
کتاب نافه
معرفی کتاب نافه
کتاب نافه نوشتهی حنان الشیخ و با ترجمهی سمیه آقاجانی، اثری داستانی است که انتشارات مروارید آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت روایت چهار زن، تصویری از زندگی در کشورهای عربی حوزهی خلیجفارس ارائه میدهد و به بررسی تناقضها و بحرانهای اخلاقی و اجتماعی این جوامع میپردازد. حنان الشیخ، نویسندهی لبنانی، با نگاهی موشکافانه و بیپرده، وضعیت زنان و تحولات ناشی از ثروت نفتی را در بستری از سنت و مدرنیته به تصویر کشیده است. نافه با روایتی چندصدایی، تجربهی زیستن در جامعهای را بازگو میکند که در آن آزادیهای فردی و اجتماعی با محدودیتهای فرهنگی و سنتی در تعارض است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نافه
رمان نافه، نوشتهی حنان الشیخ، اثری است که با تکیه بر روایت چهار زن، به لایههای پنهان و آشکار زندگی در کشورهای نفتخیز خلیجفارس میپردازد. نویسنده با نگاهی انتقادی و واقعگرایانه، جامعهای را به تصویر کشیده که در آن ثروت نفتی، ساختارهای سنتی و مدرنیته در هم تنیدهاند و زنان در میانهی این کشمکشها، هویت و جایگاه خود را جستوجو میکنند. ساختار رمان بر پایهی روایتهای متقاطع و تجربههای زیستهی زنان مختلف استوار است؛ زنانی که هر یک با دغدغهها، ترسها و آرزوهای خود، بخشی از واقعیت اجتماعی و فرهنگی این جوامع را بازتاب میدهند. حنان الشیخ در نافه، با توصیف دقیق فضاها، روابط و جزئیات زندگی روزمره، تصویری ملموس از تناقضهای جامعهی معاصر عرب ارائه داده است؛ جایی که آزادی و محدودیت، رفاه و بیقراری، سنت و تغییر، همزمان حضور دارند و زنان ناگزیرند میان این دوگانگیها راه خود را بیابند.
خلاصه داستان نافه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان نافه با روایت سها آغاز میشود؛ زنی تحصیلکرده که همراه خانوادهاش به یکی از کشورهای حوزهی خلیجفارس مهاجرت کرده است. او در تلاش برای یافتن هویت و استقلال، با محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی روبهرو میشود. سها ابتدا در فروشگاهی کار میکند و برای پنهانماندن از نگاههای مردانه و قوانین سختگیرانه، ناچار است خود را در کارتن پنهان کند. تجربهی کار و زندگی در این جامعه، او را با زنان دیگری آشنا میکند که هر یک داستان و دغدغهی خاص خود را دارند: زنانی که میان خانهنشینی، کار، روابط خانوادگی و آرزوی آزادی، در رفتوآمدند. رمان با روایتهای متقاطع، زندگی روزمرهی این زنان را در فضایی پر از تضاد و فشار اجتماعی دنبال میکند. سها با زنانی از ملیتها و طبقات مختلف دوست میشود؛ از زنانی که درگیر سنتهای خانوادگیاند تا زنانی که به دنبال تجربههای تازه و رهایی از تکرار روزمرگی هستند. روایتها به تدریج به عمق بحران هویت، احساس غربت، افسردگی و تلاش برای معنا بخشیدن به زندگی در جامعهای میپردازد که رفاه مادی را تجربه میکند اما آزادی و امنیت روانی را از زنان دریغ میکند. در این میان، شخصیتهایی مانند سوزان، نور و صیته، هر یک با ویژگیها و سرگذشتهای منحصربهفرد، ابعاد مختلفی از زیستن زنانه در این بستر را آشکار میکنند. نافه با جزئیات دقیق، فضای خانهها، روابط، ترسها و امیدهای زنان را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه زنان در برابر فشارهای اجتماعی، سنت و مدرنیته، راههای متفاوتی برای بقا و معنا یافتن انتخاب میکنند.
چرا باید کتاب نافه را بخوانیم؟
نافه اثری است که با روایتی چندلایه و صمیمی، تجربهی زیستن در جامعهای متحول اما گرفتار سنت را از زاویهی دید زنان بازگو میکند. این کتاب با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، احساسات، ترسها و آرزوهای زنان، تصویری ملموس و بیپرده از تناقضهای اجتماعی و فرهنگی کشورهای نفتخیز عربی ارائه داده است. خواندن نافه فرصتی است برای آشنایی با دغدغههای زنان مهاجر، تجربهی غربت، بحران هویت و چالشهای زندگی در جامعهای که میان رفاه و محدودیت، سنت و مدرنیته سرگردان است. این رمان نهتنها به مسائل زنان، بلکه به ساختارهای قدرت، روابط خانوادگی و تأثیر ثروت نفتی بر ذهنیت و رفتار افراد نیز میپردازد و مخاطب را به تأمل دربارهی مفهوم آزادی، تعلق و تغییر دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای اجتماعی، کسانی که دغدغهی مسائل زنان، مهاجرت، بحران هویت و زندگی در جوامع سنتی و مدرن را دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای پژوهشگران حوزهی مطالعات زنان و فرهنگ خاورمیانه و افرادی که به روایتهای چندصدایی و تجربههای زیسته علاقهمندند، مناسب است.
بخشی از کتاب نافه
«روی کاناپه افتادم. قناری چهچهزنان آمد بر شانهام نشست. کنار زدمش و گفتم: «خروسِ بیمحل! دست از سرم بردار.» به پردههای روشن زردآلویی و شیشهٔ میزها و تابلوهای آبرنگ نگاه کردم و اندیشیدم چه میشود اگر شبانهروز با این قناری در این خانه بمانم. تکتک وسایل خانهٔ من چشمنواز است. برعکس اثاث انجمن و خانههایی که به آنها میروم و خیابانهای گردگرفته و ساختمانهای بیرنگ و ماسهها و نخالههای ساختمانی. تو اتاق استراحت نشسته بودم و لیمونادی را که توی یک کلمن کوچک از خانه آورده بودم مینوشیدم که مردها ریختند تو. خشکم زد. لرزیدم. یکی از آنها به من گفت: «رو بگیر زن!» دیدم یک حوله رو هوا به سویم میآید. نمیدانم کی پرتش کرد. حوله را روی شانهام گذاشتم و سرم را پایین انداختم. تنها صندل مردها را دیدم و دمپایی و ناخنهای بلند که سفیدیشان به رنگ تنباکویی درآمده بود. تا داد خانممدیر از اتاق دیگر درنیامد وگامهایشان ناپدید نشد، نفس نکشیدم. خانممدیر گفت پا را از گلیمشان درازتر کرده و وارد محیطی زنانه شدهاند. فریاد زد: «سواد ندارین؟ این انجمن سوادآموزیه.» روی تابلوی دم در نوشته: "ورود آقایان ممنوع". آرزو کرده بودم که با رفتنم به انجمن، رنگ آسایش به خود ببینم و دلهره و ترسِ سال گذشته که در فروشگاه کار میکردم، از من تارانده شود."
حجم
۲۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه