دانلود و خرید کتاب جزیره محکومین فرانتس کافکا ترجمه مرضیه خسروی

معرفی کتاب جزیره محکومین

«جزیره محکومین» دربردارنده دو داستان کوتاه از فرانتس کافکا(۱۹۲۴-۱۸۳۳)، است. در داستان‌های این کتاب نخست یک گردشگر با دستگاه شکنجه‌ای رو به رو می‌شود و در دیگری پسری، موجب برانگیخته شدن خشم پدرش می‌شود. در این دو داستان ویژگی خاص داستان‌های کوتاه کافکا یعنی آمیخته شدن احساس رویایی به موضوعات تلخ دیده می‌شود. در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم: «به نظر می‌رسید سیاح دعوت فرمانده برای حضور در مراسم اعدام سربازی که به دلیل نافرمانی و توهین به یک افسر محکوم شده بود را صرفا از روی ادب پذیرفته است. علاقه‌ی چندانی به اعدام در میان مردم جزیره دیده نمی‌شد. تنها افراد حاضر در عمق دره‌ی کوچک شنی محصور در سراشیبی‌های عریان، علاوه بر افسر و سیاح، خودِ محکوم بود با ظاهری ابلهانه، پریشان و دهانی شل و نیمه‌باز، همچنین سربازی که یک سرِ زنجیر سنگینی که حلقه‌های کوچک آن بر مچ دست و پا و گردن‌ محکوم بسته شده بود، در دست داشت. محکوم مانند سگی مطیع، چنان بود که آدمی گمان می‌کرد نیاز دارد یک نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبی‌ها پرسه بزند و هروقت لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود. سیاح کم‌تر به ماشین توجه می‌کرد و در حین این‌که افسر مشغول انجام آخرین اقدامات برای شروع به کار ماشین بود، با بی‌اعتنایی خاصی در اطراف محکوم می‌چرخید. افسر به زیر ماشین خزید (پایه‌های آن در عمق زمین محکم شده بود.) بعد از یک نردبان بالا رفت تا بعضی از اجزای فوقانی آن را بررسی کند. به نظر می‌آمد این کارها باید توسط یک مکانیک صورت می‌گرفت اما افسر آن‌ها را با اشتیاق زیادی انجام می‌داد، خواه این‌که او مشتاقانه طرفدار ماشین بود یا به هر دلیل دیگر، این وظیفه به فرد دیگری واگذار نشده بود. سرانجام گفت: «حالا همه‌چیز آماده است!» و از نردبان پایین آمد.»
ヽ( ´¬`)ノپری
۱۳۹۸/۰۱/۰۵

من داستان اولو که میخوندم افسر رو انسان فوق العاده بدی میدیدم اما به جایی رسیدم که خودشو زیر دستگاه شکنجه قرار داد و بعدش که روی قبر فرمانده سابق نوشته بودند که از جهان مردگان برمیخیزد و با طرفداران

- بیشتر
Mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۱۰

(۳-۶-[۱۴]) کافکا سبک مختص به خودش رو داره، درک ِ نوشته هاش یه کم سخته، برای اینکه تا حدودی متوجه داستان اول (جزیره محکومین) بشین؛ گفتاری از صادق هدایت رو که در مورد این داستان نوشته رو براتون نقل میکنم : «همین

- بیشتر
sᴍMahdi Ziaei
۱۳۹۸/۰۱/۱۰

• ژانر: ادبی • این اولین اثری هست که از کافکا خوندم. • ترجمه و ویراستاری قابل قبولن ولی جای کار دارن. • کتاب شامل دو داستان «جزیره محکومین» و «داوری» هستش. • کافکا اینقدر قلم ویژه‌ای داره که یه صفت تو

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

کتاب «جزیره محکومین»، راوی داستانی خشک در برهه‌ای از زمان به قلم «فرانتس کافکا» است. به‌قدری این اثر کوتاه، تاثیرگذار و اثربخش بوده که چندی از هنرمندان سینما و موسیقی برای اجرا و نمایش هنرشان از این کتاب بهره گرفته

