیفرنیا در ایالات متحده زندگی می‌کنند و با تماسی به پاکستان سفر می‌کند. امیر پسر مردی ثروتمند از اهالی کابل و حسن پسر خدمتکارشان علی و اهل هزاره‌جات است و با هم بزرگ شدن این دو کودک که از قضا هردو به طریقی از حضور مادرشان در زندگی خود محروم بوده‌اند باعث شکل گرفتن دوستی بین این دو می‌شود. دوستی‌ای که از طرف امیر هرگز به رسمیت شناخته نمی‌شود.

امیر و حسن تا مدت‌ها هم‌بازی یکدیگرند ولی بابت این دوستی و به خاطر هزاره‌ای بودن حسن از طرف سایرین مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند ولی با همه آزارها به مراوده با یکدیگر ادامه می‌دهند. در این بین وقایع مهمی از جمله برانداختن حکومت شاهنشاهی در افغانستان درحال رخ دادن است.

روزی امیر و حسن به مسابقه‌ی بادبادک‌بازی می‌روند و امیر می‌تواند سایر شرکت‌کنندگان را شکست بدهد. حسن به دنبال بادبادکی آبی که امیر آن را شکست داده می‌رود تا آن را برای امیر بیاورد. مدتی می‌گذرد و خبری از حسن نیست. امیر به دنبال حسن به کوچه‌ای می‌رسد که در آن برخی کودکان شهر در حال آزار رساندن به حسن و تجاوز به او هستند. امیر با اینکه می‌تواند برای نجات حسن تلاش کند ولی پا به فرار می‌گذارد و دوستی این دو با همین اتفاق دچار تغییر می‌شود. امیر که بابت این پیشامد ناراحت و شرمنده است از حسن دوری می‌کند و با نقشه‌ای باعث رفتن حسن و پدرش از خانه‌ی آن‌ها و بازگشتشان به هزاره‌جات می‌شود.

پس از چندی به علت وضعیت نامناسب کابل و افغانستان امیر و پدرش به ایالات متحده‌ی آمریکا مهاجرت می‌کنند. امیر در آمریکا با ثریا آشنا شده و با او ازدواج می‌کند. پس از مدتی امیر پس از یک تماس از طرف دوست قدیمی پدرش، رحیم‌خان، به پاکستان سفر می‌کند و در این سفر در جریان احوال حسن در سال‌هایی که گذشته است قرار می‌گیرد. حسن و همسرش به دست طالبان کشته شده‌اند و سهراب فرزندشان در یتیم‌خانه‌ای در کابل است. رحیم‌‌خان دوست پدر امیر از او خواهش می‌کند که سهراب را از کابل خارج کند و امیر در برابر این خواسته به علت ناامن بودن کابل مقاومت می‌کند. در پی این مقاومت رحیم ‌خان راز بزرگی که سال‌ها از امیر پنهان کرده بوده‌اند را بر او فاش می‌کند و اقرار می‌کند که حسن فرزند پدر امیر از همسر علی و مادر حسن بوده است و سهراب برادرزاده‌ی ناتنی او به حساب می‌آید.

امیر که هیچگاه خود را به عنوان فرد شجاعی نمی‌شناخته است با به یاد آوردن خاطرات دوستی با حسن و وقایعی که بر آن دو گذشت، تصمیم به شجاعت پیشه کردن می‌گیرد و به دنبال نجات سهراب از چنگ طالبان به کابل می‌رود.

رمان بادبادک باز روایت دوستی است که در تقابل میان طبقات مختلف جامعه‌‌ی افغانستان و تحولات سیاسی آن دوران تا به قدرت رسیدن طالبان و اوضاع افعانستان در بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۱ اتفاق می‌افتد. خالد حسینی با تصویر کردن دقیق و به دور از زیاده‌گویی رویدادها را روایت می‌کند. روایتی که هرچند پر از رنج و تلخی است ولی به درستی نشان‌دهنده‌ی این نکته بوده است که در زندگی هیچکس و هیچ‌چیز سیاه مطلق و سفید مطلق نیست و هرکسی در شرایطی می‌تواند برای جبران سیاهی گذشته تلاش کند و به قهرمانی بدل شود.

این کتاب که اولین نوشته‌ی خالد حسینی است، با استقبال زیادی روبرو شده و نقدهای مثبت بسیاری در تحسین این کتاب نوشته شده است. در سال ۲۰۰۷ فیلمی با همین نام، «بادبادک‌باز»، ساخته و پخش شد. خالد حسینی خود در این فیلم نقش‌آفرینی کرده است.

خواندن و دانلود کتاب بادبادک باز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر شما به خواندن داستان‌هایی از زندگی افراد مختلف در دوران‌ تاریخی مهم علاقمندید، و یا اگر دوست دارد تا وقایع معاصر رخ‌داده در افعانستان و هزاره را در بستر یک داستان پر از فراز و نشیب دنبال کنید، این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

چرا باید این کتاب با ترجمه زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده را بخوانیم؟

رمان بادبادک باز حاوی داستانی است که از دل مردم رنج‌دیده‌ی افغانستان شکل گرفته، داستانی که تیرگی‌ها و رنج‌ها و خوشی‌ها و ناخوشی‌های زندگی این مردم را با بیانی روان و به دور از زیاده‌گویی رسم می‌کند. خالد حسینی از دل یک داستان خطی روایت پخته و باورپذیری در این کتاب ارائه داده است که هرچند شامل حوادث و وقایع تلخ بسیاری است ولی به خوبی از عهده‌ی رسالتی که برای خود در نظر گرفته بر آمده است.

به گفته‌ی خود خالد حسینی، او به دنبال ساخت که آگهی تلویزیونی نیست و می‌خواهد واقعیت زندگی را در داستان‌هایش منعکس کند. چیزی که در این کتاب و سایر کتاب‌های خالد حسینی مشهود است و این آثار را به آثاری خواندنی تبدیل می‌کند. علاوه بر روایت داستانی، بخش تاریخی کتاب نیز پررنگ است و در دنیای امروز که سرنوشت ما با سرنوشت همسایه‌مان گره خورده است آگاهی درباره‌ی تاریخ این ملت مطلب مهمی به نظر می‌رسد.

درباره خالد حسینی؛ نویسنده کتاب

خالد حسینی در ۴ مارس سال ۱۹۶۵ در کابل متولد شده است. پدر خالد به عنوان دیپلمات مشغول به کار بود و به همین خاطر در سال ۱۹۷۰ خالد به همراه خانواده خود به تهران نقل مکان کردند و تا سال ۱۹۷۳ در این شهر ساکن بودند. پس از آن به کابل بازگشتند و سپس در سال ۱۹۷۶ به پاریس مهاجرت کردند. دو سال بعد در پی کودتای کومونیستی در افغانستان (کودتای ۷ ثور) پدر خالد از شغل خود برکنار شد و نتوانستند به افعانستان باز گردند.

در سال ۱۹۸۰، اندکی پس از آغاز جنگ شوروی و افغانستان، آنها در ایالات متحده پناهندگی سیاسی گرفتند و در کالیفرنیا ساکن شدند. خالد تحصیلات متوسطه خود را در شهر محل سکونتشان به پایان رساند و در دانشگاه به تحصیل در رشته‌ی زیست‌شناسی مشغول شد. پس از اتمام این دوره به تحصیل در رشته‌ی پزشکی مشغول شد و در سال ۱۹۹۷ دوره رزیدنتی خود در رشته پزشکی داخلی را به اتمام رساند و پس از آن نزدیک به ده سال، تا یک سال پس از انتشار کتاب بادبادک‌باز به طبابت مشغول بود.

خالد حسینی در سال ۲۰۰۶ از سوی آژانس حمایت از پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) به عنوان سفیر حسن نیت این سازمان در افغانستان معرفی شد و در حال حاضر نیز در همین سمت باقی مانده است. حسینی در سال ۲۰۰۷ در پی سفری که به افغانستان داشت بنیاد «خالد حسینی» را به جهت ارائه‌ی کمک‌های بشردوستانه در افغانستان تاسیس کرد. خالد حسینی در آمد حاصل از فروش آخرین اثرش، «دعای دریا»، که با الهام از مرگ تراژیک کودک سه‌ساله‌ی پناهجوری سوری آلن کردی به صورت مصور نوشته شده و در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است، به این بنیاد اختصاص داده است.

آیا کتاب بر اساس یک داستان واقعی است؟

داستان کتاب بادبادک باز هرچند که دربردارنده‌ی زندگی واقعی مردم افغانستان است و بسیاری از رویدادهای حقیقی مانند حمله شوروی به افغانستان و تحولات سیاسی افغانستان پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی را در بر دارد و با تکیه بر شیوه‌ی زندگی مردمان افغانستان و هزاره‌جات روایت شده است ولی بر اساس یک داستان حقیقی نوشته نشده است.

بادبادک باز مناسب کدام رده سنی است؟

با توجه به این که داستان داستانی بسیار تیره و آزاردهنده است و حاوی صحنه‌های خشونت‌بار زیادی از جمله تجاوز به پسر نوجوان است، کتاب به عنوان کتاب مناسب برای رده سنی بزرگسال (+۱۸) معرفی شده است.

بهترین ترجمه فارسی رمان بادبادک باز

کتاب بادبادک‌باز توسط مترجمین مختلفی به فارسی برگردان شده است. از جمله این ترجمه‌ها می‌توان به ترجمه‌ی مهدی غبرائی، ترجمه‌ی رضا اسکندری، ترجمه‌ی حمیدرضا بلوچ، ترجمه‌ی نیلوفر امن‌زاده و ترجمه‌ی مشترک پریسا سلیمان‌زاده و زیبا گنجی اشاره کرد.

ترجمه‌ی پریسا سلیمان‌زاده و زیبا گنجی که اولین برگردان این کتاب نیز است که توسط انتشارات مروارید منتشر شده است، به طور مستقیم از انگلیسی به فارسی برگردان شده و علاوه بر روان بودن متن، تطبیق مناسبی با متن اصلی دارد و از کیفیت بالایی برخوردار است و می‌توان از آن به عنوان یکی از بهترین ترجمه های فارسی این اثر یاد کرد.

این رمان چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟

رمان بادبادک‌باز که در سال ۲۰۰۳ برای نخستین بار منتشر شد، در دو سال ابتدایی پس از انتشار به فروش بیش از یک میلیون نسخه رسیده بود. این کتاب در مارس سال ۲۰۰۵ در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز قرار گرفت و در دو سال پس از آن نیز در این لیست باقی ماند. این کتاب که توجه بسیاری از منتقدین را به خود جلب کرده است، در سال ۲۰۰۴ جایزه‌ی بوکه آفریقای جنوبی را دریافت کرد و در بین ۶۰ کتاب انتخاب‌شده برای جایزه‌ی پنگوئن/پرتقال بود. علاوه بر این، این رمان جایزه‌ی بهترین کتاب سال سانفرانسیسکو کرونیکل را نیز دریافت کرده است.

بخشی از متن رمان بادبادک باز

خيابان مسکونی را پشت سر گذاشتيم و داشتيم از توی يک زمين باير و ناهموار که به تپه منتهی می‌شد، به آهستگی جلو می‌رفتيم که ناغافل سنگی خورد به پشت حسن. برگشتيم و قلبم هُری ريخت. آصف با رفقايش، ولی و کمال، داشتند به ما نزديک می‌شدند.

آصف پسر يکی از دوستان پدرم بود به نام محمود، که خلبان بود. خانواده‌اش چند خيابان آن طرف‌تر در ضلع جنوبی خانه ما، توی خانه‌ای اعيانی با ديوارهای بلند محصور با درخت‌های نخل زندگی می‌کردند. هر کس بچه محلّه وزير اکبرخان بود، آصف و پنجه بکس فولادی ضد زنگ معروفش را می‌شناخت و خدا خدا می‌کرد دَمپرش نشود. آصف موطلايی و چشم آبی، از مادری آلمانی و پدری افغانی، يک سر و گردن از بچه‌های ديگر بلندتر بود. صفت وحشی‌گری، که خيلی هم بهش می‌آمد، جلوتر از خودش توی خيابان‌ها جولان می‌داد. به همراه رفقای مطيعش توی محله راه می‌رفت، مثل خانی که با نوچه‌هايش سلانه سلانه توی املاکش راه می‌رود. حرفش قانون بود، اگر کسی يک خرده آموزش قانونی لازم داشت، آن وقت آن پنجه بکس مناسب‌ترين وسيله آموزشی بود. خودم ديدم که يک‌بار داشت با آن می‌زد توی سر يک بچه از محله کارته چار. هيچوقت يادم نمی‌رود، وقتی داشت آن بچه بيچاره از هوش رفته را کتک می‌زد، چشم‌های آبی‌اش چه ديوانه‌وار برق می‌زد و چه نيشخندی به لب داشت، چه نيشخندی داشت! بعضی از بچه‌های وزير اکبرخان آصف گوش‌خور صدايش می‌کردند. البته کسی جرأت نمی‌کرد اين را جلوی رويش بگويد، مگر اين‌که دلشان بخواهد به سرنوشت همان پسر بی‌نوايی دچار شوند که موقع دعوا بر سر يک بادبادک، يکدفعه اين لقب از دهنش پريده بود، و دعوا به جايی ختم شد که گوش راستش را از توی جوی گل‌آلود گرفت. سال‌ها بعد يک کلمه انگليسی ياد گرفتم که به موجودی مثل آصف می‌خورد، کلمه‌ای که در فارسی معادل مناسبی برايش وجود ندارد: «Sociopath».

معرفی نویسنده
عکس خالد حسینی
خالد حسینی
افغان | تولد ۱۹۶۵

خالد حسینی نویسنده افغانستانی‌الاصل و پزشک ساکن آمریکاست. او متولد ۴ مارس ۱۹۶۵ در شهر کابل افغانستان است، رمان‌هایش به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر و در بیش از ۶۰ کشور دنیا و به زبان‌های مختلفی از جمله فارسی ترجمه شده است.

نظرات کاربران

mohsen
۱۳۹۹/۰۱/۰۱

بادبادک باز،کتابی که تا همیشه تو ذهنتون خواهند موند، سرگذشت دردناک و تراژدیک پسری از افغانستان که با ناراحتی هاش گریه میکنید و برای خوشحالی هاش ذوق میکنید، کشش داستان شما رو رها نمیکنه و تمام شخصیت ها تو ذهنتون

- بیشتر
Dentist
۱۳۹۵/۰۶/۰۶

قبل از خوندن این کتاب جبهه گیری های ذهنی بد و ناخواسته ای نسبت به مردم افغان داشتم و برای مدت خیلی زیادی رغبت نمیکردم این کتابو شروع کنم. ولی کتاب به قدری جذاب بود که دو کتاب بعدی خالد

- بیشتر
هدیه
۱۳۹۵/۰۹/۰۱

در دل داستان گم شدم!چهره ی شخصیتها تمام وقت در ذهنم مجسم میشوند... نگاهم نسبت به مردم افغان تغییر کرد و اما یک نکته: خدایا هیچ ملتی ویرانی مملکتشو نبینه

Nino
۱۳۹۸/۱۲/۲۰

نسخه ی چاپی این کتاب رو وقتی نوجوون بودم خوندم،یادمه برای «حسن و افغانستان» خیلی گریه کردم ...😔متن جذاب،داستان عالی و ترجمه بسیار خوب بود.

S
۱۳۹۵/۱۱/۱۲

خالد حسینی در این کتاب،عواطف و احساسات خواننده را هدف قرار داده بود. جدای از اینکه جاهایی از داستان اغراق آمیز بود و بعضی اوقات توصیفات بیش از حد اماکن، اشیا و افراد، خسته کننده می شد ولی باید اعتراف

- بیشتر
kazem
۱۳۹۸/۰۹/۲۰

فوق العاده بود و اینکه چقدر احساسات درگیر خودش میکنه

مایلزِ آلاسکا
۱۴۰۱/۰۵/۱۳

با اینکه تلخی کتاب زیاد بود ولی خیلی دوستش داشتم خوندنش رو پیشنهاد میکنم:) از دستش ندید

MAEDEHSALEHI
۱۳۹۹/۰۶/۲۲

این کتاب عالیه ترجمه خوبی هم داره و خانم گنجی تونستن حس کلمات رو به خوبی منتقل کنن البته من فقط همین یه ترجمه‌رو خوندم و خداروشکر راضی بودم با خوندن این داستان با تموم سلول های بدنم مظلومیت و سختی

- بیشتر
کاربر ۲۰۰۳۲۹۱
۱۳۹۹/۰۴/۱۸

رمان داستان درد و رنج و اوضاع نابسامان مردمی بود که چه خوشمان بیاید یا نیاید روزگاری جزئی از کشور و فرهنگ ما بوده اند. جالبه که در کتاب از شاعران و کشور ایران با احترام یاد میشه اما در نقطه

- بیشتر
Shiva.ef71
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

فوق العاده...بسیار زیبا وگیرا بود این کتاب.اولین کتابی که از خالد خوندم و باعث شد سراغ باقی آثارش برم و از تک تک لحظاتی که باهاش وقتم رو گذروندم لذت ببرم. جوری شما رو با حسن و امیر دو کودک افغان

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳۷)
بابا گفت: «اگر مردی را بکشی، يک زندگی را می‌دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می‌دزدی، حق بچه‌هايش را از داشتن پدر می‌دزدی. وقتی دروغ می‌گويی، حق کسی را از دانستن حقيقت می‌دزدی. وقتی تقلب می‌کنی، حق را از انصاف می‌دزدی. می‌فهمی؟» فهميدم. وقتی بابا شش ساله بود، نصفه‌های شب دزد می‌زند به خانه پدربزرگم. پدربزرگ که قاضی شريفی بوده، با دزد رودررو می‌شود. اما دزده با چاقو می‌زند توی گلويش و او را درجا می‌کشد ـ از بابا پدرش را می‌دزدد.
S
صورت علی فلج مادرزاد بود، طوری که حتّی نمی‌توانست لبخند بزند و همين باعث می‌شد قيافه‌اش هميشه عبوس باشد. چيز عجيبی بود که کسی قيافه خشک و بی‌روح علی را خوشحال يا غمگين ببيند، چون فقط چشم‌های بادامی قهوه‌ای او بود که از خوشحالی برق می‌زد يا از غصه پر از اشک می‌شد. می‌گويند چشم دريچه روح است. مصداق بارز اين گفته علی بود که احساساتش را فقط از طريق چشم‌هايش بروز می‌داد.
S
يکی از کتاب‌های قديمی و تاريخی مادرم را پيدا کردم. نويسنده‌اش يک ايرانی بود به نام خرّمی. گرد و خاک آن را فوت کردم و از اين‌که ديدم يک فصل کامل به تاريخ هزارِجات اختصاص داده شده، تعجب کردم. يک فصل کامل در مورد قوم حسن! آنجا خواندم که قوم من، پشتون‌ها، به هزاره‌ای‌ها ظلم و ستم کردند و آنها را به ستوه آوردند. نوشته بود هزاره‌ای‌ها در قرن نوزدهم کوشيدند عليه پشتون‌ها قيام کنند، اما پشتون‌ها با خشونتی غيرقابل توصيف، آنها را سرکوب کردند. کتاب می‌گفت، قوم من هزاره‌ای‌ها را قلع و قمع کردند، آنها را از سرزمين‌شان بيرون راندند، خانه و کاشانه‌شان را به آتش کشيدند و زن‌هايشان را فروختند. کتاب می‌گفت دليل عمده سرکوب هزاره‌ای‌ها به دست پشتون‌ها اين بود که آنها سنّی بودند، هزاره‌ای‌ها شيعه.
S
«اگر مردی را بکشی، يک زندگی را می‌دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می‌دزدی، حق بچه‌هايش را از داشتن پدر می‌دزدی. وقتی دروغ می‌گويی، حق کسی را از دانستن حقيقت می‌دزدی. وقتی تقلب می‌کنی، حق را از انصاف می‌دزدی. می‌فهمی؟»
گل بارون زده
«پسرهايشان می‌روند کلوپ‌های شبانه پی عياشی و دوست دخترهايشان را حامله می‌کنند، بچه‌های نامشروع پس می‌اندازند، آن وقت هيچ کس صدايش را درنمی‌آورد. آه، فقط مردها بايد خوش باشند! من يک غلطی کردم و بلافاصله همه دم از ننگ و ناموس زدند و حالا بايد تا عمر دارم هی به رُخم بکشند.»
Morteza Rahmani
از تبعيض بين مرد و زن در ميان افغانی‌ها که به نفع ما مردها بود، کاملاً آگاه بودم. نمی‌گفتند ديدی مَرده داشت با زنه حرف می‌زد؟ بلکه می‌گفتند وای وای! ديدی زنه آن مرد را ول نمی‌کرد؟ چه چشم سفيد!
Mahsa Sadooghi
اين که می‌گويند گذشته فراموش می‌شود، چندان درست نيست. چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز می‌کند.
lonelyhera
«می‌گويد جنگ است. جنگ حيا ميا سرش نمی‌شود.» «بهش بگو اشتباه می‌کند. جنگ که نبايد شرافت را از بين ببرد. تازه، شرافت را می‌طلبد. حتی بيشتر از زمان صلح.»
Mahsa Sadooghi
بابا گفت: «هيچ کاری پست‌تر از دزدی نيست امير. اگر کسی چيزی را که مال خودش نيست بردارد، خواه جان يک آدم باشد، خواه يک تکه نان... تف به رويش. و اگر زمانی همچين کسی به پُستَم بخورد، وای به روزگارش. می‌فهمی؟»
Mahsa Sadooghi
بابا گفت: «اگر مردی را بکشی، يک زندگی را می‌دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می‌دزدی، حق بچه‌هايش را از داشتن پدر می‌دزدی. وقتی دروغ می‌گويی، حق کسی را از دانستن حقيقت می‌دزدی. وقتی تقلب می‌کنی، حق را از انصاف می‌دزدی. می‌فهمی؟»
Mahsa Sadooghi

حجم

۳۳۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۲ صفحه

حجم

۳۳۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۸۰,۰۰۰
۲۰%
تومان