
دانلود و خرید کتاب صوتی بازی
معرفی کتاب صوتی بازی
کتاب بازی نوشتهی دومنیکو استارنونه با ترجمهی ژینا وجدانی و گویندگی مهیار ستاری، روایتی از روابط خانوادگی، خاطرات و چالشهای نسلها را پیش روی شنونده قرار میدهد. این رمان با محوریت یک پدربزرگ هنرمند و نوهی خردسالش، در بستر شهری پرخاطره و خانهای که بار گذشته را بر دوش میکشد، به بررسی پیوندهای عاطفی، تنهایی، پیری و بازنگری در گذشته میپردازد. مهرگان خرد آن را منتشر کرده است و نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بازی
کتاب بازی اثر دومنیکو استارنونه، داستانی خانوادگی را در فضایی شهری و معاصر روایت میکند. این کتاب با تمرکز بر یک پدربزرگ نقاش که پس از سالها دوری به خانهی قدیمی خانوادگی در ناپل بازمیگردد، به بازخوانی روابط میان نسلها، خاطرات تلخ و شیرین و چالشهای زندگی روزمره میپردازد. روایت با زبانی صمیمی و جزئینگر، زندگی شخصیتها را در بستر خانهای پر از خاطره و شهری که گذشته و حال در آن درهمتنیدهاند، به تصویر میکشد. استارنونه در این اثر، با نگاهی دقیق به جزئیات زندگی، دغدغههای پیری، احساس بیگانگی، مسئولیتهای خانوادگی و تأثیر گذشته بر اکنون را بررسی کرده است. کتاب بازی با شخصیتپردازیهای ملموس و دیالوگهای زنده، شنونده را به دل روابط پیچیدهی خانوادگی و کشمکشهای درونی شخصیتها میبرد و تصویری چندلایه از پیوندهای انسانی و آسیبپذیریهای آنها ارائه میدهد.
خلاصه کتاب بازی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان کتاب بازی با تماس تلفنی بِتّا، دختر شخصیت اصلی، آغاز میشود؛ او از پدرش میخواهد تا چند روز از نوهاش ماریو مراقبت کند تا خودش و همسرش برای شرکت در همایشی به سفر بروند. پدربزرگ که سالهاست در میلان زندگی میکند و پس از مرگ همسرش به تنهایی خو گرفته، با بیمیلی و در حالیکه هنوز دوران نقاهت بیماری را میگذراند، به خانهی قدیمی خانوادگی در ناپل بازمیگردد. ورود به این خانه، او را با خاطرات کودکی، روابط گذشته و تغییرات نسلها روبهرو میکند. در این میان، رابطهی پرتنش بِتّا و ساوریو (داماد خانواده) و حضور ماریوی چهارساله، فضای خانه را پر از کشمکشهای عاطفی و گفتوگوهای ناتمام میکند. پدربزرگ که خود هنرمندی سالخورده است، با بحرانهای شخصی، احساس ناکامی و انتقادهای حرفهای نیز دستوپنجه نرم میکند. او در مواجهه با ماریو، نهتنها با چالشهای مراقبت از کودک، بلکه با بازنگری در نقش خود بهعنوان پدر، پدربزرگ و هنرمند روبهرو میشود. روایت، با رفتوبرگشت میان گذشته و حال، خاطرات خانوادگی، حسرتها و دغدغههای نسلها را بهتصویر میکشد و نشان میدهد چگونه بازیهای کوچک و بزرگ زندگی، پیوندها و جداییها را شکل میدهند.
چرا باید کتاب بازی را بشنویم؟
کتاب بازی با نگاهی موشکافانه به روابط خانوادگی، پیری و بازنگری در گذشته، تجربهای صمیمی و تأملبرانگیز برای شنونده رقم میزند. این کتاب صوتی، با روایت جزئیات زندگی روزمره و کشمکشهای درونی شخصیتها، فرصتی برای همذاتپنداری با دغدغههای نسلهای مختلف فراهم میکند. شنونده در جریان داستان، با لایههای پنهان احساسات، خاطرات و مسئولیتهای خانوادگی روبهرو میشود و میتواند معنای پیوندهای انسانی و تأثیر گذشته بر اکنون را از زاویهای تازه تجربه کند. همچنین، فضای شهری و خانهی قدیمی، بستری برای مرور خاطرات و مواجهه با تغییرات زندگی فراهم میآورد که برای علاقهمندان به روایتهای خانوادگی و روانشناسانه جذاب خواهد بود.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که به روایتهای خانوادگی، روابط میان نسلها، دغدغههای پیری، بازنگری در گذشته و چالشهای هویت فردی علاقه دارند. همچنین برای علاقهمندان به داستانهایی با فضای شهری و جزئیات زندگی روزمره مناسب است.
بخشی از کتاب بازی
«شبی بِتّا زنگ زد و با لحنی عصبیتر از معمول از من پرسید آیا حوصله دارم پسرشان را نگه دارم تا او و شوهرش بتوانند برای شرکت در یک همایش ریاضی به کالیاری بروند؟ دو دَههای میشد که در میلان زندگی میکردم و برای بازگشت به ناپل و خانهی قدیمی که از پدر و مادرم به من رسیده بود و بعد دخترم پیش و پس از ازدواج در آن ساکن شده بود، اشتیاقی نداشتم. سنم از هفتاد گذشته بود و پس از مرگ زنم بهدلیل سالها تنها بودن علاقهای به معاشرت با دیگران نداشتم و فقط در تخت و دستشویی و با زندگی روزمرهی خودم راحت بودم. علاوهبراین چند هفته قبل عمل کوچکی رویم انجام شده بود که از همان دوران بیمارستان هم به نظر میآمد بیشتر مایهی زیان است تا منفعت. اگرچه پزشکانی که روز و شب به اتاقم سر میزدند میگفتند همهچیز طبق برنامه پیش میرود، هموگلوبینم پایین بود و شرایط فریتین خونم هم خیلی خوب نبود و یک روز بعدازظهر وقتی روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم در دیوار مقابلم کلههای گچی سفید و کوچکی دیدم که سرکشانه به طرفم میآمدند و همین باعث شد بلافاصله به من خون تزریق کنند تا هموگلوبینم کمی بالا برود و درنهایت مرخصم کردند من را به خانه فرستادند. باوجوداین هنوز ضعف داشتم. صبحها چنان بیحال بودم که برای بلند شدن از رختخواب نیاز بود تا از تمام نیرویم کمک بگیرم...»
زمان
۵ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۷۰۵٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۷۰۵٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
