کتاب مادراپور
معرفی کتاب مادراپور
کتاب مادراپور نوشتهٔ روبر مرل و ترجمهٔ مهدی سمسار است. انتشارات خوارزمی این رمان فرانسوی را منتشر کرده است.
درباره کتاب مادراپور
روبر مرل در کتاب مادراپور داستان خود را در در یک فرودگاه خلوت و سوت و کور روایت کرده است. ۱۵ مسافر به مقصد مادراپور سوار یک پرواز چارتر میشوند. «سرجویس» نام یکی از شخصیتهای داستا است که در فرودگاه تنها است، اما مهماندار به او میگوید که هواپیما تنها منتظر اوست. او سوار هواپیمایی میشود که هیچ چیزی در آن عادی نیست؛ نه مسافرانش و نه حتی شکل چیدمان صندلیهایش. چه ماجراهایی پیش روی این مسافران است؟ این رمان از ادبیات فرانسه را بخوانید تا بدانید. این اثر در ۱۴ فصل به رشتهٔ تحریر درآمده است.
خواندن کتاب مادراپور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره روبر مرل
روبر مرل در ۲۸ اوت ۱۹۰۸ به دنیا آمد و در ۲۸ مارس ۲۰۰۴ درگذشت. او یک رماننویس فرانسوی بود که مدارج عالیه را در کشور فرانسه طی کرد و توانست در رشتهٔ ادبیات دکتری بگیرد. در زمان جنگ جهانی دوم توسط نیروهای آلمانی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. اولین اثر او در سال ۱۳۴۹ با نام «شنبه و یکشنبه در کنار دریا» منتشر شد. روبر مرْل بر اثر حملهٔ قلبی درگذشت. در سال ۱۳۵۲ کتاب «مرگ کسب و کار من» از او توسط احمد شاملو به فارسی ترجمه و منتشر شد؛ «قلعه مالویل» نیز رمانی به قلم او است.
بخشی از کتاب مادراپور
«کلمات چندانی مبادله نمی شود و همان سخنان کوتاه را نیز، ناله هایی که هوای یخ زده از گلومان بیرون می کشد، می بُرد. کسی که در نیمدایره ٔ چپ دندانهایش بهم می خورد سخت مرا عصبانی می کند، گویی خطای او موجب شده است که من هم از او تقلید کنم.
با پاهای کوفته و بخواب رفته و سینه ای که گویی در قلابی فشرده می شود صندلیم را بازمی یابم. اما بلافاصله فکر ابلهانه ای از جا بلندم می کند که بروم در قسمت توریست و کمی ورزش کنم. ولی همین که پرده را عقب می زنم، سرمایی چنان سوزان واپسم می زند که همچون مرد مستی تلوتلوخوران به جای خود بازمی گردم. سرمای کشنده ای که به جمجمه ام نفوذ می کند آنقدر دردناک است که ناچار کلاهم را نیز بر سر می گذارم - از پالتو سنگینی که به تن کرده ام هیچ راحتی احساس نمی کنم، گویی که آن نیز وسیله ای شده است تا سرمایی را که در درون تنم جاگرفته است، همان جا زندانی کند.
عجیب آن که حتی بخاطرنمی آورم که هرگز لذت گرما را در زندگی حس کرده باشم یا آنکه تصور کنم که می توانم باز هم از رطوبت خوشایند هوا نصیبی برگیرم، وقتی برق به هواپیما بازمی گردد، من هم «آه ٔ از سبکی و آسودگی می کشم اما این واکنش همان قدر بی اراده و نیندیشیده است که پلک زدن چشمان در پرتو فروزان چراغ؛ در واقع، نمی توانم باور کنم که هواپیما دوباره گرم خواهدشد.»
حجم
۳۸۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۳۸۲ صفحه
حجم
۳۸۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۳۸۲ صفحه