آنتوان چخوف
آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهمترین، چیرهدستترین و حرفهایترین داستاننویسان و نمایشنامهنویسان تاریخ ادبیات جهان است.
برشهایی از زندگی آنتوان چخوف
آنتوان چخوف سومین فرزند از شش فرزند خانواده بود. پدرش خواروبارفروش و نقاش بود و به موسیقی علاقه زیادی داشت، متعصب بود، رفتاری قهرآمیز داشت و حضور همه خانواده در کلیسا برایش امری حیاتی بود.
چخوف در سالهای آخر دوران دبیرستان، به مدت سه سال، به تنهایی در شهر گیمنازیا زندگی میکرد و تحصیل خود را با متأخرترین الگوی آموزشی آن زمان ادامه داد؛ کامل، بدون تخیل، خشک و براساس متون کلاسیک یونانی و لاتین. در این زمان خانواده آنتوان برای شروع یک زندگی جدید و رهایی از چنگال ورشکستگی و فرار از طلبکاران به مسکو نقل مکان کرده بودند. در این سالها آنتوان با فروش سهرهها، تدریس خصوصی و نوشتن طرحهای کوتاه برای روزنامه روزگار میگذراند و هر زمان که قادر بود برای خانوادهاش هم پول میفرستاد. این جدایی از خانواده را در داستانهایی از او میتوان دید؛ وانکا، استپ و خوابآلود.
پاییز ۱۸۷۹ بود که چخوف در دانشگاه دولتی مسکو، دانشکده پزشکی، پذیرفته شد و به خانوادهاش در مسکو پیوست. او در حین تحصیل، به عنوان روزنامهنگار و نویسنده نیز کار میکرد و داستانهایی از زندگی مردم روسیه مینوشت و میفروخت. آنتوان چخوف تا سن بیستوششسالگی بیش از ۴۰۰ داستان کوتاه و یادداشت منتشر کرد.
میان سالهای ۱۸۹۲ تا ۱۸۹۸ چخوف پس از یک دوره یک ساله کمک به قحطی فاجعهبار سال ۱۸۹۱- ۱۸۹۲ در روسیه، ملکی در روستای ملیخوو، در ۸۰ کیلومتری جنوب مسکو خرید و خانهای هم برای خانوادهاش فراهم کرد. این دوران به رغم سختی زندگی، از منظر حرفهای برای چخوف دوره پرباری بود؛ او چندین داستان در این دوره نوشت و درست همین زمان بود که زندگی روستایی به مایه اصلی داستانهای او بدل شد و در ادامه به ارائه تصویر روشنفکران، دنیای تجارت در چندی از داستانهای خود پرداخت.
او نزدیک به بیست سال با بیماری سل درگیر بود و به ندرت برای آن درمانی را در پیش میگرفت. بیماریاش در سال ۱۸۹۷ شدت گرفت و سال بعدش، پس از مرگ پدر، در شهر ییلاقی یالتا خانهای خرید و با مادر و خواهرش در آن ساکن شد؛ در همین دوره بود که داستانهای «سه خواهر» و «باغ آلبالو» را نوشت.
مرگ آنتوان چخوف
آنتوان چخوف در چهلوچهارسالگی از دنیا رفت؛ درست زمانی که برای درمان بیماری سل به هراه همسرش، اولگا کنیپر، به آلمان رفته بود؛ اولگا کنیپر، بازیگری روس بود و پس از مرگ چخوف نقش مهمی در جمعآوری و انتشار آثار او داشت. آنها در سال ۱۹۰۱ ازدواج کردند. همان سالی که اولگا در نمایش «سه خواهر» بازی کرد. اولگا در برخی از دیگر نمایشهای چخوف هم نقشآفرینی میکرد.
در نهایت تا همین چند سال پیش علت مرگ او بیماری سل عنوان شد. حالا با گذشت یک قرن، دانشمندان مؤسسه بیولوژی کوادرام در شهر نورویچ انگلیس، با مطالعه لکه خون روی لباس او پی برند که بیماری سل بر سلامت این نویسنده تأثیرگذار بوده است اما علت نهایی مرگ او خونریزی مغزی بود.
مراسم دفن چخوف، یک هفته بعد از مرگش در مسکو و با همراهی بسیاری از نویسندگان، روشنفکران و مردم روسیه برگزار شد.
او را در گورستان نوادیویچی مسکو دفن کردند؛ نزدیک به بسیاری از مشاهیر بزرگ روسیه؛ مایاکوفسکی، بولگاکف، گوگول و ....
نگاه چخوف و ژانر او
داستانهای آنتوان چخوف، نویسنده صاحب سبک روسی، داستانهای کوتاهِ مدرنِ رئالیستی هستند. این نویسنده کلاسیک، زیست روسی زمانه خود را نه با زبانی عاری از پیچیدگیهای ادبی که با زبانی ساده اما غنی روایت کرده است؛ داستان زندگی آدمهای بینام و عادی جامعه. به درستی او را نماینده برجسته رئالیسم روسی، در اواخر قرن نوزدهم میدانند.
زبان او زبانی است دوپهلو، کنایی و گزنده و در برخی آثارش کوبنده و پرشور که سایه طنز بر آن شاید کمی پررنگ و کمرنگ شود اما محو نمیشود.
