دانلود و خرید کتاب دعوت به مراسم گردن زنی ولادیمیر ناباکوف ترجمه احمد خزاعی
تصویر جلد کتاب دعوت به مراسم گردن زنی

کتاب دعوت به مراسم گردن زنی

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دعوت به مراسم گردن زنی

کتاب دعوت به مراسم گردن زنی نوشتهٔ ولادیمیر ناباکوف و ترجمهٔ احمد خزاعی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب دعوت به مراسم گردن زنی

دعوت به مراسم گردن زنی روایت ابتذالی سازمان یافته است که هدف غایی‌اش سلب هویت از انسان کنونی است. سین سیناتوس س (نامی که هر شخص ممکنی را به ذهن می‌آورد) همچون انسانی صاحب هویت زندانی چنین نظامی است. نظامی سراپا صحنه‌سازی شده، رنگ آمیزی شده و باسمه‌ای که کوچک‌ترین «هستی» مستقلی را برنمی‌تابد و همه را یکسان، یکدست و بی‌رمز و راز می‌خواهد. همه باید «شفاف» باشند. باید مثل آینه (نمادی که مدام در رمان تکرار می‌شود) باشند و چیزی جز آنچه به آن‌ها وارد می‌شود منعکس نکنند. اما در این جهان که همه تنها در حد جسم وجود دارند ـ گرچه سرانجام آشکار می‌شود که این جسمیت سراپا توهم است ـ سین سیناتوس س روحی دارد پر رمز و راز، شعله‌ای درونی دارد که «قانون» جهان توتالیتر آن را برنمی‌تابد و از همین رو به جرم «کدر» بودن او را به زندان می‌افکنند.

سین سیناتوس س، درعین‌حال، زندانی توهمات خود نیز هست. چراکه آزادی را، تحقق رؤیاهایش را در همین جهان ساختگی باسمه‌ای می‌جوید. درنمی‌یابد که مراسم اعدام، آیین بنیادی جهانی است که او را به مرگ محکوم کرده است؛ و این مرگ مرگی ذهنی است. مرگی است که هر لحظه در عرصهٔ روح و ذهن جریان دارد؛ هر دم و هر روز اجرا می‌شود و از همین روست که تاریخ مشخصی ندارد. اما سین سیناتوس بیهوده در پی آن است که تاریخ مشخص برای آن تعیین شود و همین نشانگر این است که ذهن سین سیناتوس هنوز به مرحلهٔ رشد کافی نرسیده است.

دعوت به مراسم گردن زنی نگرشی است بر جامعه‌ای توتالیتر از دریچهٔ ذهنی که مدام لایه‌های توهم را پس می‌زند تا به جوهر واقعیت دست یابد. سین سیناتوس نخست به دخترک مدیر زندان امید می‌بندد. امّی سین سیناتوس را تنها با بازگرداندن به دوران کودکی، به یک معنا، رهایی می‌بخشد اما سرانجام او را به جهان سراسر ابتذال زندان باز می‌گرداند. در این میان، مسیو پی‌یر جلاد، که تجسم محض ابتذال است نیز مدّعی رهایی بخشیدن به سین سیناتوس است ـ چراکه ذهن سین سیناتوس آمادگی آن را دارد که به فریب و نیرنگ هم سهمی از واقعیت را ببخشد. و فریب و نیرنگ تا آنجا واقعیت دارند که ذهن سین سیناتوس پذیرای آن‌هاست. آنگاه که ذهن و جان سین سیناتوس فرایند رنجبار شناخت را پشت سر گذاشت، جانش فارغ از قیدهای زمان و مکان پروانه‌وار درمی‌گذرد و «راه خود را به آن سویی در پیش گرفت که، به گواهی صداهایی که شنیده می‌شد، موجوداتی همجنس او ساکن بودند.» می‌گریزد. و بدین سان است که جهانی توتالیتر، که همه را همسان می‌خواهد، همچون توهمی بزرگ فرو می‌ریزد و غبار می‌شود.

خواندن کتاب دعوت به مراسم گردن زنی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ شاهکارهای ناباکوف پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ولادیمیر ناباکوف

ولادیمیـر نـاباکوف، نویسنـده، متـرجم، شـاعر، منتـقد چنـدزبـانه در ۲۲ اوریل ۱۸۹۹ در سنت پترزبورگ روسیه به دنیا آمد. خانواده ناباکوف جزء اشراف و ملاکان روسیه بودند. پدر او حقوق‌دانی آزاداندیش و دوست‌دار انگلیس و مخالف تزار و یکی از پایه‌گذاران حزب مشروطه دموکراتیک بود که تزار آن را منحل کرد. وی علاوه بر سیاست‌مداری و انجام فعالیت‌های حزبی و آزادی‌خواهی روزنامه‌نگاری دمکرات بود و مقالات تندی درباره آزادی و ضد اختناق و دیکتاتوری تزار می نوشت. مادر ناباکوف النا نیز از خانواده اشرافی و روشنفکر بود. ناباکوف در یک چنین خانواده‌ای به دنیا آمد و زیر نظر مربیان خصوصی تعلیم دید و در هفت سالگی به سه زبان روسی، انگلیسی و فرانسه صحبت کرد. در ۱۱ سالگی که وارد مدرسه شد، آثار شکسپیر را به انگلیسی، تولستوی را به روسی و فلوبر را به فرانسه خوانده بود. این آشنایی ولادیمیر به زبان های مختلف همواره در زندگی او نقش مهمی را ایفا کرد.

ناباکوف ۲۶ ساله بود که انقلاب اکتبر روسیه به وقوع پیوست. این انقلاب در بدو امر در فوریه ۱۹۱۷ موجب خلع نیکلای دوم آخرین تزار روسیه از سلطنت شد و دولت موقتی به رهبری الکساندر کرنسکی سرکار آمد. پدر ناباکوف با این حکومت همکاری داشت و مسوولیتی هم در آن پذیرفته بود. هم‌زمان با انقلاب بلشویک همراه خانواده به کریمه و از آنجا به انگلستان، آلمان و فرانسه وارد آمریکا شد. این رمان نویس متفکر معاصر که زبان غنی، چندلایه و کنایه آمیزش بسیار چشمگیر است، تا زمان مرگش در ۲ ژوئیه ۱۹۷۷ ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده است. ناباکوف سال های پایانی عمر را در مونترو، سوئیس، به سر برد. «لولیتا» مهم ترین اثر ناباکوف است. او همچنین کتابی تئوری دارد که ادبیات روسیه را درآن تحلیل کرده است و نویسندگان روسیه و آثارشان را مورد نقد و بررسی قرار داده است، ناباکوف همواره با داستایوفسکی خصومت داشت و او را دیوانه می‌خواند و تولستوی را ستایش می‌کرد.

بخشی از کتاب دعوت به مراسم گردن زنی

«حکم اعدام، طبق قانون، در گوشی به سین‌سیناتوس س ابلاغ شد.

همه، به هم لبخند زدند و از جا برخاستند. قاضی سپید مو، دهانش را دم گوش سین سیناتوس گذاشت، دمی نفس‌های عمیق کشید، حکم را اعلام کرد، و انگار خود را از چسب ور آورد، آرام از او فاصله گرفت. سین سیناتوس را بی‌درنگ به دژ بازگرداندند. جادّه گرد محور صخره‌ایش می‌پیچید، و چون ماری که به سوراخ بخزد، زیر دروازه ناپدید می‌شد. سین سیناتوس آرام بود، امّا به هنگام گذشتن از دهلیزهای دراز باید کمکش می‌کردند، زیرا پاهایش را، چون کودکی که تازه راه رفتن آموخته باشد، با تردید و دودلی بر زمین می‌گذاشت، انگارکه نه راه پس داشته باشد، نه راه پیش، مثل کسی که خواب دیده است روی آب راه می‌رود فقط برای اینکه ناگهان شک کند: امّا مگر چنین چیزی ممکن است؟ رودیون زندانبان کلّی طولش داد تا در سلول سین سیناتوس را باز کند ـ کلید عوضی بود ـ و همان پس و پیش کردن همیشگی. سرانجام در کوتاه آمد. وکیل مدافع در سلول انتظار می‌کشید. روی تخت نشسته بود، تا شانه غرق در تفکر، بی‌ردای رسمی (که روی صندلی دادگاه جا گذاشته بود ـ روز گرم، روزی که از آغاز تا پایان ملال انگیز بود)؛ زندانی را که وارد سلول کردند، بی‌صبرانه از جا جست. امّا سین سیناتوس اصلا حال و حوصلهٔ حرف زدن نداشت. در بند نبود که ناگزیر است تنها در این سلول بماند ـ با آن روزنه‌اش که به منفذی در قایقی می‌مانست ـ و خواست تنهایش بگذارند؛ همه به او تعظیم کردند و رفتند.

باری، به پایان نزدیک می‌شویم. قسمت چپ رمان، که هنوز مزه‌اش را نچشیده‌ایم، و به هنگام خواندن دلنشینمان، غیرارادی، می‌سنجیم ببینیم هنوز خیلی از آن مانده یا نه. (و انگشت‌هایمان ذوق می‌کرد که از حجمش کم نشده است)، ناگهان، و بی‌هیچ دلیل، کاملا نازک می‌شود: چند دقیقه سریع خواندن، و سرازیری، و چه وحشتناک! کپهٔ آلبالو که به نظرمان چنان قرمز سیاهتاب و براقی می‌آمد، ناگهان بدل شده بود به آلبالوهایی تک و توک: آن یکی که لک دارد کمی گندیده است، و این یکی که لک دارد کمی گندیده است، و این یکی دور هسته‌اش چروکیده و خشکیده (و آخری حتماً سفت و کال است). چه وحشتناک! سین سیناتوس جلیقهٔ ابریشمی را کند و لباس راحتی پوشید، و پس از آنکه کمی پا بر زمین کوبید تا جلو لرزش را بگیرد، قدم زدن دور سلول را آغاز کرد. روی میزکاغذ سفید برق می‌زد و مدادی قشنگ تراشیده شده که بر زمینهٔ این سفیدی نمایان بود، روی میز قرار داشت. طولش به‌اندازهٔ عمر هرکسی بود جز سین سیناتوس، و شش سطحش درخششی آبنوسی داشت. خلف روشنفکر انگشت اشاره. سین سیناتوس نوشت: «من، به‌رغم همه‌چیز، به‌طور نسبی هستم. با این همه دلم گواهی می‌داد، این آخر و عاقبت به دلم برات شده بود.» رودیون پشت در ایستاده بود و با توجه موشکافانهٔ ناخدایی او را از سوراخی می‌پایید. سین سیناتوس در پشت احساس سرما کرد. آنچه را که نوشته بود خط زد و آرام شروع به سایه زدن کرد، نقشی جنینی به‌تدریج پدیدار شد و پیچ و تابی خورد و به شکل شاخ قوچی درآمد. چه وحشتناک! رودیون از سوراخ آبی رنگ به افقی، که گاه بالا می‌آمد و گاه پایین می‌رفت، به درون سلول چشم دوخته بود. چه کسی دریا زده می‌شد؟ سین سیناتوس شروع به عرق ریختن کرد، همه‌چیز جلو چشمش تیره و تار شد، و موهای تنش سیخ شد. ساعتی ـ چهار یا پنج بار ـ با پیچ و تاب‌ها، بازتاب‌ها، و طنین‌های خاص زندان، نواخت. پاها در کار بود، یک عنکبوت، دوست رسمی‌زندانیان ـ بر تارش از سقف آویزان شد. اما، هیچ کس ضربه‌ای به دیوار نزد، زیرا سین سیناتوس هنوز تنها زندانی بود (در چنین دژ عظیمی!).»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۸۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۲ صفحه

حجم

۱۸۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۲ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۷۰%
تومان