دانلود و خرید کتاب همنام جومپا لاهیری ترجمه امیرمهدی حقیقت
تصویر جلد کتاب همنام

کتاب همنام

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همنام

کتاب همنام نوشته جومپا لاهیری نویسنده مشهور است که با ترجمه روان امیرمهدی حقیقت منتشر شده است. این کتاب داستانی جذاب از دغدغه‌های مختلف یک مهاجر است که قلبش برای همیشه در سرزمین خودش مانده است.

درباره کتاب همنام

آشوک و آشیما از کلکته به آمریکا رفته‌اند و قلب آشوک برای همیشه در سرزمن خودش باقی‌مانده است. در یک حادثه ناگوار آشوک با کمک کتابی از گوگول نویسنده روسی نجات پیدا می‌کند، او اسم پسرش را برای ادای دین به این نویسنده گوگول می‌گذارد. ما در این داستان هم روایت خود آشوک را می‌خوانیم هم پسرش گوگول که کم‌کم بزرگ می‌شود و در فرهنگ آمریکایی رشد می‌کند. او با نام گوگول غریبه است و نمی‌تواند اسمش را بپذیرد اما چیزی که در این داستان در لایه‌های بعدی روایت می‌شود هویتی است که گوگول به دنبال آن است.

خواندن کتاب همنام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جومپا لاهیری

جومپا لاهیری با نام کامل نیلانجانا سودشنا متولد ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن است. او نویسنده آمریکایی هندی‌تبار است. لاهیری با اولین کتابش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. همچنین اولین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳) در ساخت فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ اقتباس شد. 

پدر و مادر لاهیری از کلکته به لندن مهاجرت کرده بودند. پدر جومپا کتابدار دانشگاه بود. او در لندن به دنیا آمد، خانواده‌اش وقتی که او ۳ ساله بود به آمریکا مهاجرت کردند و به این ترتیب جومپا در آمریکا بزرگ شد. مادر جومپا فرزندانش را با فرهنگ بنگالی به خوبی آشنا کرد و آنها اغلب برای دیدن اقوامشان به کلکته می‌رفتند.

لاهیری به کالج برنارد رفت و مدرک لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی را در سال ۱۹۸۹ گرفت. پس از آن به دانشگاه بوستون رفت و سه مدرک فوق‌لیسانس در رشته‌های زبان انگلیسی، نگارش خلاقانه و ادبیات تطبیقی و نیز مدرک دکترا در رشته مطالعات رنسانس را دریافت کرد.

لاهیری در سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس-بوش روزنامه‌نگار ازدواج کرد. آنها دارای دو فرزند به نام‌های اکتاویو و نور هستند و در بروکلین زندگی می‌کنند.

جایزه‌های جومپا لاهیری

  • ۲۰۰۰- برنده جایزه ادبی پولیتزر برای مترجم دردها
  • ۲۰۰۰- برنده جایزه بهترین «اثر نخست» مجله نیویورکر برای مترجم دردها
  • ۲۰۰۷- برنده نشان شیر کتابخانه عمومی نیویورک
  • ۲۰۰۸- برنده جایزه داستان کوتاه «فرانک اُکانر» برای خاک غریب

بخشی از کتاب همنام

به آشیما می‌گوید چون حاملگی اولش است، این مرحله ممکن است تا بیست و چهار ساعت، بلکه بیشتر طول بکشد. آشیما چشم می‌گرداند آشوک را ببیند، ولی آشوک پشت پرده‌ای است که دکتر دور تخت کشیده. آشوک بلندبلند می‌گوید: «برمی‌گردم پیشت.» بعد صدای یکی از پرستارها می‌آید: «آقای گانگولی اصلا دلتان شور نزند. خانم شما حالاحالاها کار دارد. ما خودمان هواش را داریم.»

حالا دیگر آشیما تنهاست. پردهٔ دور تخت، او را از سه زن دیگر توی اتاق جدا کرده. کم‌کم از لابه‌لای حرف‌هاشان اسمشان را می‌فهمد. یکی بِوِرلی است. یکی لوییس، سمت چپی هم کارول. آشیما می‌شنود که یکی از آنها یکهو هوار می‌کشد: «وای! مرده‌شورش را ببرد. جانم دارد بالا می‌آید!» بعد صدای مردی می‌آید: «عزیزم، دوستت دارم. واقعآ دوستت دارم.» آشیما این جمله را هیچ وقت از شوهر خودش نشنیده. توقعش را هم نداشته. آنها اصولا این‌جوری نیستند. اولین بار است که بین چند تا غریبه تنها افتاده. همیشه یا در یک اتاق پیش پدر و مادرش خوابیده یا آشوک پهلوش بوده. پیش خودش می‌گوید کاش پرده‌ها را کنار می‌زدند تا می‌شد با این زن‌های امریکایی حرف بزنم، بلکه یکی از آنها قبلا بچه زاییده باشد بتواند بگوید باید منتظر چی باشم. ولی خیلی وقت است دستش آمده امریکایی‌ها با وجودی که جلوی چشمِ این وآن مدام قربان‌صدقهٔ هم می‌روند و زن‌هاشان راه به راه بیکینی و مینی‌ژوپ می‌پوشند، و با وجودی که توی کوچه و خیابان بازو در بازوی هم می‌اندازند یا در پارک کمبریج توی بغل هم می‌خوابند، با همهٔ اینها اصولا تنهایی را ترجیح می‌دهند. دست می‌کشد روی شکمش که حالا عین بشکه سفت و قلنبه شده. فکری است که الان دست و پای بچه کجاست. این چند روز آخر، بچه دیگر از تک وتا افتاده و آشیما غیر از پرش‌های گاه و بیگاه روی دنده‌هاش، مشت و لگد و فشاری حس نکرده. از خودش می‌پرسد یعنی من تنها هندی این بیمارستان‌ام. ولی موقعی که بچه توی شکمش می‌جنبد، می‌بیند که نه، تنها نیست. پیش خودش فکر می‌کند چقدر عجیب غریب است که بچه بناست جایی به دنیا بیاید که بیشتر مردم در آنجا درد می‌کشند یا جان می‌دهند. کاشی‌های شیری کف اتاق، قاب‌های شیری سقف و ملافه‌های سفیدی که سفت روی تختش کشیده شده، چیزی ندارند که به آشیما قوت قلب بدهند. یادش می‌آید که در هند، زن حامله برای وضع حمل می‌رود خانهٔ پدر و مادرش؛ هم از شوهر و قوم شوهر دور می‌شود، هم از تمام گرفتاری‌های خانه. انگار تا چند وقت بعد از تولد بچه، مادر هم به دوران بچگی‌اش برمی‌گردد.

باز دردش می‌گیرد؛ سخت‌تر از دفعهٔ قبل. جیغ می‌کشد. سرش را فشار می‌دهد به بالش و انگشت‌هاش نردهٔ سرد تخت را محکم می‌چسبد. ولی انگار کسی صداش را نشنیده؛ هیچ پرستاری دوان دوان به سراغش نمی‌آید. بهش گفته‌اند ببیند هر دردش چقدر طول می‌کشد. به ساعتش نگاه می‌کند که دمِراهی پدر و مادرش است. وقتی توی فرودگاه دام‌دام داشتند برای آخرین بار با هم خداحافظی می‌کردند، وسط هیاهو و اشک و آه‌های بیست و شش هفت نفر از فامیل، پدر و مادرش بی‌آنکه خودش بفهمد ساعت را به مچش بسته بودند. اولین بار بود سوار هواپیما می‌شد. قوم و خویش‌ها از بالکن فرودگاه تماشاشان می‌کردند. هواپیما با صدایی گوشخراش بلند شده بود و از روی قسمت‌هایی از هندوستان رد شده بود که پای آشیما هیچ وقت به آنجا نرسیده بود. بعد هم به کلی از کشور خارج شده بود و لحظه به لحظه، دور و دورتر شده بود. 


معرفی نویسنده
عکس جومپا لاهیری
جومپا لاهیری

ادبیات مهاجرت، هم‌چون خودِ مهاجرت یکی از پدیده‌های مناقشه‌برانگیز جهان معاصر است که بر سرِ چیستی و چگونگی آن اختلاف بسیاری وجود دارد، اما می‌توان آن را محل تلاقی فرهنگ‌‎ها و زبان‌هایی دانست که به نويسنده اجازه می‌دهد تا هويت جديد خود را رقم بزند. جومپا لاهیری یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگانی است که غالب آثار خود را با محوریت مهاجرت، اثرات آن و تلاش برای همسان شدن با جامعه‌ی میزبان نگاشته است.

mina
۱۳۹۹/۱۲/۳۰

جومپا لاهیری یه قصه گوی حرفه ایه و مترجمی جناب حقیقت هم بی نظیر بودن کار رو حرفه ای و درجه یک نشون دادند

Smnhgh
۱۴۰۱/۰۴/۱۳

امتیازم ۳.۵ هست. تم داستان دغدغه های مهاجرت در نسل اول و دوم هست، از خوبیای کتاب بخوام بگم باید بگم کلی چیزای جالب در مورد رسم و رسوم هندی و بنگالی فهمیدم و خیلیاشون به فرهنگ ما نزدیکه، خیلی

- بیشتر
Mina Ghadimy
۱۴۰۰/۰۸/۰۴

این کتاب با داستانی گیرا خیلی قشنگ دلتنگی ها و کمبود های مهاجرت رو توصیف میکنه و همچنین تفاوت بین دو نسل که با دو فرهنگ متفاوت بزرگ شدند را به تصویر میکشد.

عاطفه
۱۴۰۰/۰۱/۱۱

هنوزم دوست دارم بدونم اسم تو کاغذ چی بوده

بیات
۱۴۰۰/۰۱/۰۸

حتما بخونیدش

Nino
۱۳۹۹/۱۲/۲۷

قلم لاهیری برای من دوست داشتنیه ولی به نظرم این رمان به اندازه ی مجموعه داستان «مترجم دردها» جذاب نبود، ترجمه بسیار روون...

a_lovely_sister
۱۴۰۲/۰۲/۱۳

داستان راجع به مهاجرت و اتفاقات وابسته به مهاجرت هست ، خیلی خوب جزییات بیان شده ولی ممکن هست جذابیت نداشته باشه برای خیلی ها چون روند خیلی عادی از زندگی آدم هاست . تقریبا تا وسطای کتاب حس خاصی

- بیشتر
رویا
۱۴۰۰/۰۲/۱۹

اولین کتابی بود که از خانم لاهیری خوندم و به قلمشون علاقمند شدم... بعد بقیه کتابهاشون با ترجمه ی بسیار خوب جناب حقیقت... توصیه میکنم حتما بخونید

Mozhgan
۱۴۰۰/۰۱/۱۵

خیلی دوسش داشتم ..

همتا
۱۴۰۲/۱۲/۲۷

تجربه خوندن این کتاب رو دوست داشتم، به شدت من رو مجذوب به خودش کرد، اشتراکات فرهنگ ایرانی ها و هندی ها و دغدغه مهاجرت و تحصیل مثل همه جهان سومی ها در طول رمان به چشم میومد، بنظرم جومپا

- بیشتر
کار کتاب همین است که دنیا را ببینی، بی‌اینکه یک وجب از جات تکان بخوری
محمدرضا
آشیما و آشوک دل‌شان زیاد شور نمی‌زند. هر دو می‌دانند واقعیت این است که نوزاد نیاز به اسم ندارد. چیزی که نیاز دارد غذاست، دعای خیر است و چند تکه طلا و نقره. نوزاد فعلا نیاز دارد بعدِ غذا بغلش کنند، به سینه بچسبانند و به پشتش بزنند. برای اسم می‌شود صبر کرد. در هندوستان، والدین بچه اسم را سر صبر می‌گذارند. آنجا اصلا غیرعادی نیست که چند سال از تولد بچه بگذرد و هنوز اسم مناسبی برایش پیدا نشده باشد. هم آشیما و هم آشوک، نمونه‌های زیادی از بچه‌های فامیل سراغ دارند که تا وقت ثبت نام در مدرسه، یعنی تا شش هفت سالگی، هنوز اسم رسمی نداشته‌اند.
moonlight
خارجی‌بودن هم، مثل حاملگی، غریبه‌ها را به کنجکاوی وامی‌دارد، و حس ترحم و ملاحظه‌شان را برمی‌انگیزد.
محمدرضا
آشیما و آشوک دل‌شان زیاد شور نمی‌زند. هر دو می‌دانند واقعیت این است که نوزاد نیاز به اسم ندارد. چیزی که نیاز دارد غذاست، دعای خیر است و چند تکه طلا و نقره. نوزاد فعلا نیاز دارد بعدِ غذا بغلش کنند، به سینه بچسبانند و به پشتش بزنند. برای اسم می‌شود صبر کرد. در هندوستان، والدین بچه اسم را سر صبر می‌گذارند. آنجا اصلا غیرعادی نیست که چند سال از تولد بچه بگذرد و هنوز اسم مناسبی برایش پیدا نشده باشد. هم آشیما و هم آشوک، نمونه‌های زیادی از بچه‌های فامیل سراغ دارند که تا وقت ثبت نام در مدرسه، یعنی تا شش
moonlight

حجم

۳۳۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

حجم

۳۳۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۶۳,۰۰۰
۳۰%
تومان