کتاب برف خاموش، برف مرموز
معرفی کتاب برف خاموش، برف مرموز
کتاب برف خاموش، برف مرموز، نوشته کنراد یکن، برنده پولیتزر سال ۱۹۴۳ که با ترجمه حسن ملکی منتشر شده است، جلد بیستم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
درباره کتاب برف خاموش، برف مرموز
برف خاموش، برف مرموز، روایتگر دنیای ساکت، خاص و درونی پسربچهای است که کمکم از زندگی واقعی، خانواده و همکلاسیهایش فاصله میگیرد و در حجمی سفید و ساکت و مرموز سیر میکند. فضایی که به دلیل از دست دادن حس شنواییاش در او ایجاد شده است. داستان در دو دنیای متفاوت روایت میشود. دنیای واقعی و دنیای ذهنی پسربچه که گوینده در این اثر، با لحن خود به زیبایی این دو فضا را از یکدیگر جدا کرده است.
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فکر میکنید فرصتتان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمیکند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.
درباره کنراد ایکن
کنراد ایکن، نویسنده آمریکایی برنده جایزه پولیتزر ۱۹۴۳ است. ایکن، داستانها، نمایشنامهها و اشعار بسیاری دارد و جوایز بسیاری همچون جایزه انجمن شعر آمریکا «شلی» را برای آثارش بدست آورده است. «زمین پیروز»، «گورستان گل سرخ» و «در باغهای محزون» از آثار این نویسندهاند.
بخشی از کتاب برف خاموش، برف مرموز
مادر سر ناهار گفته بود: «آخه عزیز من، تو چهت شده؟ وقتی بات حرف میزنند اصلاً گوش نمیدی. دفعهٔ سوم ئه که میگم بشقابت رو بده من...»
مگر میشد برای مادر توضیح داد؟ یا برای پدر؟ مسلماً کاری نمیشد کرد: هیچ کار نمیشد کرد. تنها کاری که میشد کرد این بود که دستپاچه بخندی، وانمود کنی که شرمنده ای، معذرت بخواهی، و به هر اتفاقی که میافتاد و هر حرفی که زده میشد ناگهان تصنعی توجه نشان بدهی. گربه تمام شب بیرون مانده. گونهٔ چپاش بدجوری باد کرده ــ حتماً یا کسی او را زده، یا سنگی چیزی به او خورده. خانم کمپتن برای چای میآیند یا نمیآیند. خانه، به جای جمعه، چهارشنبه گردگیری یا «خانهتکانی» میشود. یک چراغ نو برای انجام تکالیف او تهیه میشود ــ ممکن است علت این گیجی و پریشانی عجیبوغریب او ضعف چشماش باشد ــ مادر وقتی اینها را میگفت خاطری آسوده داشت به اضافهٔ یک حس دیگر. چراغ تازه؟ چراغ تازه. بله مادر، نه مادر، بله مادر. اوضاع مدرسه خیلی خوب است. هندسه خیلی آسان است. تاریخ خیلی خشک است. جغرافی خیلی جالب است ــ بهخصوص وقتی آدم را میبرد قطب شمال. چرا قطب شمال؟ اِ، خوب، خیلی کیف دارد آدم مثل کاشفها باشد. مثل پِری یا اسکات یا شِکِلتُن. بعد ناغافل احساس کرد دیگر دلاش نمیخواهد حرف بزند، به فرنی داخل بشقاباش زُل زد، گوش کرد، صبر کرد، بله، باز شروع شد ــ وای که این شروعشدنها چهقدر هم کیف داشت ــ دوباره، شنیدن برف خاموش، برف مرموز شروع شد، شاید هم شنیدن نه، حسکردن ــ آخر واقعاً مگر میشد بشنود؟
(دوشیزه بوئل داشت ماجرای کاوش گذرگاه شمال غرب و هندریک هادسن و خلی
حجم
۲۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱ صفحه
حجم
۲۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱ صفحه