کتاب نقشه و قلمرو
معرفی کتاب نقشه و قلمرو
کتاب نقشه و قلمرو نوشتهٔ میشل اوئلبک و ترجمهٔ ابوالفضل الله دادی و ویراستهٔ محمدرضا جعفری و آزاد عندلیبی است و نشر نو آن را منتشر کرده است. بزرگترین رمان اوئلبک، رمانى که جمعبندی دنیا است، رمانی کامل و سیاه و عجیب که خود نویسنده معتقد است با قلمروهای روایی متفاوتش یکی از پیچیدهترین ساختارها را در بین متنهایش دارد. اوئلبک در «نقشه و قلمرو»، با ترسیم دقیق پیشرفت اجتماعی یک هنرمند و گنجاندن خود در کتاب و بر هم زدن این حضور، آرام میگیرد. این کتاب برندهٔ جایزهٔ گنکور ۲۰۱۰ است.
درباره کتاب نقشه و قلمرو
میشل اوئلبک، نویسندۀ کتاب «نقشه و قلمرو»، پدیدهٔ بزرگ ادبیات فرانسه، تنها نویسندهای است که توانسته به این اندازه از دنیای ما پرده بردارد و تنها نویسندهٔ فرانسوی است که در این سالها از موفقیت جهانی در چنین ابعادی برخوردار شده اما تاوانی سخت نیز پرداخته است: همانقدر که همچون ستارهای واقعی پرستیده میشود منفور هم هست و بیرحمانه نقد شده است. او از معدود نویسندگانی است که از اسمش صفت ساختهاند و سبکی خاص ابداع کرده است: زیباییشناسی غمزده و کمابیش غریبی که تنها به جهانِ رمانهایش محدود نمیشود.
نقشه و قلمرو بزرگترین رمان اوئلبک است؛ رمانی که جمعبندی دنیاست و برآوردی عمیق از یک زندگی، هزارتویی متافیزیکی، رمانی کامل و سیاه و عجیب؛ رمانی که خود نویسنده معتقد است با قلمروهای روایی متفاوتش یکی از پیچیدهترین ساختارها را در بین متنهایش دارد. اوئلبک در نقشه و قلمرو با ترسیم دقیق پیشرفت اجتماعی یک هنرمند و گنجاندن خود در کتاب و برهم زدن این حضور آرام میگیرد.
«نقشه و قلمرو» رمانی است که میتوان آن را منشأ شهرت و محبوبیت اوئلبک دانست، رمانی که پس از کسب جایزۀ گنکور، نویسندهاش را در مقام نویسندهای صاحبسبک تثبیت کرد. اوئلبک بعد از «نقشه و قلمرو»، هرچه نوشته رنگ و بویی از درونمایه و مضمون و سبک این رمان را همراه داشته است. برانگیختگی اروتیک، خشونت، تضاد و تصادم طبقاتی و فوران احساسات جنونآمیز و البته پردهدری در تمام شئون! داستان «نقشه و قلمرو» با ماجرایی پر از شوخی و هجو پیرامون زندگی هنرمندی بورژوا، در حمله به سبک زندگی شخصیتهایش و منش رفتاریشان هیچ ابایی ندارد و آغازگر راهی است که امروز در «سروتونین»، واپسین رمان منتشرشدهاش، قابلمشاهده است: زوال جامعه و فروپاشی قریبالوقوع همۀ ساختارها.
کودکی اوئلبک و زندگی زناشوییاش نیز ناآرام بوده است. مادرش هیپی بوده و در جریان جنبش مۀ ۱۹۶۸ او را رها کرده و رفته است. اوئلبک نزد مادربزرگش بزرگ شده است. در کتابهایش هم اغلب مادرها چهرۀ خوبی ندارند، برعکسِ مادربزرگها که همیشه مهربان و عاشق و مقدساند. در رمان «نقشه و قلمرو» نیز مادربزرگِ ژد مارتن، شخصیت اصلی رمان، تصویرِ مادربزرگ خود اوئلبک است.
در «نقشه و قلمرو» خبری از عریاننویسیهای اوئلبک و نظریات جنجالیاش در مورد مذهب و اجتماع و سیاست نیست. عدهای از منتقدان فرانسوی میگویند اوئلبک این رمان را نوشته تا دلِ داوران گنکور را به دست بیاورد و برای همین خبری از توصیفات جنسی همیشگیاش نیست. اوئلبک جامعهشناس بزرگی است و زمانهاش را خوب میشناسد. او توانسته با شدت و حساسیت از دنیای ما پرده بردارد و نویسندهای است که از موفقیت بینالمللی در چنین ابعادی برخوردار شده و تاوان سختی نیز پرداخته است، چون همانگونه که همچون ستارهای واقعی پرستیده میشود به همان اندازه هم مورد نفرت و تمسخر واقع شده است.
خواندن کتاب نقشه و قلمرو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات فرانسه پیشنهاد میکنیم.
درباره میشل اوئلبک
میشل اوئلبک، نویسندۀ معاصر فرانسوی، در سال ۲۰۱۰ برندۀ جایزۀ ادبی معتبر گنکور شد. او را مهمترین نویسندۀ نسل جدید فرانسه میدانند که به دلیل طنز نیشدار و رندانه مشهور شده است. وی، به همان اندازه که شهرت مثبت و قابلتوجهی دارد، بیرحمانه مورد نقد نیز قرار گرفته است. سبک خاص ابداعیِ میشل اوئلبکْ زیباییشناسیِ غمزده و کمابیش غریبی است که تنها به جهانِ رمانهایش محدود نمیشود.
اوئلبک با شعر قدم به عرصهٔ ادبیات گذاشت و در فاصلهٔ سالهای ۱۹۸۸ تا ۲۰۱۴ چند مجموعهشعر منتشر کرد و برای مجموعهٔ «طلب خوشبختی» برندهٔ جایزهٔ «تریستان تزارا» و برای «معنای مبارزه» برندهٔ جایزهٔ «فلور» شد. با این حال، مهمترین کار او انتشار رمانهایش است که شهرتی فراگیر برایش بهارمغان آورده است. اوئلبک در سال ۱۹۸۸ و با رمان «ذرات بنیادی» برندهٔ جایزهٔ «نوامبر» شد و نویسندهای صاحبسبک شناخته شد. در سال ۲۰۰۱ «سکو» را منتشر کرد که جنجالی به پا کرد و حتی کارش به دادگاه کشید. چهار سال بعد با رمان «امکان یک جزیره» که فیلمی هم از آن اقتباس شده جایزهٔ «انترالیه» را به دست آورد. برای این کتاب نامزد جایزهٔ «گنکور» هم شد اما در نهایت در سال۲۰۱۰ این جایزهٔ معتبر را برای «نقشه و قلمرو» کسب کرد، رمانی که پیچیدهترین ساختار را در بین همهٔ آثارش دارد و شاید بزرگترین غافلگیری داستانْ حضور خود میشل اوئلبک در قامت یکی از شخصیتها است.
میشل اوئلبک با همهٔ حاشیهها و جنجالهایش بیشک مهمترین نویسندهٔ معاصر فرانسه است و هر اثرش رویداد ادبی بزرگی به شمار میآید. «نقشه و قلمرو» اولین رمانی است که از او در ایران منتشر میشود.
بخشی از کتاب نقشه و قلمرو
«ژد دیگر بهخاطر نمیآورد که کِی نقاشی را شروع کرده بود. احتمالاً همۀ بچهها کمابیش نقاشی میکشند، اما او بچهها را نمیشناخت و مطمئن نبود. حالا تنها یقینش این بود که با مدادرنگی در دفترچههای کوچکی شروع کرده بود کشیدن گلها.
معمولاً بعدازظهر چهارشنبهها و گاهی یکشنبهها، وقتی پرستارش به دوستپسرِ آن زمانش تلفن میزد، تکوتنها در باغ پُرآفتاب لحظات وجدآوری را تجربه کرده بود. وَنِسا هجده سال داشت، دانشجوی سال اول اقتصادِ دانشگاه سن-دُنی/ویلتانوز بود و تا مدتها تنها شاهد نخستین تقلاهای هنریِ ژد. به نظر وَنِسا نقاشیهایش قشنگ بود. این را صادقانه بهش میگفت، با این حال گاهی نگاههای تردیدآمیزی به او میانداخت. پسرکوچولوها هیولای خونخوار و نشان نازی و هواپیمای شکاری نقاشی میکنند اما بهندرت گل میکشند.
خُب ژد و همینطور وَنِسا آن زمان نمیدانستند که گلها چیزی نیستند جز اندامهای رنگووارنگی که ظاهر دنیا را میآرایند و تسلیم هرزگی حشرات میشوند. ظاهراً حشرات و انسانها و همینطور حیواناتِ دیگر هدفی را دنبال میکنند و جابهجاییشان سریع و جهتدار است حال آنکه گلها زیر نورْ درخشان و ثابت باقی میمانند. زیبایی گلها غمانگیز است، چون گلها، البته مثل هرچیز دیگری در کرۀ زمین، شکنندهاند و محکوم به مرگ.
***
گاهی با خودش میگفت شاید هنر باید شبیه همین باشد: فعالیتی معصومانه و سرخوشانه و تقریباً حیوانی. در این معنا نظراتی همچون «حیوان بهمثابۀ یک نقاش واقعی»، «او طوری نقاشی میکند انگار که پرندهای آواز میخواند» و از این دست وجود داشت؛ درنتیجه، وقتی انسان پا از مسألۀ مرگ فراتر میگذاشت، هنر اینگونه میشد و شاید هم قبلاً در روزگاری چنین بود.»
حجم
۴۸۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۴۸۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
از نظر من شاهکار بود.
هر فصل این رمان برای من شگفتانگیز بود. قصهی مردی که پلههای شهرت رو دوتا یکی طی میکنه و ثروت اون رو به جامعهی هنری فرانسه میکشونه. نفسگیرترین بخش کتاب برای من فصل سوم بود و اتفاقی که برای میشل