
کتاب حکمت خانه ماهیگیر
معرفی کتاب حکمت خانه ماهیگیر
کتاب حکمت خانه ماهیگیر با عنوان اصلی The Fisher House Wisdom: A story about happiness and trusting the magic of beginnings نوشتهٔ الکساندرو اسپانو و لوردانا مدوری و ترجمهٔ زهرا نبی یی است. موسسه انتشارات فلسفه این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی قرن ۲۱ انگلستان قرار گرفته، داستانی بلند دربارهٔ خوشبختی و اعتماد به جادوی آغازها است. امواج دریا با قدرت به ساحل میکوبند و «اندرو» در این لحظات ارزشمند درمییابد که این سفر او را متحول ساخته است؛ کتاب حاضر نیز قرار است نگرش ما به زندگی را تغییر دهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب حکمت خانه ماهیگیر اثر الکساندرو اسپانو و لوردانا مدوری
کتاب «حکمت خانهٔ ماهیگیر» که نخستینبار در سال ۲۰۲۴ میلادی و در ایران در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، داستانی بلند است که هفت فصل دارد. «الکساندرو اسپانو» و «لوردانا مدوری» در این داستان فلسفی و روانشناسانه نشان دادهاند که باید بر ترس غلبه کرد و از تجربههای نو نهراسید؛ زیرا عمر یک بار است و هر لحظه بیهمتا. داستان با «کلودیو»، کارمند بانکی که از زندگی یکنواخت خود بیزار است اما بهخاطر خواستهٔ پدرش ادامه میدهد، آغاز شده است. این شخصیت پس از بازنشستگی به رؤیای دیرینهاش، دریا پناه میبرد و ماهیگیر میشود. او از گذشتهٔ خود سخن نمیگوید؛ بلکه از معنا و لذت زندگی و تجربههای ارزشمند میگوید. «اندرو» شخصیتی مشابه که اسیر برنامهریزی و ترس از تغییر است، در سفر کوتاهی با کلودیو آشنا میشود. کلودیو به او میآموزد که زندگی واقعی فراتر از روزمرگی است و «بعداً» مفهومی بیمعنا است. ارتباط این دو شخصیت نمادین است. اندرو گویی آیندهٔ رهاشدهٔ خود را ملاقات میکند. نویسندگان نشان دادهاند که یک تجربهٔ کوچک چگونه میتواند دیدگاه ما را عوض کند و اندرو درمییابد که نباید لحظات را با ترس و محافظهکاری تلف کرد؛ بلکه باید دل به دریا زد و بهدنبال رؤیاها رفت.
خلاصه داستان حکمت خانه ماهیگیر
راوی در ابتدای این اثر با سردرد خفیف از خواب بیدار میشود. صبح است. او در مهمانخانهای ساده و آرام اقامت دارد که با انتخاب همیشگیاش با هتلهای لوکس متفاوت است. صاحب مهمانخانه زن مومشکیِ ۴۰سالهای با لبخند گرم است که پیشنهاد صبحانه میدهد. راوی در تراس تنها است که ناخودآگاه به یاد «آنا» میافتد. آنا برخلاف راوی، در تعطیلات دیر بیدار میشود. این سفر برای اندرو فرصتی برای خلوتکردن و برای حفظ تعادل در زندگی پرکار او ضروری است. اندرو در بانک، فشار و استرس بسیاری را تحمل میکند، اما درآمد خوبی داشرد. زن کاپوچینو و کروسان خانگی با مربای زردآلو را میآورد. او نقشهای از منطقه و راه رسیدن به دریا را به اندرو نشان میدهد. اندرو در مسیری پر از پوشش گیاهی به ساحلی رؤیایی میرسد و حس آزادی وصفناپذیری وجودش را فرا میگیرد. در انتهای مسیر، اسکلهای با کلبهای چوبی و تورهای بزرگ ماهیگیری آویزان است. همهچیز خالی و شکننده به نظر میرسد. روی تختهٔ سیاهی کنار کلبه نوشته اگر نمیترسیدی، چه میکردی؟. مرد مسنی به نام «کلادیو» از کلبه بیرون میآید و اندرو را به داخل دعوت میکند. اندرو با وجود حس ناامنی اسکله، دست مرد را میفشارد و پا روی آن میگذارد؛ بیخبر از اینکه این قدم چه تغییری در زندگیاش خواهد گذاشت.
چرا باید کتاب حکمت خانه ماهیگیر را بخوانیم؟
این داستان بلند بهدنبال راهنماییِ خوانندگان بهسوی قدردانی بیشتر، شادی و یافتن شهامت برای دنبالکردن رؤیاهایشان است. داستان «اندرو» که با ماهیگیری به نام «کلودیو» آشنا میشود، به موضوع غلبه بر ترس از ناشناختهها و پذیرش تغییرات در زندگی پرداخته است. موضوع این داستان میتواند برای خوانندگانی که با این مسائل دستوپنجه نرم میکنند، الهامبخش باشد.
کتاب حکمت خانه ماهیگیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۲۱ انگلستان و علاقهمندان به قالب داستانهای بلند، فلسفی و روانشناسانه پیشنهاد میکنیم.
درباره الکساندرو اسپانو و لوردانا مدوری
«الکساندرو اسپانو» و «لوردانا مدوری» مربیان و متخصصان سبک زندگی «دولچه ویتا» (زندگی شیرین) با هدف کمک به افراد برای یافتن شادمانی در زندگی فعالیت میکنند. آنها با الهام از شیوهٔ زندگی ایتالیایی از طریق کارگاهها، سمینارها و جلسات مربیگری فردی، در پی ایجاد انگیزه و نشاط در افراد هستند. این دو متخصص بر این باور هستند که زندگی باید سرشار از لحظات لذتبخش و قدردانی از زیباییهای ساده باشد. آنها دانش و تجربیات خود را در قالب کتابها گردآوری کردهاند تا پیام شادمانی و لذت آگاهانه را به دیگران منتقل کرده و الهامبخش یک زندگی آرامتر برای آنان باشند.
بخشی از کتاب حکمت خانه ماهیگیر
«روز سوم: دوستیهای فراتر از انتظار
صبح روز بعد، درد زانویم کاملاً از بین رفته بود. تصمیم گرفتم بعد از صبحانه کمی بدوم. دقیقاً مسیری را انتخاب کردم که مخالف ترابوکو بود. مدتی به تنهایی نیاز داشتم. حرفها و داستان مرد هنوز در ذهنم میچرخید. در تعجبم که چرا اینقدر به من اعتماد کرده بود. آیا با بقیه هم همینطوری بود؟ اون آدمی نبود که زیاد حرف بزند.
گفته بود «فردا میبینمت»، انگار که از قبل قرار گذاشته بودیم. آیا واقعاً باید برمیگشتم؟ یا در موقعیتی بودم که دیگر راه برگشت نداشت؟ من معمولاً به این راحتی با کسی دوست نمیشدم. بعضی از آدما بعد از اولین ملاقات وانمود میکنند که دوست دارند وقت بیشتری را باما بگذرانند، مخصوصاً وقتی متوجه شوند چه شغلی داریم. دیر یا زود به بهانه خوردن یه نوشیدنی، می آیند تا دربارهٔ سرمایهگذاریهای پرسود مشورت بگیرند.
اما با مرد روی اسکله همهچیز فرق داشت. حرفها و کارهایش همه شبیه به دعوت بود. اصلاً حس نمیکردم که میخواهد حضورش را به من تحمیل کند.
بیش از دو ساعت کنار ساحل قدم زدم، دریا سمت چپم بود، آفتاب روی صورتم میتابید، و از هوای شور و سبک لذت میبردم. هیچ ایمیلی موبایلم رو روشن نکرد.
وقتی به خانه رسیدم، دوش گرفتم؛ انگار راحت و سرحال شدم. زندگی در رگهایم جریان داشت. حسی فوقالعاده. از خانوم پذیرش فهمیدم که رستوران خانوادگی خوبی در آن نزدیکیست. روی نقشه نشانم داد که چطوری به آن رستوران کوچک برسم. برای رفتن به آنجا، باید از جلوی ترابوکو رد میشدم. اگر مرد آنجا بود، میتوانستم سلامی کنم. موقع خوردن غذا هم، برای بعد از ظهر فکر میکردم.
درهمین حال، خورشید کمی بالاتر آمده بود و هوا به طور دلچسبی گرم بود. این همان هوایی بود که همیشه در تعطیلات دوست داشتم. در ذهنم ناهار فوقالعادهای تصور کردم. شاید یه وعده چند قسمتی؟ چیزی خاص، مثل یک ماهی خوب؟ ممکن بود کمی گران باشد. هفتههای گذشته سخت کار کرده بودم و حس میکردم باید به خودم پاداش دهم.»
حجم
۸۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۸۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه