کتاب بادبادک باز
معرفی کتاب بادبادک باز
کتاب بادبادک باز اولین کتاب خالد حسینی، نویسنده افغانستانی ساکن آمریکا است که سومین اثر پرفروش سال در اروپا و امریکا شناخته شد. داستان زندگی امیر، پسری که نمیتواند گذشتهاش را رها کند و با اینکه کیلومترها و سالها از روزهای کودکیش دور شده است، همچنان با یاد آن روزها زندگی میکند...
رمان بادبادک باز در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و به ۴۸ زبان دنیا ترجمه شد، فیلمی نیز با اقتباس از این اثر به نام The Kite Runner ساخته شدهاست و تئاتری در امریکا با اقتباس از این رمان به روی صحنه رفت. انتشارات مجید این اثر را با ترجمه غلامرضا اسکندری منتشر کرده است.
درباره کتاب بادبادک باز
بادبادک باز شاهکار خالد حسینی و یکی از مهمتریم رمانهای ادبیبات معاصر در سراسر جهان است. داستانی که هرچند ما را در جریان رخدادهای سیاسی این کشور قرار میدهد اما بیشتر روایتگر داستانی زیبا و به یاد ماندنی است.
امیر و پدرش، زمانی که حکومت طالبان روی کار میآید از افغانستان به آمریکا میروند اما امیر برای نجات جان پسرکی که در افغانستان و در چنگ طالبان گرفتار شده است، به افغانستان برمیگردد. آن هم افغانستانی که هیچ شباهتی به افغانستان دوران کودکی او ندارد و بیشتر به ویرانهای شبیه است. حالا امیر به این بهانه به گذشتهاش سرک میکشد و داستان زندگیاش را تعریف میکند. از دورانی میگوید که با دوست و همبازیاش حسن، روزهایش را میگذراند و برای جلب توجه و محبت پدرش تلاش میکند. روزهایی که در آمریکا زندگی میکند، عاشق میشود، ازدواج میکند و...
داستانی که زیبایی و معصومیت، عشق و نفرت، اشتباه و صحیح و راز و حقیقت را باهم دارد...
کتاب بادبادک باز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
بادبادک باز را به تمام کسانی پیشنهاد میکنیم که دوست دارند رمانی جذاب بخوانند و نگاهی متفاوت به دنیا به دست بیاورند. اگر دوست دارید آثار بزرگ ادبیات دنیای معاصر را بخوانید، این کتاب بهترین انتخاب است.
درباره خالد حسینی
خالد حسینی نویسنده توانای افغان ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل به دنیا آمد. پدرش تاجیک و مادرش اصالتا پشتون بودند. مادر در دبیرستان دخترانه فارسی و تاریخ درس میداد و پدرش دیپلمات وزارت خارجه بود. همین موضوع آنها را در سال ۱۹۷۶ به پاریس کشاند و کمی بعد با برکنار شدن پدر از کار به آمریکا مهاجرت کردند.
خالد حسینی تحصیلاتش را در رشته پزشکی در دانشگاه پزشکی شهر سن دیگو به اتمام رساند و در سال ۲۰۰۶ از سوی آژانس پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) به عنوان سفیر حسن نیت این سازمان در افغانستان شناخته شد. او در سفری که در سال ۲۰۰۷ به افغانستان داشت، بنیاد خالد حسینی را بنیان نهاد. این نهاد برای کمک به افغانها، تاسیس شده است.
رمانهای خالد حسینی برای مدتهای طولانی در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفتند. بادبادک باز که اولین اثر اوست به ۴۸ زبان ترجمه شده است. آثار دیگر او، هزار خورشید تابان، و کوهستان به طنین آمد و دعای دریا است که همگی به فارسی ترجمه شدهاند. او، همسر و دو فرزندش در سنخوزه کالیفرنیا زندگی میکند.
بخشی از کتاب بادبادک باز
بابا گفت: «هیچ چیزی زشتتر از دزدی نیست امیر. کسی که چیزی رو که مال خودش نیست برمیداره، حالا چه یه زندگی باشه و چه یه قرص نون... لیاقتش اینه که تف تو صورتش بندازم و اگه گذرم بهش بیفته، خدا بهفریادش برسه. میفهمی؟»
عقیده بابا درباره دمار از روزگار دزد درآوردن، هیجانانگیز و درعینحال بهشدت وحشتآور بود.
ــ بله بابا.
ــ اگه خدایی وجود داشته باشه، امیدوارم چیزای مهمتر از اسکاچ یا گوشت خوک خوردنِ من داشته باشه تا بهشون بپردازه. حالا دیگه بپر پایین. اونقدر درباره گناه حرف زدم که گلوم خشک شد.
او را درحالیکه لیوانش را پر میکرد، تماشا کردم و با خودم فکر میکردم، چه مدت باید بگذرد تا بار دیگر به همان شکل با هم حرف بزنیم؛ چون حقیقت امر این بود که من همیشه احساس میکردم پدر کمی از من بدش میآید. خوب، چرا که نه؟ هرچه باشد، من همسر دلبندش را کشته بودم، شاهدخت زیبایش را، مگر نه؟ کمترین کاری که از من ساخته بود، این بود که شایسته آن باشم که قدری شبیه او شوم؛ اما دست بر قضا، کوچکترین شباهتی به او نداشتم؛ بههیچوجه.
در مدرسه، بازیای داشتیم بهاسم شعر جنگی یا همان مشاعره. معلم فارسی آن را قدری ملایمتر کرد و به این صورت درآورد که یک بیت از شعری را از بر میخواندی و حریفت شش ثانیه مهلت داشت تا شعری بخواند که با آخرین حرف از شعر تو آغاز شود. در کلاس ما همه دلشان میخواست من همگروهیشان باشم؛ چون زمانی که یازدهسالم بود، دهها بیت شعر از خیام، حافظ یا مثنوی مشهور مولوی را از بر بودم. حتا یکبار با تمام کلاس مسابقه دادم و از همهٔ آنها بردم. آنشب قضیه را به بابا گفتم؛ اما او فقط سری تکان داد و زیر لب گفت: «خوبه.»
و اینگونه شد که از بیاعتنایی پدرم میگریختم و به کتابهای مادرم و البته حسن پناه میبردم. هر کتابی که بهدستم میرسید میخواندم، مولوی، حافظ، سعدی، ویکتور هوگو، ژول ورن، مارک تواین و یان فلمینگ. وقتی کتابهای مادرم را تمام کردم ـالبته بهغیر از کتابهای حوصلهسربر تاریخ؛ چون هیچوقت علاقهای به آنها نداشتم، مگر رمانهای حماسی ــ شروع به خرجکردن پول توجیبیام برای خرید کتاب کردم. هفتهای یک کتاب از کتابفروشی نزدیک سینما پارک میخریدم و وقتی رف کتابهایم دیگر جانداشت، آنها را در جعبههای مقوایی انبار میکردم.
البته، یک شاعره را به همسری برگزیدن یک چیز بود و پدریکردن برای پسری که غرقشدن بین صفحات کتابهای شعر را به شکار ترجیح میداد... خوب بهگمانم، این چیزی بود که پدر در سر میپروراند. مردان واقعی که وقت خود را صرف شعرخواندن نمیکردند... یا خدای ناکرده، زبانم لال، قلم به شعرنویسی بهدست نمیگرفتند! مردان واقعی ـپسران واقعی ــ فوتبال بازی میکردند، درست همانطورکه بابا وقتی جوان بود بازی میکرد. این چیزی بود که یک پسر باید شور و اشتیاقش را در دل میداشت. در سال ۱۹۷۰، بابا دمی از ساخت و ساز یتیمخانه دل کند و برای مدت یکماه به تهران پرواز کرد تا مسابقات جام جهانی را از تلویزیون تماشا کند؛ چرا که در آن زمان، افغانستان هنوز تلویزیون نداشت. او مرا در تیم فوتبال نامنویسی کرد تا شاید شور و اشتیاقش را در دلم زنده کند؛ اما بازی من افتضاح بود.
حجم
۳۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
نظرات کاربران
کتابی زیبا و تلخ... من با سردی این کتاب لرزیدم، با تلخی اش، اشک ریختم... و افسوس خوردم از بی رحمی انسان ها... یه پاراگراف هست تو این کتاب که میگه: سال ها از این ماجرا میگذرد، اما زندگی به
کتاب بسیار خوبیه مخصوصا زمانی که امیر بر میگرده به افغانستان ، داستان مثل یک فیلم جلو چشمت میاد و داستان خیلی تلخ میشه
این کتاب خیییییلی قششششنگه رابطه ی دوتا پسر بچه رو در افغانستان که در اون زمان در حکم دو تا دوست هستن به شکل بی نظییییری توصیف میکنه و کم کم که داستان جلو میره و طالبان حمله میکنه و
کتاب فوق العاده ای بود. از اون دسته کتاب هایی که دستت که بگیری دیگه به سختی زمین میذاریش. توصیف ها خیلی دقیق و قشنگ بودن طوری که هر لحظه خودتو اونجا تصور میکردی.
تازه شروع کردم به خوندش ولی اینطور که از کامنتا معلومه کتاب جذابی هست
کتاب خیلی خوبی بود. تصویر سازی ها، شخصیت پردازی و... همگی خوب بودند ترجمه هم خوب بود
دنیا داره مکافاته!! تو این کتاب قشنگ این مفهوم رو درک می کنید .اگه این کتاب رو بخونید تا مدت ها هیچ کتاب دیگه ای تا این حد پر از حس نخواهید دید.تو کتاب روند کامل افغانستان از پادشاهی تا
واقعیت وجودی همه ما آدمها مثل همین داستان هست ، اگر فرض بگیریم دزدی بدترین گناهه همه ما دزد هستیم حتی از چند مدل و همه افراد همچنین شخصیتی رو دارا هستن چه آشکارا و چه پنهان و متاسفانه گذشته
بابا اشتباه میکرد خدایی هست، همیشه بوده. اینجا میبینمش در چشم مردمی که در این راهرو ناامیدی هستند خانه راستین خدا اینجاست نه در آن مسجد سفید با چراغ های سفید الماس گون.
۹۷. بعد از تموم کردن این شاهکار توسط خالد حسینی به این فکرکردم که یک کتاب چطور میتونه انقدر احساسی، تاثیرگذار و پر از خاطرات دوران کودکی باشه. هیچ کلمهای ندارم که بتونه زیبایی این کتاب رو توصیف کنه. از همون اول عاشق