کتاب عالیجناب کیشوت
معرفی کتاب عالیجناب کیشوت
رمان «عالیجناب کیشوت» نوشته گراهام گرین با ترجمه رضا فرخفال توسط نشر نو منتشر شد. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است که اینناشر منتشر میکند. این کتاب بر اساس رمان کلاسیک اسپانیایی "دون کیشوت" نوشتهٔ میگل دو سروانتس است. رمان «عالیجناب کیشوت» برای اولینبار سال ۱۹۸۲ چاپ شد که عنوان اصلی آن «مونسنیور کیشوت» است. مونسنیور در لغت به معنای آقای ما یا مولای ما است اما در اصطلاح اهالی کلیسا، عنوانی است که پاپ آن را به صلاحدید خود به کشیشان شایسته اعطا میکند. عالیجناب کیشوت دارای لحظات کمدی بسیاری است، اما همچنین تأملاتی در مورد مواردی مانند زندگی پس از دیکتاتوری، کمونیسم و ایمان کاتولیک ارائه میدهد. شخصیت اصلی رمان یکی از نوادههای دن کیشوت است: یک کشیش ساده در شهر توبوسو (شهر دولسینه) که همان اول رمان از طرف پاپ به لقب «عالیجناب» مفتخر میشود. اما آیا یک انسان میتواند نوادهٔ یک شخصیت داستانی باشد؟
درباره کتاب عالیجناب کیشوت
عالیجناب کیشوت رمانی از گراهام گرین است که در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. این رمان در ۲ بخش اصلی نوشته شده که ۱۴ فصل را در بر میگیرند. بخش اول، ۱۰ فصل و بخش دوم هم ۴ فصل را شامل میشود.
متفکران و نویسندههای زیادی رمان «دن کیشوت» را تفسیر کردهاند اما تعداد آنها که تصمیم گرفتهاند تفسیرشان را بهشکل اثری ادبی بنویسند بسیار کم است و تعداد آنها که تفسیرشان را در قالب خود رمان «دن کیشوت» نوشتهاند شاید تنها دو نفر باشد که گراهام گرین یکی از آنهاست. «عالیجناب کیشوت» گرین، رمانی است که در پاسخ به شاهکار سروانتس و برخی از پرسشهای اصلی آن نوشته شده است: دن کیشوت به چه چیز ایمان داشت؟ چرا خروج کرد و با دنیای اطرافش درافتاد؟ ایمان او چه ارتباطی با ایمان مذهبی داشت؟ آیا او برحق بود؟ دیوانه بود؟ و...
شخصیت اصلی این رمان کشیش پیر و ساده دلی است به نام «پدر کیشوت» که در شهر کوچک «ال نوبوزو» در اسپانیا زندگی میکند و بهخاطر تشابه نام، خود را از نوادگان دن کیشوت پهلوان افسانهای مانس میپندارد. حتی اگر مردم به او اشاره کنند که دون کیشوت یک شخصیت ساختگی بود! از اتفاق این کشیش عنوان «عالیجنابی» دریافت میکند و در پی این ارتقا مقام ناخواسته که رشک و کینه همگامانش را بر میانگیزد، آوارهٔ کوه و دشت سرزمین خویش میشود. عالیجناب کیشوت از اسقف منطقه مرخصی میخواهد و با شهردار سابق شهر توبوسو (یک کمونیست دو آتشه که لقبش «سانچو»ست) با یک ماشین قدیمی که نام آنرا رسی نانت (نام اسب دن کیشوت) گذاشتهاند راهی سفر میشود تا با ماجراهایی روبهرو شود شبیه به ماجراهایی که نیای بزرگ و معروف خود پشت سر گذاشته است. عالیجناب کیشوت هم مانند جدش کتابهای پهلوانی میخواند اما این بار، داستانهای مورد علاقه او داستانهایی از شهدای مسیحی است. مسئله گراهام گرین در کل رمان حول همین ایمان کاتولیک و رابطهٔ آن با متن و تاریخ میچرخد: کشیشی که به همه چیز حتی خداوند شک دارد اما آرزو دارد ایمان داشته باشد و کمونیستی که به هیچ چیز شک ندارد چون تکلیفش با آسمان پیشاپیش روشن شده است.
درباره گراهام گرین
هنری گراهام گرین در ۲ اکتبر ۱۹۰۴ در انگلستان متولد شد. او رمان نویس، نمایشنامه نویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسندهٔ پرکار داستان های کوتاه انگلیسی بود. او در طول عمرش در اکثر اتفاقات سیاسی و انقلابی گوشه و کنار جهان حاضر و ناظر بود و ماجراهای داستانهایش نیز عمدتاً در متن همین وقایع قرن بیستم می گذرد. کارنامه زندگی او، ۲۲ رمان، ۷ نمایشنامه، ۱۲ فیلمنامه، ۴ کتاب کودک و ۲ زندگینامه شخصی را در بر می گیرد. او یک کتاب شعر، چند مجموعه داستان کوتاه و ۵۰۰ نقد فیلم نیز داشته است. گراهام گرین در سال ۱۹۹۱ در سوئیس درگذشت و در ژنو نزدیک چارلی چاپلین به خاک سپرده شد.
گرین شهرتش را مدیون نوشتن رمان هایش است که بسیاری از آن ها چند دهه، جزو کتاب های پرفروش بودند. یکی از درون مایه های اصلی رمان های گرین، انسان همیشه تحت تعقیب است که به نظر او حقیقت سرنوشت بشر را نمایان میکند و دلمشغولی اش مصیبت انسان هبوط کرده، دو پارگی های ذهن انسان، جاذبه های پنهانی و موذیانه شر، جاذبه خیر و بی معنایی جامعه است. این نویسنده در پاسخ به کسانی که می گفتند داستان هایش بازتاب زندگی خود او هستند، می گفت: «کاش نوشتن به همین راحتی بود.» گرین بهطور سیری ناپذیر کتاب می خوانده و در امر نویسندگی به طور منظم کار میکرده است. از رمان «پایان رابطه»اش چند اقتباس سینمایی و تصویری ساخته شده است.
کتاب عالیجناب کیشوت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
عالیجناب کیشوت برای تمام دوستداران رمان جذاب خواهد بود؛ اما اگر از طرفداران دنکیشوت هستید، این رمان مخصوص شماست!
بخشی از کتاب عالیجناب کیشوت
هر ماه نیز مجلهای از مادرید برای او فرستاده میشد که حاوی مباحث انتقادی در باب الهیات بود. نویسندگان آن مجله ـکشیشی که نام ژرمنی داشت و لوتر را در ذهن پدرکیشوت تداعی میکرد، و یا حتی کاردینالی اهل هلند یا بلژیک، ملیت او را بهیاد نمیآورد ــ گاهی در بحثوجدلهای خود به اندیشهها و افکار خطرناکی خوانندگان را رجوع میدادند. اما پدرکیشوت چندان اعتنایی به این مطالب نداشت. خواندن آنها برای دفاع از سنت راستین کلیسا در برابر نانوا، قصاب و تعمیرکار چه ضرورتی داشت؟ در این باره هرگونه بحث و مجادلهای حتی با صاحب رستوران که بعد از شهردار باسوادترین آدم التوبوسو بود، بسیار غیرمحتمل مینمود. شهردار هم که به اعتقاد اسقف عقاید اشتراکی داشت و ملحد بود و پدرکیشوت میتوانست بیهیچ دغدغه خاطری تا آنجا که به تعالیم کلیسایی مربوط میشد، او را نادیده انگارد. اما درواقع پدر کیشوت از گپزدنهای دوستانه با شهردار بیشتر از دیگر همولایتیها لذت میبرد. در همصحبتی با او پدرکیشوت هرگونه حس برتری را، احساسی که ناچار از موقعیت و مقام روحانی او مایه میگرفت، از یاد میبرد. علقهای مشترک، پیشرفت کار سفینههای فضایی، آنها را به هم نزدیک میساخت و هردو میل وافری به صحبت کردن با یکدیگر داشتند. در این گپزدنها پدرکیشوت از امکان رویارویی یک سفینه فضایی با خیل فرشتگان آسمانی کلامی بر زبان نمیآورد، و شهردار هم گونهای بیطرفی علمی را در بحث پیرامون دستاوردهای فضایی روسیه و امریکا رعایت میکرد ـنه بهخاطر آنکه از نقطهنظر مسیحی پدرکیشوت فرقی میان آنها قائل میشد ــ فضانوردان هردو کشور از نظر او آدمهایی خوب و یحتمل که پدران و همسران شایستهای بودند، اما با آن لباسها و دنگوفنگهای فضایی که گویی هردو گروه از یک دکان خرازی خریده بودند، اگر در گذر از فضای لایتناهی بهجای ملکوت سر از دوزخ درمیآورند، مشکل میتوانست که دستهای از آنها را در معیت جبرئیل یا میکائیل تصور کند، شیطان که جای خود داشت.
حجم
۲۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه