جورج الیوت | زندگینامه و دانلود کتاب‌های او

جورج الیوت

جورج الیوت کیست؟

جورج الیوت یکی از رمان‌نویسان مشهور انگلیسی دوران ویکتوریا است که آثار او به‌واسطه‌ی بهره‌مندی از دیدگاه‌های رئالیست و روان‌شناختی شهرت دارند. او، با نام اصلی ماری آن اوانز، این نام مستعار مردانه را برای خود برگزید تا اطمینان یابد که آثارش، فارغ از جنسیت وی مورد توجه مخاطبان قرار می‌گیرد. اگرچه نویسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصلی‌شان را در آثار خود می‌نوشتند، اما الیوت نمی‌خواست به سبک بسیاری از آنان، صرفاً به عنوان نویسنده‌ی داستان‌های عاشقانه شناخته شود. این جدیت و تمایز را در تمامی ادوار زندگی او می‌توان دید.

بیوگرافی جورج الیوت

ماری اوانزا در ۲۲ نوامبر سال ۱۸۱۰ در منطقه‌ی میدلندز انگلستان دیده به جهان گشود. پدر وی، رابرت اوانز، در زمینه‌ی بنایی و نجاری فعالیت می‌کرد و با این‌که شغل او برخلاف آبا و اجدادش، زراعت نبود، اما به این دلیل که او یکی از شریف‌ترین ساکنان منطقه به شمار می‌رفت و اطلاعات بسیار خوبی نیز نسبت به اهالی روستا و منطقه داشت، به عنوان مباشر و معتمد محل زندگی خود انتخاب شد که این امر در جایگاه اجتماعی خانواده‌ی الیوت بسیار مؤثر بود.

ماری (جورج الیوت)، سومین فرزند خانواده بود و از کودکی شخصیتی بسیار حساس داشت. او همواره می‌کوشید محبت اطرافیان را به‌طور تمام و کمال به خود جلب کند؛ اما نخستین تلاش او برای جلب محبت برادر هشت ساله‌اش -که ظاهراً تنها هم‌بازی و هم‌کلام او در دوره‌ی کودکی بوده است- با حضور پررنگ دوستان هم‌کلاسی او در زندگی‌اش، با شکست مواجه شد و آثار این بی‌توجهی همواره به صورت یک خلا در ذهن ماری باقی ماند.

مسائل ریشه‌دار زندگی جورج الیوت در کودکی به همین‌جا ختم نشد و با گذشت زمان، او دریافت که ظاهرش آن‌چنان که باید و شاید در میان دیگر دختران و به‌ویژه در مقایسه با خواهرش، کریسی، زیبا نیست! این موضوع بعد از مدتی از یک احساس درونی به یک سرزنش بیرونی تبدیل شد و شنیدن این مسئله از زبان دیگران اندوه او را دوچندان کرد.

همین موضوع باعث انزوا و جدایی‌گزینی جورج الیوت از جامعه و پناه بردن به دنیای کتاب‌ها شد. با این‌که این تصمیم نیز با سرزنش دیگران همراه بود، اما او دیگر یاد گرفته بود که چگونه از دنیای اطراف فاصله بگیرد و خود را با مطالعه سرگرم کند. وی با حضور در فضایی سرسبز با خانه‌های رنگی که در دهکده‌شان بود، خود را در میان دنیای داستان‌ها تصور می‌کرد و کتاب خواندن میان مزارع سرسبز برایش به‌غایت دلچسب‌تر می‌شد.

در میان تمام اعضای خانواده، جورج الیوت ارتباط خوبی با پدرش داشت و زمانی که او با برای سرکشی به کارهای متمولان منطقه می‌رفت، جورج نیز به همراهش می‌رفت و سعی می‌کرد که اطلاعات زیادی از مردم کسب کرده و حرف‌های آن‌ها را بشنود.

جورج الیوت در شانزده سالگی مدرسه را رها کرد و از آن پس به اداره‌ی کارهای خانه و املاک پدر پرداخت؛ اما این تغییر رویه، تلاش او برای یادگیری را مختل نکرد و تصمیم گرفت که با تلاش بسیار بیشتری در حوزه‌ی زبان و فرهنگ، آموزه‌های جدیدی را به اندوخته‌های قبلی خویش بیفزاید.

او که زبا‌ن‌های یونانی، لاتین، آلمانی و ایتالیایی را فرا گرفته بود، فعالیت ادبی خود را با ترجمه‌ی «زندگی مسیح» اثر دیوید اشتراوس آغاز کرد که البته بدون نام مترجم در سال ۱۸۴۶ به چاپ رسید. او سپس به عضویت تحریریه‌ی وست منیستر درآمد و در آن‌جا شخصی به نام لوییس را ملاقات کرد که این آشنایی، زندگی او را به‌طور کلی تحت تأثیر قرار داد. بنا بر آن‌چه که گفته‌اند، لوییس در الیوت نفوذ فراوان داشت و او را به نوشتن ترغیب می‌کرد.

کتاب‌های الیوت

کار اصلی الیوت با نوشتن رمان «صحنه‌هایی از زندگی روحانیان» آغاز شد که شامل سه داستان بوده و در دو جلد انتشار یافت. این اثر استعداد الیوت را در داستان‌نویسی و قدرت نویسندگی و استادی او را در تحلیل روانی به کمک ادبیات داستانی آشکار کرد.

جورج الیوت در ۱۸۵۹ رمان «آدام بید» را منتشر ساخت که تجزیه و تحلیلی بود از قوانین خشک و انعطاف‌ناپذیر مذهب. وی که پس از انتشار این اثر بیش از پیش شناخته شده بود، تصمیم گرفت یک اثر داستانی بر مبنای اختلاف فکری موجود میان افراد مختلف خلق کند و از این‌رو، کتاب داستان «آسیاب رودخانه‌ی فلوس» را به چاپ رساند. این کتاب تفاوت اندیشه و سبک زندگی چندین نسل متفاوت را در قالب داستان زندگی یک آسیابان و فرزندان او، به تصویر می‌کشد.

الیوت که تا این دوره نگارش در سبک‌های داستانی متفاوتی را تجربه کرده بود، تصمیم گرفت که سمت و سوی آثارش را کمی تغییر داده و شیوه‌ای نوین برای نگارش داستان‌های خود در پیش گیرد. او در راستای همین تصمیم و پس از آن، داستان «سایلاس مارنر» را منتشر نمود. الیوت در این داستان به بیان این نکته پرداخته است که بشر در این دنیا بار رنج‌های فراوانی را به دوش می‌کشد و تنها راه تسکین این رنج، دوست داشتن دیگران و محبت کردن به آن‌ها است. به بیانی دیگر، او به این موضوع اشاره دارد که انسان‌ها مادامی‌که از عشق بهره‌مند باشند، از محنت دنیا کم‌تر آزارده‌خاطر می‌شوند.

جورج الیوت در سال ۱۸۶۰ به ایتالیا رفت و با سفر به فلورانس زمینه‌ی نگارش کتاب «راملا» را فراهم آورد. این داستان تاریخی که درباره‌ی رنسانس و نهضت اصلاح‌طلبانه‌ی فلورانس بود، ابتدا به‌صورت پاورقی در نشریات به چاپ ‌رسید و سپس در سال ۱۸۶۶ در سه جلد انتشار یافت.

استقبال از راملا نتوانست انتظارات الیوت از خودش را برآورده سازد و این عدم موفقیت سب شد که او برای ادامه‌ی مسیر خود در حوزه‌ی نویسندگی، دست به تغییر سبک زده و به نوشتن درباره‌ی مردم روی آورد. او مطالعات خود را در حوزه‌ی سبک زندگی روستایی و شهری انگلستان بالاتر برد و تلاش کرد که نوشته‌هایی درخور شعور مخاطبان خود ارائه کند. الیوت با این پیش‌زمینه‌ی فکری، «میدل مارچ» را خلق کرد که در زمان کوتاهی توانست مرزهای موفقیت را در سرتا سر جهان درنوردد و در فهرست صد رمان برتر دنیا جای گیرد. این کتاب که در چهار جلد به چاپ رسید، روایتگر داستان زندگی یک دختر روستایی است که همواره خیال‌های بلندپروازانه‌ای در سر دارد.

جورج الیوت در ۲۲ دسامبر سال ۱۸۸۰ در لندن از دنیا رفت. او اگرچه در طول حیاتش از لحاظ فروش آثار نویسنده‌ی چندان موفقی نبود، اما هنوز هم از نظر سبک نوشتاری مورد احترام علاقه‌مندان ادبیات است.