دانلود و خرید کتاب بازگشت چورب ولادیمیر نابوکوف ترجمه آبتین گلکار
تصویر جلد کتاب بازگشت چورب

کتاب بازگشت چورب

معرفی کتاب بازگشت چورب

کتاب بازگشت چورب نوشته  ولادیمیر ناباکوف نویسنده مشهور روسی - آمریکایی است. کتاب بازگشت چورب با ترجمه آبتین گلکار منتشر شده است، این کتاب مجموعه‌ای داستان از این نویسنده است.

درباره کتاب بازگشت چورب

نوشته‌‏هاى ناباکوف هم به ادبیات روسی تعلق دارد و هم به ادبیات انگلیسى، زیرا او استادانه بر هر دو زبان تسلط داشت و به همان روانىِ زبان مادرى به انگلیسى هم می‌نوشت. همه‌ متن‌‏هاى آفریده‌ نابوکوف شعر، داستان کوتاه، رمان، نمایش‌نامه، جستار ادبى در حکم یک فضاى متن‏‌آمیخته‌ واحد هستند که قواعد واحدى در آن برقرار است. خصوصیات شاخص یک ژانر ممکن است در ژانرهاى دیگر نیز نمودار شوند. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های این نویسنده توانا است که سبک ویژه او در بیان جزسیات و روابط و عواطف انسانی کاملا مشهود است. فارغ از همه‌ شباهت‌ها و تفاوت‌های داستان‌های این کتاب، آن‌چه حال‌وهوای واحدی به بیش‌تر آن‌ها می‌بخشد، ضربه‌ای بی‌رحمانه و غیرمنتظره است که نویسنده، همانند مشت‌زنی باتجربه، با تمام قوت بر خواننده فرود می‌آورد و گیج و مدهوشش می‌کند. 

خواندن کتاب بازگشت چورب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ولادیمیر ناباکوف

ولادیمیـر نـاباکوف، نویسنـده، متـرجم، شـاعر، منتـقد چندزبـانه در خانواده ای ۱۸۹۹ آوریل ۲۳ روسی-آمریکایی و استاد ادبیات در اشرافی و برجسته، در سنت پترزبورگ روسیه به دنیا آمد. نخستین در سال های تحصیل دبیرستان ۱۹۱۶ مجموعه شعرش را در سال به ۱۹۱۷ روسیه در سال ِمنتشر کرد. همزمان با انقلاب بلشویک همراه خانواده به کریمه و ازآنجا به انگلستان، آلمان و فرانسه وارد آمریکا شد که دوره خلق ۱۹۴۰ مهاجرت کرد و بالاخره در سال بزرگ ترین آثار ادبی او به حساب می آید. این رمان نویس متفکر معاصر که زبان غنی، چندلایه و کنایه آمیزش بسیار ِو هوشمند رمان، ۱۸ ً جمعا ۱۹۷۷ چشمگیر است، تا زمان مرگش در ۲ ژوئیه ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده است. ناباکوف سال های پایانی عمر را در مونترو، سوئیس، به سر برد. «لولیتا» مهم ترین اثر ناباکوف است.

او همچنین کتابی تئوری دارد که ادبیات روسیه را درآن تحلیل کرده است و نویسندگان روسیه و آثارشان را مورد نقد و بررسی قرار داده است، ناباکوف همواره با داستایوفسکی خصومت داشت و او را دیوانه می‌خواند و تولستوی را ستایش می‌کرد.

بخشی از کتاب بازگشت چورب

او پیشخدمت رستوران قطار سریع‌السیر آلمان بود. نامش این بود: آلکسِی لِوویچ لوژین.

پنج سال پیش از روسیه آمده بود و از آن زمان از شهری به شهر دیگر کوچ کرده و حرفه‌ها و پیشه‌های متفاوتی را آزموده بود: کارگری مزرعه در ترکیه، دلالی در وین، نقاشی ساختمان، فروشندگی و چند شغل دیگر. حالا در دو سوی واگنِ دراز، دشت‌ها و تپه‌های علف‌پوش و کاج‌زارها جاری بودند و سوپ مرغ داخل کاسه‌های کلفت روی آن سینی، که او نرم و لغزان در راهرو باریکِ لای میزهای چسبیده به دیوار عبورش می‌داد، در غلیان بود و از آن بخار برمی‌خاست. او با شتاب چیره‌دستانه‌ای غذا را سرو می‌کرد، با مهارت تکه‌های گوشت گاو را برمی‌داشت و در بشقاب‌ها سُر می‌داد و در همان حال، سَرِ اصلاح‌شده، پیشانی گره‌خورده و ابروهای سیاه و پُرپشتش، که به سبیل وارونه شبیه بود، به این‌سو و آن‌سو خم می‌شد.

