دانلود و خرید کتاب هزار خورشید تابان خالد حسینی ترجمه مهدی غبرایی
تصویر جلد کتاب هزار خورشید تابان

کتاب هزار خورشید تابان

نویسنده:خالد حسینی
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۵از ۶۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هزار خورشید تابان

کتاب هزار خورشید تابان دومین رمان خالد حسینی نویسنده‌ی افغانستانی است که به زبان انگلیسی نوشته شده و به ده‌ها زبان زنده ترجمه شده است. این اثر در ژوئن ۲۰۰۷ برای سه هفته، پرفروش‌ترین رمان آمریکای شمالی شد.

این رمان با ترجمه مهدی غبرایی یکی از بهترین مترجم‌های زبان فارسی توسط نشر ثالث منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه اراسه شده است.

درباره کتاب هزار خورشید تابان

کتاب هزار خورشید تابان دومین رمان خالد حسینی است. خالد حسینی بعد از رمان اولش، بادبادک‌باز، توانست موفقیت‌های زیادی به دست آورد و نامش بر سر زبان‌ها افتاد. هرچند حسینی در رمان اولش بیشتر به سراغ پدران و پسران رفته بود، در رمان هزاران خورشید تابان ، تصمیم گرفته به سراغ مادران و دختران و دوستی‌های زنانه برود. او در رمان دومش زندگی زنان افغان و مشکلاتی را که زنان در یک جامعه مردسالار تحت لوای حکومتی افراطی مانند طالبان تجربه می‌کنند، به‌خوبی نشان می‌دهد. این رمان نیز موفقیت‌هایی به دست آورده و توانسته تا سه هفته در لیست پرفروش‌ترین‌های آمریکای شمالی باشد و در نقاط مختلف جهان نیز فروش بالایی را تجربه کند.

خلاصه داستان

(هشدار: این بخش می‌تواند پایان داستان را فاش کند)

داستان رمان هزار خورشید تابان سرگذشت دو زن از دو جنس مختلف است که شرایط وخیم جامعه افغانستان آن‌ها را به هم مرتبط می‌کند. مریم فرزند نامشروع یک تاجر است. مادر مریم در سرای تاجر خدمه بود و تاجر باوجوداینکه سه زن داشت مادر مریم را فریب می‌دهد. بعد از باردارشدن مادر مریم تاجر ادعا می‌کند که توسط این زن اغفال شده و مریم و مادرش را به‌جایی دور از خود می‌فرستد. همه‌ی نزدیکان مریم حتی مادرش نیز دائم به مریم یادآوری می‌کنند که او یک اشتباه است و قرار نبوده که به دنیا بیاید. مریم بعد از فوت مادرش نزد پدرش می‌رود اما آنجا نیز آن‌چنان‌که باید پذیرفته نمی‌شود و به اجبار، زن کفاشی ۲۰ سال پیرتر از خودش می‌شود مردی که رفتارش محترمانه نیست و از روا داشتن کتک و تحقیر بر زنش ابایی ندارد.

از آن‌طرف، لیلا در خانواده‌ای بزرگ شده است که دائماً او را به ادامه تحصیل تشویق می‌کنند و گوشزد می‌کنند که افغانستان به چنان زنانی محتاج است؛ اما از بد حادثه با شروع جنگ، خانواده لیلا کشته می‌شود و او از معشوق جوانش که اکنون به او خبر دادند کشته شده، باردار است. لیلا برای در امان ماندن از حرف‌ها و گزندها راضی می‌شود تا زن دوم راشد و هووی مریم شود.

در طول داستان شاهد تفاوت‌های مریم و لیلا هستیم که با هم اختلاف سنی دارند و جنس خانواده‌هایی که در آن بزرگ شده‌اند نیز متفاوت است. با پیشرفت داستان رابطه خصمانه مریم و لیلا جای خود را به یک رابطه صمیمی می‌دهد و بعد از به دنیا آمدن فرزند لیلا تلاش‌های این دو زن برای دستیابی به زندگی بهتر در یک جامعه مردسالار نشان داده می‌شود.

خالد حسینی در رمانش سعی می‌کند تا وقایع ۴۵ساله‌ای را که بر افغانستان گذشته، بیان کند و نشان دهد که چنین حوادثی چه تأثیری بر روی یک خانواده به‌خصوص زنان دارد. رمان در سیر خود از وقایع ۱۹۷۳ شروع می‌شود و تا ۱۱ سپتامبر ادامه می‌یابد. حسینی از رویدادهای مهمی چون کودتا علیه ظاهرشاه، حمله شوروی به افغانستان، مبارزه مجاهدین با دشمن، درگیری قومی قبیله‌ای کشور و تسلط طالبان به افغانستان سخن می‌گوید.

خواندن کتاب هزار خورشید تابان را برای چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان‌هایی که دغدغه‌های اجتماعی و تاریخی را به تصویر می‌کشند می‌توانند با خواندن این رمان تجربه جالبی را کسب کنند. کسانی که در تاریخ و سرگذشت کشور افغانستان کنجکاوند نیز می‌توانند گوشه‌ای هرچند کوچک از تاریخ این کشور را با چاشنی داستان و درهم‌آمیزی شخصیت‌های مختلف مطالعه کنند. برای آن دسته از افرادی که دغدغه حقوق زنان و کودکان دارند خواندن این کتاب شاید راهنما و عبرت‌آموز باشد.

چرا باید این کتاب با ترجمه مهدی غبرایی را بخوانیم؟

ظلم و جفایی که در حق زنان در طول تاریخ شکل گرفته غم‌انگیز و شوکه‌کننده است؛ اما شوکه‌کننده‌تر از آن این نکته است که هنوز هم در این جهان این‌گونه رفتارهای جهل‌آمیز با زنان انجام می‌گیرد. خواندن این رمان می‌تواند منجر به درک بهتر و بیشتر زنی بشود که در یک سیستم جاهل و مردسالار افراطی زندگی می‌کند؛ زنانی که از کوچک‌ترین حقوق خود محروم هستند. دومین نکته که باعث می‌شود این کتاب را بخوانیم تأثیر جنگ‌های خارجی و داخلی بر زندگی زنان و مردان افغانستان است و شاید این کتاب باعث شود تا همسایگان افغانستانی‌مان را بهتر درک کنیم.

نام کتاب به چه معناست؟

علاقه حسینی به ادبیات پارسی مشهود است و او نام کتابش را نیز از یکی از ابیات صائب تبریزی وام گرفته است. صائب بعد از سفر به کابل، قصیده‌ای در مدح این شهر گفته که در یک مصرع آن: کابل را شهری با هزاران خورشید رخشنده توصیف می‌کند:
حساب مه‌جبینان لب بامش که می‌داند / دو صد خورشیدرو افتاده در هر پای دیوارش

جوزفین دیویس مترجم انگلیسی این شعر، عبارت «دو صد خورشیدرو» را به a thousand splendid suns ترجمه کرده است.

درباره خالد حسینی؛ نویسنده کتاب

خالد حسینی زاده ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل است. پدرش دیپلمات و مادرش معلم تاریخ و ادبیات فارسی بود. خانواده خالد به خاطر کار پدرش مجبور می‌شوند به پاریس بروند تا آنجا در سفارت افغانستان کار کنند؛ اما بعد از کودتای کمونیستی پدرش از مقامش عزل شد و دیگر نتوانستند به افغانستان برگردند. به همین علت پدر آن‌ها از آمریکا درخواست پناهندگی سیاسی کرد و آن‌ها ساکن کالیفرنیا شدند. خالد در ابتدا راه پزشکی را در پیش گرفت و توانست در سال ۱۹۹۳ مدرک پزشکی خود را بگیرد. او در سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴ به‌عنوان متخصص داخلی مشغول به کار بوده.