- بیشتر
amirabt77
۱۳۹۸/۰۱/۰۲

بسیار کتابی پیچیده و نیاز به درک بسیار بالا میباشد.که ذهن انسان را به خود درگیر می کند.

k.t
۱۳۹۹/۰۴/۲۷

خوندن داستان جزیره محکومین برام خیلی سوال ایجاد کرد و برای همین ازش لذت بردم و اوج داستان اول برام جایی بود که افسر گفت به محکوم اجازه دفاع نمیده چون گیجش میکنه و امر قضاوت رو سخت! و در داستان

- بیشتر
farbod
۱۳۹۹/۰۱/۱۹

فضای جالب و تلخی داره و فردی رو نشون میده که به یک سری آرمان هر چند غلط وفاداره و نمیتونه به ایده جدیدی برسه و تفکرش رو عوض کنه و به همین خاطر به جمود فکری میرسه

ماراتن
۱۳۹۷/۱۲/۲۱

داستان دوم(داوری)را خواندم، داستانی دربارهٔ دیگرگونه نگریستن است، اینکه ما از نگاه خود کیستیم و از نگاه دیگران چه کسی؟ پایان داستان اما به گمانم زیادی غلوآمیز بود البته چون پای مرگ مادر در میان بود می‌توان این پایان را

- بیشتر
niloofar
۱۳۹۸/۰۱/۰۵

داستان اولش واقعا گیرا بود، داستان دومش رو زیاد دوست نداشتم ولی وقتی تفسیرش رو خوندم، متوجه شدم که از لحاظ نوشتاری جزو قوی ترین آثار کافکو است. حتی یک سری از آثار خودش و دیگران رو با مقایسه با

- بیشتر
masoome babayi
۱۳۹۹/۰۹/۱۳

داستان اول جالب بود و نشون میداد که یک نفر چقدر میتونه تحت تاثیر عقاید و اشخاص قرار بگیره تا جایی که حتی اگه کارش کاملا اشتباه باشه و همه ام باهاش مخالف باشن باز هم بخاطر شخصی که قبولش

- بیشتر
«همه‌ی این‌ها تقصیر فرمانده است!»
Mohammad
و با صدای آرامی گفت: «پدر و مادر عزیزم، من شما را همیشه دوست داشتم.» و خود را رها کرد
Mohammad
محکوم مانند سگی مطیع
احمد
محکوم مانند سگی مطیع، چنان بود که آدمی گمان می‌کرد نیاز دارد یک‌نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبی‌ها پرسه بزند و هرگاه لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود.
Ashix
اصل من در تصمیم‌گیری این است: بی‌شک همیشه خطایی وجود دارد.
re8za8
سوزن‌ها در وضعیت‌های مختلفی قرار گرفته‌اند، اما همیشه جفت هستند. در کنار هر سوزن بلند، یک سوزن کوچک کار گذاشته شده است. این سوزن بلند است که می‌نویسد و سوزن کوچک برای شستن خون‌ها و خواناماندن نوشته‌ها روی آن‌ها آب می‌پاشد. خونابه به این کانال‌های کوچک هدایت ‌شده و بعد در کانال اصلی جاری می‌شود که سرانجام به وسیله‌ی لوله‌ی تخلیه به این گودال می‌ریزد.
هادی محمودی
شب گذشته سروان که می‌خواسته بداند نگهبان به چه نحوی وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، رأس ساعت دو در را باز می‌کند و می‌بیند که این مرد در کنار در خوابیده است. سروان فوری شلاق‌اش را برداشته و به سر و روی او می‌کوبد، ولی سرباز به جای این‌که بر‌خاسته و از مافوق خود درخواست بخشش کند، پاهای سروان را می‌گیرد و تکان می‌دهد و فریاد می‌زند: «شلاق‌ات را بیانداز و‌گرنه نابودت خواهم کرد...» این تمام ماجرا بود. یک ساعت قبل سروان پیش من آمد، من هم اظهارات‌اش را ثبت کردم و همان‌جا حکم را صادر کردم. بعد دستور دادم سرباز را به زنجیر بکشند. خیلی ساده بود، اگر من در ابتدا این مرد را فرا می‌خواندم و از او تحقیق می‌کردم حاصلی جز سردرگمی برایم نداشت. او به من دروغ می‌گفت و اگر موفق می‌شدم دروغ‌هایش را بر‌ملا کنم، دروغ‌های دیگری می‌گفت و الی‌آخر‌. اکنون سرباز گرفتار شده و دیگر هم رها نخواهد شد. توضیحات‌ام کافی بود؟
mahbube sh
محکوم مانند سگی مطیع، چنان بود که آدمی گمان می‌کرد نیاز دارد یک نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبی‌ها پرسه بزند و هروقت لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود.
SFatemehM
«پدر و مادر عزیزم، من شما را همیشه دوست داشتم.» و خود را رها کرد.
Rghaf
چنان بود که آدمی گمان می‌کرد نیاز دارد یک نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبی‌ها پرسه بزند و هروقت لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود.
Maryam Ghamari
تو پیش من آمدی که در این‌باره با من صحبت بکنی، یعنی مشورت بکنی. البته این کار به تو احساس غرور می‌دهد، ولی اگر تمام حقیقت را به من نگویی، کار بی‌معنی‌یی کرده‌یی. از بی‌معنی هم بی‌معنی‌تر است.
@a.h.shokri98
محکوم مانند سگی مطیع، چنان بود که آدمی گمان می‌کرد نیاز دارد یک‌نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبی‌ها پرسه بزند و هرگاه لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود. فرانتس کافکا (۳ جولای ۱۸۸۳-۳ ژوئن ۱۹۲۴)
Yasaman M
فرمانده از روی شفقت همیشه دستور می‌داد که کودکان مقدم باشند. با توجه به شغل‌ام همیشه این فرصت را داشتم که نزدیک ماشین باشم و اغلب دو کودک را در آغوش داشتم. آه! چه‌طور به تماشای تغییر شکل محکوم که بر اثر عذاب‌کشیدن ایجاد شده بود، می‌نشستیم، و چه‌گونه گونه‌های خود را در معرض شعله‌ی عدالتی که بر صورت‌اش می‌تابید و به سرعت می‌گذشت، قرار می‌دادیم!
Favania
در این‌جا فرمانده‌ی سابق آرمیده است. طرفداران او که بی‌نام هستند، او را در این قبر دفن کرده‌اند و این سنگ را روی قبرش قرار داده‌اند. پیش‌گویی شده است که سال‌ها بعد فرمانده از جهان مردگان برخواهد خاست و از این‌جا طرفداران خود را برای باز‌پس‌گیری جزیره رهبری خواهد کرد. مومن باشید و صبر پیشه کنید
Rghaf
محکوم مانند سگی مطیع، چنان بود که آدمی گمان می‌کرد نیاز دارد یک‌نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبی‌ها پرسه بزند و هرگاه لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود.
Rghaf
«در این‌جا فرمانده‌ی سابق آرمیده است. طرفداران او که بی‌نام هستند، او را در این قبر دفن کرده‌اند و این سنگ را روی قبرش قرار داده‌اند. پیش‌گویی شده است که سال‌ها بعد فرمانده از جهان مردگان برخواهد خاست و از این‌جا طرفداران خود را برای باز‌پس‌گیری جزیره رهبری خواهد کرد. مومن باشید و صبر پیشه کنید!»
ヽ( ´¬`)ノپری
جرج هم داد زد: «پس شما هم منتظر من بودی؟» پدرش با ترحم دلقک‌وار گفت: «لابد می‌خواستی زودتر همین را بگویی. اما حالا دیگر اهمیت ندارد.» و با صدای بلندی گفت: «پس حالا می‌دانی که جز خودت، خبرهای دیگری هم در این دنیا هست، تا حالا فقط خودت را می‌شناختی. یک بچه‌ی بی‌گناه بودی، اما زیر جلدت چیزی جز یک موجود بدجنس و دیو‌صفت نیست. بنابراین گوش کن، من، تو را محکوم می‌کنم، برو بمیر، برو خودت را غرق کن.»
ماراتن

حجم

۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۳۰%
تومان