ساعت پنج بعدازظهر قطار به برلین می‌رسید و ساعت هفت دوباره به سوی مرز فرانسه به راه می‌افتاد. لوژین انگار روی تابی فلزی زندگی می‌کرد: فقط نیمه‌شب‌ها فرصت فکر کردن و به یاد آوردن داشت، در پستوی تنگی که بوی ماهی و جوراب شسته‌نشده می‌داد. بیش از همه اتاق کارش در خانه‌ی پتربورگ را به یاد می‌آورد: دگمه‌های چرمی روی انحنای مبل‌های نرم و همسرش، یِلِنا، را که پنج سال بود هیچ خبری از او نداشت. خودش حس می‌کرد که زندگی روزبه‌روز بی‌مایه‌تر می‌شود. از کوکائین و از استنشاق بیش از حد آن، روحش تهی و تهی‌تر می‌شد و در سوراخ‌های بینی، روی غضروف درونی، زخم‌های باریکی به وجود می‌آمد.

هنگامی که لبخند می‌زد، دندان‌های درشتش با درخشش پاک خاصی برق می‌زد و دو پیشخدمتِ دیگر، به خاطر همین لبخند سفید روسی، به سبک خودشان با او دوست شده بودند: هوگو، برلینی چهارشانه و موبوری بود که حساب‌ها را یادداشت می‌کرد، و ماکس چالاک، با بینی تیز، شبیه روباهی حنایی، که در کوپه‌ها آبجو و قهوه پخش می‌کرد. ولی این اواخر لوژین کم‌تر لبخند می‌زد.

در آن روزهای تعطیل، که موج براق بلورینِ سمّ به جانش می‌زد و با درخششی اعماق افکارش را می‌شکافت و هر چیز پیش‌پاافتاده‌ای را به معجزه‌ای سبک بدل می‌کرد، لوژین با جدوجهد تمام اقداماتی را که قصد داشت برای یافتن همسرش انجام دهد روی برگه‌ای یادداشت می‌کرد. تا وقتی قلمش غژغژ می‌کرد و همه‌ی آن احساسات هنوز در درونش محبوس بودند، این یادداشت به نظرش فوق‌العاده مهم و صحیح می‌رسید. ولی صبح، که سرش تیر می‌کشید و زیرپوش به تنش می‌چسبید، با نفرت و ملال به سطور لرزان و خرچنگ‌قورباغه می‌نگریست. به‌تازگی هم فکر دیگری مشغولش می‌کرد. با همان ریزبینی و دقت نقشه‌ی مرگ خود را تنظیم می‌کرد و لحظات سقوط یا اوج گرفتن احساس ترسش را روی نمودار می‌برد و سرانجام، برای راحت‌تر شدن کار، زمان دقیقی برای خود تعیین کرد: شب اول اوت. 

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۱/۰۹

داستان‌های ترجمه شده در کتاب بازگشت چورب از مجموعه‌های متفاوت داستان‌های کوتاه ولادیمیر نابوکوف انتخاب شده‌اند و بازتاب‌دهنده‌ی روحیات و نگرش‌های مختلفی در هنر دهه‌های ۱۹۳۰ – ۱۹۲۰ او هستند. دنیای هنری این نویسنده به واسطه چندمعنایی بودنش پیچیده و

- بیشتر
علیِ‌دهقانِ‌فارسی
۱۴۰۱/۱۱/۲۱

درود خدمت کتاب‌باز های عزیز، درابتدا یه هشدار جدی به شما بدم. اگه به ادبیات روس علاقه ندارید و یا با ادبیات روس آشنایی ندارید سمت این کتاب نیایید. کتاب برای من متوسط بود. مفهومی نبود و درواقع نتیجه گیری

- بیشتر
12345
۱۴۰۲/۰۵/۱۸

مطالعه اش برای دیدن سبک های متفاوت نوشتاری بیهوده نیست.

پیمان
۱۴۰۰/۰۹/۰۷

این کتاب از هیچ حیث ارزش خواندن نداره داستان های ضعیف و بدون هیچ مفهوم و گیرایی

جهان پیوسته در حال بازی است: هم خون در رگ‌ها، هم آفتاب بر روی آب، هم نوازنده با ویولن. همه‌ی چیزهای خوبِ زندگی یک بازی است: عشق، طبیعت، هنر، و حاضرجوابی‌های خانگی.
Anonymous
فقط با دل خوش می‌توان درباره‌ی خوشی صحبت کرد
Anonymous
انسان نمی‌تواند پیش‌بینی کند چه روزی به او خواهد رسید و کدام جزئیات پیش‌پاافتاده تا ابد در ذهنش خواهد ماند: لرزش نور بر روی دیوارِ کنار آب یا چرخ زدن برگ افرا؛ و البته خیلی وقت‌ها هم اتفاق می‌افتد که او روز خود را تازه در میان انبوه روزهای سپری‌شده بازمی‌شناسد، تازه هنگامی که برگه‌ی تقویم با عددی فراموش‌شده بر روی آن مدت‌هاست پاره شده، مچاله شده، و زیر میز انداخته شده است.
Tamim Nazari
هر روزِ سال فقط به یک نفر هدیه می‌شود، به خوشبخت‌ترین نفر. همه‌ی انسان‌های دیگر از روزِ‌او بهره‌مند می‌شوند، چه هنگام لذت بردن از آفتاب و چه هنگام به خشم آمدن از باران، ولی هرگز کسی نمی‌داند فلان روز حق چه کسی است و به چه کسی تعلق دارد، و این بی‌خبریِ آنان برای آن خوشبخت بسیار خوشایند و سرگرم‌کننده است.
Tamim Nazari
بسیارى افراد از مدت‌ها پیش فراموش کرده‌اند آسمان بالاى سرشان چه رنگى است و فقط براساس ذهنیت‌هاى فایده‌گرایانه زندگى مى‌کنند. از دید نابوکوف چنین ابتذالى شرّ اصلى جهان است و او با تمام نوشته‌هاى خود درصدد مبارزه با آن است. او نشانه‌هاى این ابتذال را به‌دقت مشخص مى‌کند: ولنگارىِ همراه با رضایت از خود، دورویى، کلیشه‌هاى نخ‌نما در گفتار و نوشتار، و پیش‌پاافتادگى. درحالى‌که هر چیز صادقانه و بى‌آلایش و پُرمهر هرگز نمى‌تواند مبتذل باشد. به شکل‌هاى مختلف مى‌توان این ابتذال را زدود. آفرینش، تخیل، پاى گذاشتن از جهان واقعىِ پُرابتذال به جهان غیرواقعى خاطرات و رؤیاها و اوهام… ولى این سفر باید تحت کنترل باشد تا بتوان به جهان واقعى بازگشت، در غیر این صورت بیمارستان روانى پایان راه خواهد بود
nmroshan
انسان نمی‌تواند پیش‌بینی کند چه روزی به او خواهد رسید و کدام جزئیات پیش‌پاافتاده تا ابد در ذهنش خواهد ماند: لرزش نور بر روی دیوارِ کنار آب یا چرخ زدن برگ افرا؛ و البته خیلی وقت‌ها هم اتفاق می‌افتد که او روز خود را تازه در میان انبوه روزهای سپری‌شده بازمی‌شناسد، تازه هنگامی که برگه‌ی تقویم با عددی فراموش‌شده بر روی آن مدت‌هاست پاره شده، مچاله شده، و زیر میز انداخته شده است.
Tamim Nazari
هر روزِ سال فقط به یک نفر هدیه می‌شود، به خوشبخت‌ترین نفر. همه‌ی انسان‌های دیگر از روزِ‌او بهره‌مند می‌شوند، چه هنگام لذت بردن از آفتاب و چه هنگام به خشم آمدن از باران، ولی هرگز کسی نمی‌داند فلان روز حق چه کسی است و به چه کسی تعلق دارد، و این بی‌خبریِ آنان برای آن خوشبخت بسیار خوشایند و سرگرم‌کننده است.
Tamim Nazari
انسان نمی‌تواند پیش‌بینی کند چه روزی به او خواهد رسید و کدام جزئیات پیش‌پاافتاده تا ابد در ذهنش خواهد ماند: لرزش نور بر روی دیوارِ کنار آب یا چرخ زدن برگ افرا؛ و البته خیلی وقت‌ها هم اتفاق می‌افتد که او روز خود را تازه در میان انبوه روزهای سپری‌شده بازمی‌شناسد، تازه هنگامی که برگه‌ی تقویم با عددی فراموش‌شده بر روی آن مدت‌هاست پاره شده، مچاله شده، و زیر میز انداخته شده است.
Tamim Nazari
چورب گویی تصور می‌کرد اگر همه‌ی خرده‌ریزهایی را که آن دو در کنار هم به آن‌ها توجه نشان داده بودند در کنار هم گرد آورد، اگر این گذشته‌ی نزدیک را بازسازی کند، آن‌گاه سیمای همسرش فناناپذیر خواهد شد و برای همیشه جای خود او را نزد چورب پُر خواهد کرد
Tamim Nazari
… جهان پیوسته در حال بازی است: هم خون در رگ‌ها، هم آفتاب بر روی آب، هم نوازنده با ویولن.
Tamim Nazari
همه‌ی چیزهای خوبِ زندگی یک بازی است: عشق، طبیعت، هنر، و حاضرجوابی‌های خانگی. و هنگامی که ما به‌راستی بازی می‌کنیم چه هنگامی که با یک نخود کوچک صفوف سربازان حلبی را در هم می‌شکنیم و چه زمانی که در دو سوی تور تنیس رودرروی یکدیگر قرار می‌گیریم در درون ماهیچه‌های‌مان جوهره‌ی همان بازی‌ای را احساس می‌کنیم که تردست افسونگری به آن مشغول است و سیاره‌های عالم را در یک منحنی درخشنده‌ی بی‌پایان از این‌دست به آن‌دست می‌اندازد.
Tamim Nazari
برخی از بازی‌ها، مثلاً مسابقات ژیمناستیکی که در آن‌ها پنجاه مرد یا زن با حرکات یکسان خود شکل‌هایی را روی صحنه پدید می‌آورند، خسته‌کننده به نظر می‌رسد و فاقد آن عنصر اصلی است که جذابیتی مشعوف‌کننده و هیجان‌آور به بازی می‌دهد. به همین دلیل هم هست که نظام کمونیستی، که در آن همه محکوم‌اند پیوسته همان حرکات یکسان را انجام دهند و کسی مجاز نیست از همسایه‌اش متناسب‌تر باشد، تا این اندازه مضحک به نظر می‌رسد.
Tamim Nazari
همه‌ی چیزهای خوبِ زندگی یک بازی است: عشق، طبیعت، هنر، و حاضرجوابی‌های خانگی. و هنگامی که ما به‌راستی بازی می‌کنیم چه هنگامی که با یک نخود کوچک صفوف سربازان حلبی را در هم می‌شکنیم و چه زمانی که در دو سوی تور تنیس رودرروی یکدیگر قرار می‌گیریم در درون ماهیچه‌های‌مان جوهره‌ی همان بازی‌ای را احساس می‌کنیم که تردست افسونگری به آن مشغول است و سیاره‌های عالم را در یک منحنی درخشنده‌ی بی‌پایان از این‌دست به آن‌دست می‌اندازد.
Tamim Nazari
برخی از بازی‌ها، مثلاً مسابقات ژیمناستیکی که در آن‌ها پنجاه مرد یا زن با حرکات یکسان خود شکل‌هایی را روی صحنه پدید می‌آورند، خسته‌کننده به نظر می‌رسد و فاقد آن عنصر اصلی است که جذابیتی مشعوف‌کننده و هیجان‌آور به بازی می‌دهد. به همین دلیل هم هست که نظام کمونیستی، که در آن همه محکوم‌اند پیوسته همان حرکات یکسان را انجام دهند و کسی مجاز نیست از همسایه‌اش متناسب‌تر باشد، تا این اندازه مضحک به نظر می‌رسد.
Tamim Nazari
