دانلود و خرید کتاب شاهکارهای کوتاه (شش داستان) فئودور داستایفسکی ترجمه رحمت الهی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب شاهکارهای کوتاه (شش داستان)

کتاب شاهکارهای کوتاه (شش داستان)

معرفی کتاب شاهکارهای کوتاه (شش داستان)

فئودور میخاییلوویچ داستایفسکی ( ۱۸۸۱- ۱۸۲۱)، نویسنده مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه است.

ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایفسکی ارائه کرده‌اند.

اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی‌ است عصیان زده، بیمار و روان‌پریش.

«شاهکارهای کوتاه» در بردارنده شش داستان کوتاه از داستایفسکی است.

عناوین این داستان‌ها عبارت است از: نازنین، بوبوک، خانم صاحبخانه، رویای یک انسان مسخر، اعتراف و کودک قهرمان.

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

Pourdad
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

چه باید گفت درباره داستایوفسکی ابن نویسنده بزرگ روسی، کسی در سن ۲۴ سالگی بلینسکی بزرگترین منتقد ادبی روس شخصا به دیدار او می رود و می گوید رمان مردمان فرودست تو فئودور جوان اولین رمان اجتماعی روسیه هست. در این

- بیشتر
امین یوسفی
۱۳۹۵/۰۹/۲۷

داستان اول از شش داستان یه شاهکار به تمام معناست...

pouriya-72
۱۳۹۵/۰۸/۱۱

داستان نازنین the gentle spirit بی نظیر بود ضمنا توی متن انگلیسی هم یکم اذیت میکنه چون خود جنس داستان اینجوریه چون در واقع داستان راجب یک مرد ۴۰ ساله ایه که داره با ما حرف میزنه و داستان خودش

- بیشتر
pouriya-72
۱۳۹۵/۰۸/۱۱

ترجمه افتضاح است!!!!! الان انگلیسیش دانلود کردم دارم میخونم

ghomes
۱۳۹۴/۰۷/۲۵

اصلا جالب نبود شاید به خاطر نوع ترجمه شدنش باشه که خواننده رو جذب نمی کنه.

امین
۱۳۹۴/۰۸/۰۶

داستانها همگی خوبن منتها اصلاً ترجمه های خوبی نداره در حقیقت ترجمه ها خیلی بدن

وحید
۱۳۹۴/۰۲/۰۷

حالا درسته ک نوشته شاهکار ولی من همچینم خوشم نیومد و وسطش ول کردم رفتم سراغ ی کتاب دیگه!

و ـ وحشت من نيز از هم اينجاست که همه چيز را می‌‌‌فهمم!
Maryam Bagheri
زيرا مهربان‌‌‌ها و نازنين‌‌‌ها زياد مقاومت نمی‌‌‌کنند. اگرچه قلبشان را نيز به روی طرف نمی‌‌‌گشايند، ولی نمی‌‌‌توانند از صحبتی که شروع شده است بگريزند و کناره بگيرند. کم حرف هستند، جواب‌‌‌های کوتاه می‌‌‌دهند، ولی جواب می‌‌‌دهند و هرچه در گفتگو پيشتر بروی بيشتر جواب می‌‌‌دهند. و اگر می‌‌‌خواهيد در برخورد با ايشان موفق شويد و اگر به آنها احتياج داريد فقط سعی کنيد خودتان خسته نشويد.
Maryam Bagheri
وقتی که هر کس به صرف داشتن کمی معرفت عمومی، درباره مسائل تخصصی قضاوت و اظهارنظر می‌‌‌کند، من نمی‌‌‌توانم تحمل کنم. اما فعلاً در پيش ما اين کار متداول است و همه بدون استثنا مبادرت به آن می‌‌‌کنند.
deniro
گذشته گذشت. انسان! جسورتر و متکبرتر باش، تو که گناهی نداری!
deniro
«خودمان نمی‌‌‌دانيم چی بخوريم. با دهان زيادی تو چه کنيم.»
deniro
مردم در روی زمين تنها هستند، همين بدبختی است!
aram0_0
می‌‌‌گويند که خورشيد، به دنيا زندگی می‌‌‌بخشد، فقط يک لحظه به او نگاه کنيد، وقتی که باختر فرو می‌‌‌رود؟، نگاهش کنيد، آيا مثل يک نعش مرده نيست؟ همه چيز مرده است. همه جا مرده‌‌‌ها هستند. مردم نيز تنها هستند و اطراف ايشان خاموشی است. اين وضع زمين ماست
AbolfazlModirroosta090
وقتی که هر کس به صرف داشتن کمی معرفت عمومی، درباره مسائل تخصصی قضاوت و اظهارنظر می‌‌‌کند، من نمی‌‌‌توانم تحمل کنم. اما فعلاً در پيش ما اين کار متداول است و همه بدون استثنا مبادرت به آن می‌‌‌کنند.
خاک
حقيقت هميشه حقيقت خواهد ماند و در اين مورد حتی از «ميل» هم کاری ساخته نيست.
deniro
اين نکته را فقط به اين علت می‌‌‌گويم که بدانيد چيزی فشاردهنده‌‌‌تر و تحمل‌‌‌ناپذيرتر از آن نيست، و نمی‌‌‌تواند باشد، که انسان فقط در اثر يک اتفاق به کلی نابود شود، فقط در اثر يک اتفاق، اتفاقی که ممکن بود اصلاً واقع نشود، انسان از بين برود فقط به علت تراکم پيش‌‌‌آمدهای شومی که ممکن بود، چون لکه‌‌‌ای از ابر، از کنار ما بگذرند و ناپديد شوند. تصور اين موضوع برای انسانی که می‌‌‌فهمد مخصوصاًً توهين‌‌‌آميز است
aram0_0
سکوت ادامه داشت، غفلتاً تماس آهن سرد را روی موهای شقيقه‌‌‌ام حس کردم. ممکن است بپرسيد که آيا من در آن لحظه به نجات خود اميدوار بودم؟ می‌‌‌خواهم برای شما نيز چنانکه در مقابل خدا می‌‌‌گويند بگويم: که هيچ اميد نداشتم، و شانس زندگيم يک درصد بود، چرا اين طور از مرگ استقبال می‌‌‌کردم؟ من نيز از شما می‌‌‌پرسم: موجودی را که می‌‌‌پرستيدم بعد از آنکه طپانچه به رويم کشيد، آيا در آن صورت زندگی ديگر چه ارزشی برايم داشت؟
aram0_0
خيال می‌‌‌کنم که بسياری از خودکشی‌‌‌ها و حتی جنايات و قتل‌‌‌ها فقط به اين دليل اتفاق افتاده‌‌‌اند که اجراکنندگان آنها در آن لحظه عمل طپانچه را به دست گرفته بوده‌‌‌اند. اين نيز چون گرداب يا پرتگاه و يا سراشيب بسيار تند چهل و پنج درجه‌‌‌ای است که از آن نمی‌‌‌توان به پايين نلغزيد. و يک چيزی انسان را بر آن می‌‌‌دارد که ماشه را بکشد.
aram0_0
زن‌‌‌ها حس شخصيت و ابتکار از خود ندارند. اين حقيقتی است، و من هنوز اين نکته را يک نص صريح می‌‌‌دانم!
aram0_0
زن‌‌‌ها حس شخصيت و ابتکار از خود ندارند. اين حقيقتی است، و من هنوز اين نکته را يک نص صريح می‌‌‌دانم!
deniro
پس او متکبر هم هست، بسيار خوب، من نيز متکبرها را بر ديگران ترجيح می‌‌‌دهم، متکبرها زيبايی به‌‌‌خصوصی دارند، وقتی که... وقتی که انسان از تسلط و قدرتش بر روی ايشان مشکوک نباشد.
deniro
می‌‌‌دانيد که اين حس، حسی که ديگر انسان در يک مطلبی شک نکند، بسيار شادی‌‌‌بخش و تعجب‌‌‌آور است...
deniro
«طبيعی است اگر در مقابل همه چيز متعجب شويم که احمقانه است، و اما اگر در مورد هيچ چيز متعجب نشويم، بسيار مطبوع‌‌‌تر و به علتی نامعلوم حتی قابل تقدير است. اما در واقع که بنگريم اصلاً چنين نيست. و به عقيده من درباره هيچ چيز متعجب نشدن به مراتب احمقانه‌‌‌تر از آن است که درباره همه چيز متعجب شدن، بله، اين حالت تقريباً برابر است با، به هيچ چيز دقت و توجه نداشتن. ولی طبعاً يک نفر احمق نيز نمی‌‌‌تواند بفهمد که چگونه توجه و دقت بايد کرد.»
Siavash Haji
الان يک شوخی اسپانيايی به يادم آمد. معروف است، در دويست و پنجاه سال قبل، وقتی فرانسوی‌‌‌ها در اسپانی اولين دارالمجانين را بنا کردند، مردم اسپانی می‌‌‌گفتند که: «اين‌‌‌ها کليه احمقان و ابلهانشان را در خانه جداگانه‌‌‌ای محبوس می‌‌‌کنند، تا به ديگران بگويند و بفهمانند که خودشان مردم عاقل و دانايی هستند.»
Siavash Haji
به نظر من عاقل‌‌‌ترين خلق کسی است که اقلاً يک مرتبه در ماه آزادانه و بی‌‌‌پروا خودش را الاغ معرفی کند، و البته امروز اجرای چنين کاری استعداد بسيار نادری می‌‌‌خواهد که نيست. سابقاً الاغ اقلاً يک مرتبه در سال اظهار می‌‌‌کرد که الاغ است ولی امروز ـ به هيچ وجه، هيچ وقت نخواهد گفت
Siavash Haji
در يکی از ترانه‌‌‌های کهنه روسی ذکری از پهلوان چابک سواری است که پيش می‌‌‌رود و در همه جا فاتح، در آخرين محل گذارش که می‌‌‌رسد بالاخره می‌‌‌پرسد: «آيا در آنجا؛ در آن مزرعه، ديگر روحی زنده وجود دارد؟» من نيز که پهلوان نيستم. به خيلی دورتر از مزرعه متوجه می‌‌‌شوم و فرياد می‌‌‌کشم، ولی هيچ کس جوابم را نمی‌‌‌دهد.
Siavash Haji

حجم

۲۸۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۱۰ صفحه

حجم

۲۸۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۱۰ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان