کتاب هزار خورشید تابان
معرفی کتاب هزار خورشید تابان
کتاب هزار خورشید تابان داستانی از خالد حسینی، نویسنده مشهور افغان و نویسنده کتاب بادبادک باز است. این داستان که نگاهی بر رنج و ناملایمات زندگی زنان افغان دارد، به مدت ۱۵ هفته در لیست پرفروش نیویورک تایمز قرار داشت.
انتشارات مجید این داستان را با ترجمه حمیدرضا بلوچ منتشر کرده است.
درباره کتاب هزار خورشید تابان
هزار خورشید تابان که نامش برگرفته از یکی از اشعار صائب تبریزی است، نگاهی به زندگی دو زن افغانستانی دارد و روایتی از رنج زندگی آنان را بازگو میکند. رنجی که بر زندگی زنانی توانا تحمیل شده است و دلیلی ندارد مگر قوانین دنیای خشن مردسالار و جهل و نادانی.
داستان از زندگی دو زن متفاوت در افغانستان میگوید. مریم که حاصل رابطهای نامشروع است و لیلا که دختری روشنفکر و باهوش است اما در دام خانوادهای مردسالار گرفتار شده است.
مریم که پدرش را بی اندازه دوست دارد و او را مانند خدای زندگیاش میبیند، زمانی متوجه میشود که چرا زندگیاش اینقدر با خواهرها و برادرهایش متفاوت است. وقتی پدر او را مجبور میکند تا با مردی مسن ازدواج کند، بت زندگیاش فرو میریزد و زندگیاش تباه میشود. داستان زندگی مریم با لیلا گره خورده است. دختری که یارش مهاجرت میکند و خانوادهاش را هم از دست میدهد و او هم به دلیل فرزندی که در شکم دارد، مجبور به ازدواج با مردی میشود...
خالد حسینی در هزار خورشید تابان از دنیایی حرف میزند که در آن، زن تنهاترین و مظلومترین موجود جهان است. زنان که بعد از به قدرت رسیدن طالبان در افغانسان زندگی سختتری هم پیدا کردند موضوع کتاب حسینی هستند.
این کتاب در سال ۲۰۰۸ جایزه ملی کتاب انگلستان را از آن خود کرد و در موفق شد تا جایزه بوک سنس را هم به خانه ببرد.
کتاب هزار خورشید تابان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
هزار خورشید تابان، اثری بینظیر است که گوشهای از درد و رنج زندگی زنان در جهانی که با مردسالاری و خرافات و تعصب پر شده است، نشان میدهد. اگر دوست دارید رمانی بخوانید که نگاهتان را به تاریخ دنیا و زندگی در افغانستان تغییر دهد، این داستان را انتخاب کنید.
درباره خالد حسینی
خالد حسینی نویسنده توانای افغان ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل چشم به جهان گشود. پدرش تاجیک و مادرش اصالتا پشتون بودند. مادر در دبیرستان دخترانه فارسی و تاریخ درس میداد و پدرش دیپلمات وزارت خارجه بود. همین موضوع آنها را در سال ۱۹۷۶ به پاریس کشاند و کمی بعد با برکنار شدن پدر از کار به آمریکا مهاجرت کردند.
خالد حسینی تحصیلاتش را در رشته پزشکی در دانشگاه پزشکی شهر سن دیگو به اتمام رساند و در سال ۲۰۰۶ از سوی آژانس پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) به عنوان سفیر حسن نیت این سازمان در افغانستان شناخته شد. او در سفری که در سال ۲۰۰۷ به افغانستان داشت، بنیاد خالد حسینی را بنیان نهاد. این نهاد برای کمک به افغانها، تاسیس شده است.
خالد حسینی رمانهایی نوشته است که برای مدتهای طولانی در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفتند. بادبادک باز که اولین اثر اوست به ۴۸ زبان ترجمه شده است. آثار دیگر او، هزار خورشید تابان، و کوهستان به طنین آمد و دعای دریا است که همگی به فارسی ترجمه شدهاند. او در حال حاضر به همراه همسر و دو فرزندش در سنخوزه کالیفرنیا زندگی میکند.
بخشی از کتاب هزار خورشید تابان
مریم پنجساله بود که برای نخستین بار کلمه حرامزاده را شنید.
روز پنجشنبه بود. بدون شک چنین روزی بود؛ چون مریم بهیاد داشت که آن روز نیز مثل همه پنجشنبههای دیگر آرام و قرار نداشت. روزهای پنجشنبه، جلیل برای دیدنش به کلبه میآمد. مریم برای تلفکردن وقت تا لحظه دیدارش با جلیل برسد، تا آن لحظه که او را درحال گذر از علفهایی که تا زانویش میرسید، تا آن لحظه که او را درحال تکاندادن دست و عبور از محوطه بدون علف ببیند، بر روی صندلی رفت تا سرویسهای چایخوری چینی مادرش را پایین بیاورد. این سرویس چایخوری تنها میراثی بود که ننه، مادر مریم، از مادر خود که در دوسالگی وی از دنیا رفته بود، بهیادگار داشت. سرویس که نقاشی دستی زیبایی داشت، طرحی از پرنده و گلهای داوودی و اژدها برای دفع شر بر آن نقش شده بود.
همین شکردان زیبا بود که بههنگام پایینآمدن از صندلی، از لای انگشتانش لیز خورده و بر کف چوبی کلبه افتاد و شکست.
وقتی ننه ماجرا را دید، صورتش داغ شد، لب بالاییاش لرزید و چشمهایش، هم چشم سالم و هم چشم تنبلش، روی مریم خیره شد. نگاه ننه چنان خشمآلود بود که مریم وحشت کرد مبادا دوباره جن در وجود مادرش حلول کرده باشد؛ اما جن نبود، این بار نه. ننه مچ مریم را گرفت و او را بهطرف خود کشید و از لای دندانهای بههمفشردهاش گفت: «ای بچه حرامزاده دستوپاچلفتی! بعد از آن همه صبر و تحمل، این هم دستمزدم. یه وروجک حرامزاده بیدستوپا که ارث خانوادگیام را بزنه بشکنه!»
آنطور که ننه تعریف میکرد، برای بهدنیا آوردن مریم، هیچکس به کمکش نیامده بود. روزی ابری و نمناک در بهار سال ۱۹۵۹، بیستوششمین سال حکومت چهلساله و آرام ظاهرشاه بود. ننه میگفت جلیل هرچند میدانست که ممکن است جن وارد بدنش شود و طی زایمان یکی از آن حملههای غش به او دست دهد، با اینهمه به خودش زحمت نداد که پزشک یا قابلهای برایش بفرستد. او تمام روز را تنها در کف کلبه دراز کشیده و چاقویی در کنار دستش گذاشته بود و همه بدنش خیس عرق شده بود.
ــ وقتی درد زیاد میشد، بالش را گاز میگرفتم و اونقدر جیغ میزدم که صدایم میگرفت؛ ولی هیچکس نبود که عرق صورتم را خشک کند یا یک قطره آب به من بدهد. تو هم مریمجون، هیچ عجلهای برای آمدن نداشتی. مجبورم کردی دو روز روی زمین سرد و سفت کلبه دراز بکشم. نه چیزی خوردم و نه خوابیدم و فقط زور زدم و دعا کردم که تو زودتر بهدنیا بیایی.
ــ منو ببخش، ننه.
ــ بند نافتو هم خودم بریدم؛ چاقو را برای همین کنارم گذاشته بودم.
ــ منو ببخش.
ننه همیشه در مقابل عذرخواهی مریم لبخند تلخی میزد، لبخندی که مریم هرگز نمیتوانست با یقین بگوید ناشی از پابرجابودن اتهام است یا بخشش توأم با اکراه و بیمیلی.
حجم
۳۳۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۳۳۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
نظرات کاربران
سه گانه نفرت،تعصب،دلسوزی بی جا در این کتاب به شدت مشهوده بسیار کتاب دقیق و درستی هست که آدم با خواندنش گریه اش میگیره
این کتاب درباره ی زندگی دوتا دختره افغانیه که خانواده هایی که توشون بزرگ شدن زمین تا اسمون باهم متفاوته ولی قسمتی از سرنوشتشون باهم مشترکه و سختیای مشترکی رو تحمل میکنن این نشون میده جنگ حالش نیست که تو تحصیل
برای بار دومه که این کتاب را می خونم. با این وجود با خواندن کتاب خیلی جاها گریه کردم از سرنوشت تلخ قهرمانان داستان. کتاب خوبیه. توصیه می کنم حتما مطالعه کنید.
قلم اقای حسینی بسیار شیوا و دوست داشتنی است،سرنوشت مردم مظلوم افغانستان دل انسان را به درد میاورد،من که از خواندن کتابهای ایشان سیر نمیشوم.
بسیار عالی متآسفم برای ددمنشی کسانیکه خاک مظلوم افغانستان را به خاک و خون میکشند دم از اسلام میزنند. قلب رسول خدا را آزرده میکنند آرزوی سربلندی و آزادی خواهران و برادران افغانم را دارم به امید افغانستان بدون طالبان و آمریکا وهر نیروی
داستان بسیار جذاب و ترجمه عالی؛ روایتی فوقالعاده از تاریخ چند دهه افغانستان، جنگ، ویرانی، آوارگی، زن ستیزی، حسرتها، ... و امید
بدتر اینکه من این شرایط را با چشم دیده ام
کتاب روایتی بسیار جذاب از زندگی دختری در افغانستان است. وضعیت کشوری جنگ زده، نحوه حکومت طالبان، ظلم و ستم به مردم کشور دوست و همسایهی ایران رو به خوبی نمایش میده. بسیاری از جاهای کتاب دل شما برای مردم اون سرزمین
چقدر زیباااااست نوشته های خالد حسینی. اصلا دلم نمی خواد که تموم بشه این کتاب، هرلحظه با وقایع شگفت انگیز غافلگیرت می کنه، حتماااا پیشنهادش می کنم.
زاویه نگاه خالد حسینی عالیه