مسلماً قضیه به‌هیچ‌وجه این نیست که بوکسور سنگین‌وزن پس از دو سه راند قدری خون‌آلود می‌شود و جلیقه‌ی سفید داور به وضعی درمی‌آید که انگار مرکب سرخ از خودنویس به آن پاشیده‌اند. قضیه، در وهله‌ی نخست، زیبایی خود هنرِ مشت‌زنی است، در دقتی است که به منتهای درجه در حمله‌ها به چشم می‌خورد، در جهش از بغل، شیرجه‌ها، و انواع‌واقسام ضربه‌ها: مستقیم، هوک، آپرکات؛ و در وهله‌ی دوم، مسئله‌ی آن شوروهیجان مردانه‌ی زیبایی مطرح است که با این هنر برانگیخته می‌شود
Tamim Nazari
قیچی و تیغ، بی‌شک، سلاح سرد هستند و این طنین همیشگیِ فلز تأثیر خوشایندی بر روح جنگجوی ایوانوف می‌گذاشت. او آدمی بود کینه‌جو و باهوش. دلقک بی‌مزه‌ای میهن بزرگ و اصیل و باشکوه او را فقط به خاطر رجزخوانی نابود کرده بود و ایوانوف نمی‌توانست این را ببخشد. حس انتقام هرازگاهی، همانند فنری که محکم فشرده شده باشد، در روحش به خود می‌پیچید.
Tamim Nazari
قیچی و تیغ، بی‌شک، سلاح سرد هستند و این طنین همیشگیِ فلز تأثیر خوشایندی بر روح جنگجوی ایوانوف می‌گذاشت. او آدمی بود کینه‌جو و باهوش. دلقک بی‌مزه‌ای میهن بزرگ و اصیل و باشکوه او را فقط به خاطر رجزخوانی نابود کرده بود و ایوانوف نمی‌توانست این را ببخشد. حس انتقام هرازگاهی، همانند فنری که محکم فشرده شده باشد، در روحش به خود می‌پیچید.
Tamim Nazari
مسلماً قضیه به‌هیچ‌وجه این نیست که بوکسور سنگین‌وزن پس از دو سه راند قدری خون‌آلود می‌شود و جلیقه‌ی سفید داور به وضعی درمی‌آید که انگار مرکب سرخ از خودنویس به آن پاشیده‌اند. قضیه، در وهله‌ی نخست، زیبایی خود هنرِ مشت‌زنی است، در دقتی است که به منتهای درجه در حمله‌ها به چشم می‌خورد، در جهش از بغل، شیرجه‌ها، و انواع‌واقسام ضربه‌ها: مستقیم، هوک، آپرکات؛ و در وهله‌ی دوم، مسئله‌ی آن شوروهیجان مردانه‌ی زیبایی مطرح است که با این هنر برانگیخته می‌شود
Tamim Nazari
برخی از بازی‌ها، مثلاً مسابقات ژیمناستیکی که در آن‌ها پنجاه مرد یا زن با حرکات یکسان خود شکل‌هایی را روی صحنه پدید می‌آورند، خسته‌کننده به نظر می‌رسد و فاقد آن عنصر اصلی است که جذابیتی مشعوف‌کننده و هیجان‌آور به بازی می‌دهد. به همین دلیل هم هست که نظام کمونیستی، که در آن همه محکوم‌اند پیوسته همان حرکات یکسان را انجام دهند و کسی مجاز نیست از همسایه‌اش متناسب‌تر باشد، تا این اندازه مضحک به نظر می‌رسد.
Tamim Nazari
همه‌ی چیزهای خوبِ زندگی یک بازی است: عشق، طبیعت، هنر، و حاضرجوابی‌های خانگی. و هنگامی که ما به‌راستی بازی می‌کنیم چه هنگامی که با یک نخود کوچک صفوف سربازان حلبی را در هم می‌شکنیم و چه زمانی که در دو سوی تور تنیس رودرروی یکدیگر قرار می‌گیریم در درون ماهیچه‌های‌مان جوهره‌ی همان بازی‌ای را احساس می‌کنیم که تردست افسونگری به آن مشغول است و سیاره‌های عالم را در یک منحنی درخشنده‌ی بی‌پایان از این‌دست به آن‌دست می‌اندازد.
Tamim Nazari

حجم

۱۲۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۱۲۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان