کتاب ستاره باز
معرفی کتاب ستاره باز
کتاب ستاره باز نوشتهٔ رومن گاری و ترجمهٔ مهدی نسرین است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی فاوستی دربارهٔ یک جوان سرخپوست آمریکای جنوبی است که روح خود را به شیطان میفروشد.
درباره کتاب ستاره باز
رومن گری تنها نویسندهٔ فرانسوی است که جایزهٔ گنگور را دوبار (یک بار برای آثار خودش و یک بار برای آثاری که با نام مستعار امیل آژار منتشر کرده) دریافت کرده است. رومن گری به هردو زبان انگلیسی و فرانسوی مینوشت و خود مترجم بسیاری از آثار خودش است. او رمان «استعداد یاب» را در سال ۱۹۶۱ زمانی که رایزن فرهنگی فرانسه در لس آنجلس بود به انگلیسی نوشت و بعد آن را در سال ۱۹۶۶ به فرانسه ترجمه و با عنوان «ستاره باز» چاپ کرد.
یکی از قهرمانان رمان «ستاره باز» دکتر هوروات، مبلغ انجیل است که به دعوت خوزه آلمایو دیکتاتور یکی از کشورهای کوچک آمریکای لاتین از ایالات متحده عازم آن کشور شده است. دکتر هوروات که واعظی است با نفوذ کلامی فوقالعاده باور دارد که شیطان نهفقط یک مفهوم استعارهای بلکه یک واقعیت فیزیکی است. او قصد دارد این نکته را در موعظههایش در آن کشور کوچک هم به کرسی بنشاند. منتها در بدو ورود توسط نیروهای امنیتی خوزه آلمایو ربوده میشود و برایش مسجل میشود که زورآزماییاش با شیطان به لحظات پیچیدهای رسیده است. از آن سو، خوزه آلمایو هم بیصبرانه منتظر ملاقات با شیطان است تا روح خودش را به او بفروشد. مرکزیت مفهوم شیطان و معامله با او این اثر را به نظر برخی منتقدین تبدیل به یک فاوست نو کرده است. این کتاب نگاهی نو و بدیع به شیطان دارد. نام کتاب اشاره دارد به رفتار اعتیادگونه قهرمان رمان با ستارگان عالم نمایش.
خواندن کتاب ستاره باز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار رومن گاری پیشنهاد میکنیم.
درباره رومن گاری
رومن گاری در هشتم ماه مه ۱۹۱۴ در مسکو، از مادری لیتوانیتبار و پدری روسی، به دنیا آمد. وی نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، خلبان در جنگ جهانی دوم و دیپلمات فرانسوی بود. نام ابتدایی او، رومن کاتسِف بود. وی ۲۱ رمان با نام حقیقیاش، یک رمان با نام مستعارِ «فوسکو سینی بالدی» و ۴ رمان با نام مستعار «امیل آژار» نوشت؛ بدینسبب او تنها نویسندهای است که دو بار موفق به دریافت جایزه ادبی گنکور شده است.
رومن گاری، خلبان ارتش نهضت مقاومت فرانسه در برابر قوای متجاوز آلمان نازی بود. او بهخاطر شجاعتهای فراوان به دریافت نشان لژیون دونور از «ژنرال دوگل» نائل شد، به خدمت وزارت خارجه درآمد و در سمتهایی چون سرکنسول فرانسه در لسآنجلس انجام وظیفه کرد.
گاری، در ۱۹۴۵، برای نخستین رمان خود «تربیت اروپایی» جایزۀ منتقدان را دریافت کرد.
برخی آثار این نویسنده عبارتاند از:
تربیت اروپایی (۱۹۴۵)
تولیپ (یا لاله) (۱۹۴۶)
رنگهای روز (۱۹۵۲)
ریشههای آسمان (۱۹۵۶)
لیدی ال (۱۹۵۷)
میعاد در سپیدهدم (۱۹۶۰)
به افتخار پیشتازان سرافرازمان (۱۹۶۲)
خداحافظ گاری کوپر (۱۹۶۵)
رقص چنگیز کوهن (۱۹۶۷)
سگ سفید (۱۹۷۰)
شب آرام خواهد بود (۱۹۷۴ مصاحبه)
زندگی در پیش رو (۱۹۷۵)
شاه سلیمان (۱۹۷۹)
بادبادکها (۱۹۸۰)
مردی با کبوتر (۱۹۸۴)
ستاره باز
پرندهها میروند در پرو میمیرند (۱۹۶۸ فیلم)
گذار روزگار (۱۹۸۰، آخرین مصاحبه «رومن گاری» چند ماه قبل از مرگش با رادیو کانادا)
رومن گاری در دوم دسامبر ۱۹۸۰ درگذشت.
بخشی از کتاب ستاره باز
«خوشبختانه در طول پرواز اتفاق خاصی نیفتاده بود. دکتر هوروات که با کمی تشویش چشم انتظار این سفر بود ــ آخر اولین باری بود که با یک خط هوایی غیرآمریکایی سفر میکرد ــ بالاجبار اذعان کرد این مردم اگر فرصتش را داشته باشند، سریع یاد میگیرند. او همواره یکی از مدافعین پروپاقرص و پر سروصدای کمک اقتصادی و اخلاقی آمریکا به کشورهای در حال توسعه بود، و حال که دیگر عمیقاً متقاعد شده بود همهٔ مخلوقات خداوند بالقوه برابرند، از فرود آرام، کیفیت سرویس و غذا، و آدابدانی خلبان هواپیما، که با انگلیسی عالی نقاط مهم روی زمین را به مسافران یادآور میشد و آنها را با دقت از پیشرفت پرواز مطلع میکرد، خوشحال شده بود.
توقف پیشبینینشدهای در فرودگاه کوچکی در شبهجزیرهٔ جنوبی داشتند و آنجا خانم خپل عجیبی سوار هواپیما شد که خطوط چهرهٔ مشخص سرخپوستی داشت و لباس ابریشمی قرمز گلدوزی شدهای به تن کرده بود. مهماندار نجواکنان و با احترام توضیح داد که او مادر ژنرال آلمایو است که برای دیدار پسرش معمولاً هر سال به پایتخت میرود، و چون مسافران عموماً میدانستند که این خط هوایی متعلق به سینیور آلمایوست، توقف نامنتظره را با روی خوش پذیرفتند.
دکتر هوروات کنار مرد جوانی نشسته بود که چهرهای قهوهایرنگ و حالتی کودکانه داشت و خیلی کم انگلیسی بلد بود. مرد جوان کت ابریشم آبی گرانقیمتی به تن داشت که اِپُلهای آن بیش از اندازه بزرگ بود. مبلغ انجیل سعی کرد اسپانیاییاش را با وی بیازماید. از قرار مرد جوان یک جور هنرمند و اهل هاوانا در کوبا بود. داشت به پایتخت میرفت تا آنجا در نمایشی شرکت کند. وقتی دکتر هوروات همدلانه سعی کرد از بغلدستیاش بپرسد که در چه زمینهٔ هنری تبحر دارد، مرد جوان ظاهراً هول شد و در پاسخ دکتر کلمهای به انگلیسی گفت که در کمال شگفتی مانند «سوپر من» به گوش رسید. هرچند این پاسخ چندان روشنیبخش ضمیر مبلغ انجیل واقع نشد ولی برای پرهیز از درگیر شدن در مشکلات زبانی عمیقتر و احتمالاً بغرنجتر سری به علامت تأیید تکان داد و خوشرویانه لبخند زد، و مرد جوان نیز در جواب وی یک دست دندان طلایی براق و تحسینبرانگیز رو کرد.
این نخستین دیدار کشیش از آن کشور بود و او بهعنوان مهمان شخصی و رسمی دولت پا بدانجا میگذاشت. هرچند دکتر هوروات هنوز در ابتدای دههٔ سی زندگیاش بود، اما مرد بسیار مشهوری به حساب میآمد و بهخوبی آگاه بود که حسن شهرتش در مقام مجاهدی خلاق و خستگیناپذیر علیه گناه و شیطان در هر شکل و شمایلی این روزها داشت بهسرعت از مرزهای آمریکا فراتر میرفت. او مردی بود بالابلند و خوش برورو و برخوردار از این موهبت که موی سرش داشت پیش از موقع سفید میشد ــ موهبتی که بهشدت کمکش میکرد تا جوانیاش توی چشم نزند. او میتوانست بزرگترین سالنهای اجتماعات مملکت را از هزاران طرفدار مشتاق و مسرور لبریز کند، و این طرفداران در چنان حالی منکوب خطابههای رعدآسای او علیه شیطان میشدند که برخی منتقدان کشیش این وضعیت را «هیستری جمعی» یا حتی «خلسهٔ ناشی از هیپنوتیزم» میخواندند و حتی بعضی اوقات پا را از این هم فراتر میگذاشتند و وی را «هیتلر سفید» مینامیدند.»
حجم
۲۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۲۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه