کتاب تاریخ عشق
معرفی کتاب تاریخ عشق
کتاب تاریخ عشق نوشتۀ نیکول کراوس با ترجمۀ ترانه علیدوستی در نشر مرکز چاپ شده است. این کتاب در سال ۱۳۹۵ چاپ شد و در یک سال بیش از ۱۰ بار تجدید چاپ شد.
درباره کتاب تاریخ عشق
این اثر سرنوشت دو جوان عاشق لهستانی به نام آلما و لئو را روایت میکند که جنگ جهانی دوم آنها را از هم جدا میکند. شیوۀ روایت کتاب تاریخ عشق تودرتو است و چندین داستان مختلف را در کنار هم پیش میبرد. همۀ این داستانها بهنوعی با یکدیگر در ارتباط هستند و این از اسامی یکسان موجود در آنها نیز مشخص است. هرچند که درونمایۀ اصلی رمان عشق است اما دربارۀ جنگ و کشتار یهودیان نیز بهتفصیل سخن رفته است.
در پشت جلد کتاب تاریخ عشق میخوانیم:
لئوپُلد گورسکی مردنش را از ۱۸ اوت ۱۹۲۰ آغاز کرد.
وقتی راهرفتن میآموخت مرد.
وقتی پای تخته میایستاد مرد.
و یک بار هم وقتی سینی بزرگی در دست داشت.
وقتی امضای جدیدی تمرین میکرد مرد.
وقتی پنجرهای را باز میکرد.
تنها مرد، چون خجالت میکشید به کسی زنگ بزند.
یا به یاد آلما مرد.
یا وقتی دیگر نخواست یادش را بکند.
در واقع، چیز زیادی برای گفتن نیست.
او نویسندۀ بزرگی بود.
او عاشق شد.
این بود زندگیاش.
کتاب تاریخ عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و داستانهایی با موضوع جنگ پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تاریخ عشق
«بارها از خودم میپرسم آخرین کسی که مرا زنده ببیند که خواهد بود. اگر بنا بود شرط ببندم، روی جوانِ پیکِ غذافروشی چینی میبستم. چهار شب هفته از آنجا غذا سفارش میدهم. هر وقت که میآید سر پیدا کردن کیف پولم بازی در میآورم. وقتی در این فکرم که آیا این همان شبی است که من پیراشکی سبزیجات را تمام میکنم، به رختخواب میروم، و در خواب دچار حملهٔ قلبی میشوم، او با پاکت چربی که به دست دارد دم در منتظر است.
همیشه تلاشم را میکنم که دیده شوم. گاهی اوقات که بیرون از خانه هستم آبمیوه میخرم بیاینکه تشنه باشم. اگر مغازه شلوغ باشد تا آنجا پیش میروم که پول خردهایم را به زمین بیندازم تا پنجسنتیها و دهسنتیها به هر سو پخشوپلا شوند. زانو میزنم. زانو زدن برای من کار پرزحمتیست و برخاستن از زمین پرزحمتتر. با اینحال. شاید احمق به نظر برسم. میروم توی فروشگاه ورزشی «اَتلیتفوت» و میگویم: کفش کتانی چی دارید؟ فروشنده نگاهی از سر تا پا به منِ خر میاندازد و مرا به سمت تنها جفت کفش راکپورتی که دارند میبرد، به رنگ سفید کورکننده. می گویم نه! از اینها دارم! و بعد به طرف کفشهای ریبوک میروم و یکی را که حتی شبیه کفش نیست و شاید پاپوشی ضد آب است انتخاب میکنم و سایز ۴۰-۳۹ آن را میخواهم. جوان باز با دقت بیشتری نگاهم میکند. طولانی و عمیق نگاهم می کند. در حالی که کفش پنج انگشتی را میقاپم تکرار میکنم: سایز ۴۰-۳۹. او سرش را تکان میدهد و دنبال کفش به عقب فروشگاه میرود و وقتی برمیگردد من در حال کندن جورابهایم هستم. پاچههایم را تا میزنم و به آن دو جسم فرتوت، پاهایم، نگاه میکنم و لحظهٔ ناجوری سپری میشود تا بالاخره حالیاش میشود که منتظرم پاپوشها را پایم کند. هیچوقت واقعاً چیزی نمیخرم. تنها چیزی که میخواهم این است که در روزی که دیده نشدهام نمیرم»
حجم
۳۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۳۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
نظرات کاربران
فکر میکردم ، زندگی در دنیایی که اونیست عجیب باشد . با این حال خیلی وقت بود عادت کرده بودم فقط با خاطره اش زندگی کنم .... #تاریخ عشق #نیکول کراوس
در ابتدا ،فصل اول تا سوم کتاب خیلی مرتبط به نظر نمی رسه ولی در ادامه همه چیز به هم مربوط می شه و تا فصل آخر جذابیت داستان حفظ می شه. دلیل اینکه داستان از طریق راوی های مختلفی
فصل اولش بشدت جذاب و دوست داشتنی بود ولی به مرور افت کرد اما در نهایت ارزش یکبار خوندن رو داره..
کتاب بسیار خوبی بود درود سپاس ترجمه عالی و بی نقص بودن فقط میخواستم بگم که این کتاب بسیار عالی و با حوصله ترجمه شده بود .