حسینی بعد از انتشار اولین رمانش در سال ۲۰۰۳ مقبولیت زیادی به دست آورد و کتاب‌هایش معروف شدند؛ به‌طوری‌که کتاب بادبادک‌باز در بیش از ۳۸ کشور دنیا به فروش رسید و در سال ۲۰۰۵ جزء سه کتاب پرفروش آمریکا شد. همچنین این کتاب توانست جایزه Borders Original Voice و جایزه بهترین کتاب سال سانفرانسیسکو را برای نویسنده به ارمغان بیاورد. یک فیلم نیز با همان نام کتاب در سال ۲۰۰۷ بر اساس این رمان ساخته شد.

کتاب ندای کوهستان یکی دیگر از آثر خالد حسینی است که به فارسی ترجمه شده. این رمان توانسته جایزه بوک سنس در بخش داستان‌های بزرگ‌سالان را از آن خود کند.

خالد حسینی از نظر نیویورک‌تایمز به‌عنوان مشهورترین فرد افغان شناخته می‌شود. کتاب‌های حسینی تاکنون بیش از ۴۰ میلیون نسخه در ۷۰ کشور جهان به فروش رفته است. همچنین او به‌عنوان سفیر حسن نیت در افغانستان از سوی سازمان ملل متحد انتخاب‌شده است. حسینی بعد از سفری که به افغانستان داشت بنیاد خالد حسینی را پایه‌ریزی کرد. این بنیاد مشغول کمک‌های انسان‌دوستانه به افغانستان است.

نقد کوتاهی بر کتاب

حسینی به‌خوبی در رمان هزار خورشید تابان معضلات زیست زنان در چنین جامعه‌ای را رسم کرده و از مواردی چون عدم رعایت حقوق زنان، نگاه مطیعانه به زن، خشونت خانگی و مردسالاری سخن به میان می‌آورد. در یکی از دیالوگ‌ها مادر مریم که خود قربانی جامعه‌ای مردسالارانه است دراین‌باره به دخترش می‌گوید: «دخترم، این حرف را از من همیشه به یاد داشته باش. مثل عقربه قطب‌نما که همیشه به‌طرف شمال می‌ایستد، انگشت اتهام مردها هم همیشه به‌طرف یک زن نشانه می‌رود. همیشه برای هر غلطی که می‌کنند یک زن را مقصر می‌دانند همیشه. این را به یاد داشته باش مریم.»

بهترین ترجمه فارسی هزار خورشید تابان

کتاب هزار خورشید تابان تا به امروز بیش از ۲۰ ترجمه مختلف فارسی داشته، برخی مترجمان کتاب را هزار خورشید تابان و برخی دیگر هزار خورشید درخشان ترجمه کرده‌اند. اولین ترجمه کتاب به سال ۱۳۸۶ برمی‌گردد که توسط بیتا کاظمی و توسط انتشارات باغ‌نو منتشر شده است.

ترجمه مهدی غبرایی از این کتاب یکی دیگر از ترجمه‌های قدیمی و بهترین ترجمه آن است که توسط انتشارات ثالث منتشر شده است. مهدی غبرایی برای ترجمه این کتاب در ایران برنده تندیس بهترین کتاب سال ۱۳۸۶ و برگزیده کتاب‌فروشان در دومین جایزه ادبی روزی روزگاری شده است.

رده سنی رمان هزار خورشید تابان

رده سنی رمان برای بزرگسالان است و ممکن است به دلیل صحنه‌های غم‌انگیزش برای نوجوانان کمتر از ۱۶ سال آن‌چنان لذت‌بخش نباشد.

بخشی از کتاب هزاران خورشید تابان

نه را در کنجی از گورستان گل‌دامن خاک کردند. مریم با زن‌ها کنار بی‌بی جون ایستاده بود و ملافیض‌الله لب‌گور دعا خواند و مردها جسد کفن‌پوش ننه را در خاک گذاشتند.

سپس جلیل همراه مریم به کلبه رفت و جلو مردم دِه که همراهشان بودند، برای حفظ ظاهر توجه زیادی به مریم نشان داد. خرت و پرت‌های او را جمع کرد و توی یک چمدان گذاشت. کنار تختخواب مریم که او رویش دراز کشیده بود، نشست و بادش زد. پیشانی مریم را نوازش کرد و با حالتی غمزده گفت هرچه می‌خواهد، بگوید. هرچه. همین‌طور گفت، دو بار.

مریم گفت: «ملافیض‌الله را می‌خواهم.»

«البته. بیرون ایستاده. می‌روم سراغش.»

هیکل خمیده و نزار ملافیض‌الله که دم در پیدا شد، مریم برای اولین بار در آن روز زد زیر گریه.

«آه، مریم جون.»

ملا کنارش نشست و صورت او را لای دست‌هایش گرفت. «گریه کن، مریم جون. گریه کن. خجالت ندارد. اما دخترم، یادت باشد که قرآن چه می‌گوید " الله که آسمان در دست‌های مبارک اوست، بر همه چیز تواناست، آن کس که مرگ و زندگی را از بهر آزمایش تو آفرید." قرآن صادق است، دخترم. در پس هر آزمون و محنتی که خداوند بر دوش ما می‌گذارد، حکمتی نهفته است.»

اما مریم تسکین پیدا نکرد. نه آن روز و نه بعدها. صدای ننه مدام در گوشش طنین می‌انداخت: اگر بروی، می‌میرم. می‌میرم. فقط توانست یکریز گریه کند و اشک‌هایش را روی پوست نازک خالدار دست ملافیض‌الله بریزد.

*

جلیل هنگام سوار شدن اتوموبیل خود در راه خانه کنار مریم در صندلی عقب نشست و دست روی شانه‌اش گذاشت.

گفت: «می‌توانی پیشم بمانی، مریم جون. ازشان خواستم یک اتاق برایت آماده کنند. طبقه بالاست. به نظرم ازش خوشت بیاید. از آنجا منظره باغ پیش چشم توست.»

مریم برای اولین بار با گوش‌های ننه حرف‌های او را می‌شنید. حالا دیگر به وضوح ریا را که زیر اطمینان دروغین و پوک نهفته بود احساس می‌کرد. نتوانست به چشم‌های او نگاه کند.

اتوموبیل که جلو خانه جلیل ایستاد، راننده در را برایشان باز کرد.

معرفی نویسنده
عکس خالد حسینی
خالد حسینی
افغان | تولد ۱۹۶۵

خالد حسینی نویسنده افغانستانی‌الاصل و پزشک ساکن آمریکاست. او متولد ۴ مارس ۱۹۶۵ در شهر کابل افغانستان است، رمان‌هایش به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر و در بیش از ۶۰ کشور دنیا و به زبان‌های مختلفی از جمله فارسی ترجمه شده است.

آسمان
۱۳۹۹/۰۷/۲۳

من این کتاب رو سال ها پیش خوندم. با اینکه روایت سختی زندگی مردم افغانستان و متاسفانه افول شرایط اجتماعی رو بیان میکنه، با این وجود فداکاری هر دو قهرمان زن داستان قابل ستایش هست و پایان خوبی هم داره که

- بیشتر
A PERSON
۱۴۰۰/۰۱/۲۶

متاسفانه این کتاب خیلی گرونه و خود این عاملی هست برای کمتر دیده و خوانده یا شنیده شدن این کتاب. کتاب بی‌نظیریه مثل هردو کتاب دیگه ای که از َ خالد حسینی خوندم... ولی با این کتاب خیلی انس بیشتری گرفتم..

- بیشتر
دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۳۹۹/۰۹/۰۹

داستان فوق العاده. پیش از این، کتاب بادبادک باز رو خوندم. اون هم فوق العاده بود. خوندن این دو کتاب رو به همه توصیه میکنم تا بدونیم چی به سر افغانستان و مردمش اومد و سعی کنیم با مهاجران افغان

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۱۲

هزار خورشید تابان که به لهجۀ افغان، باید آن را «‌هزار خورشید رو» نامید، داستانی نفس‌گیر است که هنرمندانه سه‌ دهه از تاریخ افغانستان را در برابر خواننده می‌گشاید. از حمله ارتش سرخ شوروی به افغانستان تا مقاومت مجاهدین، درگیری‌های

- بیشتر
Leila Banazade
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

کتاب خیلی عمیق و دردناکی از سرنوشت مردمی بود که تاریخ بزرگی داشتند و متاسفانه در شرایط بدی گرفتار شده بودند. موضوع و شخصیت ها خوب پرداخته شده بود و پایان عالی داشت.

ATENA
۱۳۹۹/۰۹/۰۹

عالیه من با این کتاب زندگی کردم.خیلی چیزارو از افغانستان فهمیدم و دیدگاهم به کل راجبش عوض شد

الهام
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

داستان بی نهایت جذاب و در عین حال غم‌انگیز بود..برای خیلی از مصیبت های مریم و لیلا ناخودآگاه اشک ریختم .. وقتی این داستان رو میخونید به این فکر می‌کنید که مگر میشه اینهمه مصیبت و سختی ببینی و هنوز

- بیشتر
میمی
۱۴۰۰/۰۴/۰۲

من نسخه ی چاپی این کتاب رو خوندم، خیلی دوست داشتم، اینقدر داستانش من رو جذب کرد که دوست دارم بازهم بخونمش، مخصوصا شخصیت مریم رو خیلی دوس داشتم، کتاب ندای کوهستان و بادبادک باز خالد حسینی هم فوق العاده

- بیشتر
کارین
۱۴۰۳/۰۱/۱۴

این کتابو چند سال پیش خوندم و الان که دوباره چشمم افتاد بهش اشکم در اومده.. همه چیزش با جزئیات یادم مونده مریم و لیلای داستانش برام آشنان جونم واسشون میره در مورد این کتاب واقعا احساسیم جاش وسط قلبمه همین.

black butler
۱۴۰۲/۱۰/۲۷

🌿🌸🌿 چهارشنبه ۲۷/۱۰/۱۴۰۲ کتاب هزاران خورشید تابان با ترجمه مهدی غبرائی . همه چیز این داستان برای من تازگی داشت.نویسنده وقایع داستان رو به طرز قابل باوری نوشته جوری که میتونستم خودم رو جای تک تک شخصیت های کتاب بذارم و درد

- بیشتر
ننه گفت: «این حرف آویزه گوشت باشد، دخترم: مثل عقربه قطب‌نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می‌کند. همیشه یادت باشد، مریم.»
razie NAZARI
«رازت را به باد بگو، اما ملامتش نکن که با درخت‌ها در میانش می‌گذارد.»
Mo0onet
یاد حرف ننه افتاد که زمانی گفته بود هر دانه برفی آه پرغصه زنی در یک گوشه دنیاست. هر آهی به آسمان می‌رود و ابر می‌شود و بعد به صورت دانه‌های کوچک خاموش روی مردم پایین می‌ریزد. گفته بود یادمان می‌آورد که ما زن‌ها چطور رنج می‌بریم. چطور ساکت هر چه بر سر ما بریزد تحمل می‌کنیم.
Mo0onet
«دوست جوان من، حکایت کشور ما این است، یک مهاجم پس از مهاجم دیگر. مقدونی‌ها، ساسانیان، عرب‌ها، مغول‌ها، حالا هم که شوروی‌ها. اما ما مثل آن دیوارها هستیم. در هم شکسته، بدون هیچ قشنگی چشم‌گیری، اما هنوز سر پا. حقیقت ندارد، برادر؟»
Mo0onet
زن‌ها توجه کنند: همیشه در خانه می‌مانید. برای زنان صحیح نیست که بی‌هدف در خیابان‌ها بگردند. اگر از خانه بیرون می‌آیید، باید یک محرم، یک خویشاوند مرد، همراهتان باشد. اگر در خیابان شما را تنها ببینند، کتک می‌خورید و به خانه فرستاده می‌شوید. تحت هیچ شرایطی نباید صورتتان نمایان باشد. وقتی از خانه بیرون می‌آیید، باید برقع بپوشید. اگر سرپیچی کنید، سخت کتک می‌خورید. آرایش ممنوع است. جواهرات ممنوع است. لباس‌های چشم‌گیر نمی‌پوشید. حرف نمی‌زنید، مگر اینکه چیزی از شما بپرسند. چشمتان نباید به چشم مردها دوخته شود. در ملاء عام نمی‌خندید. اگر بخندید، کتک می‌خورید. ناخن‌ها را لاک نمی‌زنید. اگر بزنید، یک انگشتتان قطع می‌شود. مدرسه رفتن برای دخترها قدغن است، همه مدارس دخترانه بی‌درنگ تعطیل می‌شود. کار کردن برای زن‌ها ممنوع است. اگر جرم زنا ثابت شود، سنگسار می‌شوید. گوش کنید، خوب گوش کنید. اطاعت کنید. اللهُ اکبر.
Mo0onet
پرتو مهتاب‌ها بر بام‌ها نتوان شمرد یا هزاران هور تابان در پس دیوارهاش.
razie NAZARI
ناشنیده گرفتن این جور حرف زدن، تحمل سرزنش‌ها، تمسخر، توهین‌ها، طوری از کنارش رد شدن که انگار چیزی جز گربه‌ای خانگی نیست، برای مریم آسان نبود. اما پس از چهار سال ازدواج مریم به‌روشنی می‌دانست وقتی زنی بترسد، چطور می‌تواند مدارا کند. و مریم می‌ترسید.
Mo0onet
سنش هم آنقدر قد نمی‌داد که بی‌انصافی را دریابد و بفهمد به وجود آورنده حرامی مقصر است، نه خود حرامی که تنها گناهش به دنیا آمدن است.
Mo0onet
اینجا آینده مهم نبود و گذشته تنها این حکمت را در بر داشت: اینکه عشق سوء تفاهمی ویرانگر است و همدست آن، امید، سرابی جفا پیشه. و هر وقت این دو گل سمی در آن کشتزار سوخته جوانه می‌زد، مریم آنها را ریشه‌کن می‌کرد. آنها را از ریشه درمی‌آورد و پیش از اینکه پا بگیرند در گودالی می‌انداخت.
Mo0onet
راننده که خاکستر سیگارش را از شیشه بغل دست به بیرون می‌تکاند، گفت: «دوست جوان من، حکایت کشور ما این است، یک مهاجم پس از مهاجم دیگر. مقدونی‌ها، ساسانیان، عرب‌ها، مغول‌ها، حالا هم که شوروی‌ها. اما ما مثل آن دیوارها هستیم. در هم شکسته، بدون هیچ قشنگی چشم‌گیری، اما هنوز سر پا. حقیقت ندارد، برادر؟» بابا گفت: «چرا! دارد.»
niktamz
در آن هفته لیلا به این نتیجه رسید که از تمام دشواری‌هایی که آدم باید با آن روبه‌رو شود، هیچ چیز به اندازه عمل ساده انتظار کشیدن مجازات‌کننده نیست.
niktamz
مامان با صدای خشداری گفت: «بعضی روزها به تیک‌تاک ساعت در راهرو گوش می‌دهم. بعد فکر می‌کنم این همه تیک‌تاک، این همه دقایق، این همه ساعت و روز و هفته و ماه و سال منتظر من است. همه بدون آنها. بعد نفسم بند می‌آید، مثل اینکه کسی پا گذاشته باشد روی سینه‌ام، لیلا. خیلی بیجان می‌شوم. چنان بیجان که دلم می‌خواهد گوشه‌ای بکپَم.»
niktamz

حجم

۳۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۴۳۸ صفحه

حجم

۳۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۴۳۸ صفحه

قیمت:
۲۱۹,۰۰۰
۱۷۵,۲۰۰
۲۰%
تومان