آثار چخوف مطالعه وسیعی بر زندگی روسی زمان اوست و به قدری دقیق است که طعنه به منابع انسانشناختی و جامعهشناختی میزند.
بهترین آثار آنتوان چخوف
برخی آنتوان چخوف را بنیانگذار داستان مدرن کوتاه و «پدر داستان کوتاه مدرن» میدانند و حقیقت امر این است که تأثیر او را بر گروههای متنوعی از داستاننویسان میتوان مشاهده کرد؛ فلانری اوکانر، تنسی ویلیامز، ویلیام سامرست موام و خیلیهای دیگر. بسیاری از مردم انگلیس چخوف را به عنوان نمایشنامهنویس میشناسند تا داستاننویس، چراکه برخی از نمایشنامههای او معروفتر از داستانهایش شدند؛ مثلا دایی وانیا، سه خواهر و باغ آلبالو. او در زمان کوتاه زندگی خود بیش از ۷۰۰ اثر ادبی و ۱۶ نمایشنامه خلق کرد.
چخوف نویسندگی رسمی خود را با انتشار آثاری در نشریات طنز آغاز کرد و آثار اولیه خود را با نام مستعارِ «چخونته» منتشر میکرد.
داستان
در پاییز ۱۸۸۲ بود که the tales of Melpomene که شامل شش طرح از او بود منتشر شد.
نخستین داستان بلندی که چخوف نوشت، رمان «استپ» بود که سال ۱۸۸۷، در بازگشت از سفر خود به اوکراین نوشت. این داستان در سال ۱۸۸۸ منتشر شد و به عنوان شاهکاری از چخوف توانست جایزه پوشکین را از آن خود کند. این رمان کیفیت اصیل داستاننویسی چخوف را نمایان میکرد و در آن زمان به جای روزنامه در یک مجله ادبی به چاپ رسید.
استپ درواقع خودزندگینامهای محسوب میشود که از زبان یک کودک روایت میشود؛ کودکی که برای درس خواندن به شهر فرستاده میشود و در میان راه از دهکدههای مختلفی عبور میکند و از خلال این سفر ما را به متن زندگی مردم میبرد. مردمی ساده و بدون مقام و منصب. این داستان چونان یک قومشناسی نوشته شده است.
در سال ۱۸۸۹، آنتوان چخوف یکی از بهترین رمانهای کوتاه اواخر قرن نوزدهم را منتشر کرد؛ «بانویی با سگ کوچک» با چهار ترجمه متفاوت در ایران منتشر شد: «بانویی با سگ کوچکش» در «مجموعه آثار چخوف» توسط سروژ استپانیان ترجمه شد. «بانویی با سگ ملوس» در کتاب «همسر و نقد همسر» که حمیدرضا آتشبرآب ترجمه کرده است. این داستان یکی از ده داستانی است که در این مجموعه وجود دارد. همین داستان در کتاب «درباره عشق و یازده داستان دیگر» توسط رضا امیررحیمی از زبان روسی ترجمه شد و نخستین بار انتشارات نیما آن را در سال ۱۳۷۰ منتشر کرد. و در کتاب «دشمنان» ترجمه سیمین دانشور.
اتاق شماره ۶ داستانی درباره رنج روحی و اجتماعی مردم روسیه که از خلال ارتباط پزشک یک بیمارستان با بیمارانش به خصوص ایوان، یکی از آن ۵ بیمار، روایت میشود. این داستان را چخوف، در سال ۱۸۹۲، در زمان سکونتش در ملیخوو نوشت. اتاق شماره ۶، در زمان حیات خود چخوف به زبانهای انگلیسی، بلغاری، مجار، دانمارکی، آلمانی، نروژی، صربی، فنلاندی، فرانسوی، چک، سوئدی و لهستانی ترجمه شد.
در دوره ملیخوو، چخوف گویی به طور ضمنی به آموزههای تولستوی حمله کرد؛ او که زمانی پیش از این خود شاگرد رویکرد تولستوی به زندگی بود. داستان اتاق شماره ۶ یکی از نشانههای عبور از تولستوی شناخته میشود. داستانهایی همچون «در زندگی من» (۱۸۹۶) و سهگانه «مردی در یک پرونده»، «انگور فرنگی» و «درباره عشق» (۱۸۹۸) نیز در چنین فضایی هستند.
اواخر دهه ۸۰ منتقدان به چخوف مشهورشده تاختند که غیرسیاسی است و او صدالبته این نقد را وارد نمیدانست. او در اوایل دهه ۹۰ به تنهایی به جزیره ساخالین- واقع در ۹۶۰۰ کیلومتری شرق مسکو و در سمت دیگر سیبری- رفت و با خطراتی در راه مواجه شد. در آنجا با انجام مطالعاتی بر زندگی مردم سرانجام «جزیره ساخالین» را میان سالهای ۹۳- ۹۴ منتشر کرد و در سالنامه کتابشناسی روسی به عنوان افتخار دست یافت.
نمایشنامه
ایوانف، نخستین نمایشنامه آنتوان چخوف بود که در سال ۱۸۸۷ کامل شد و در چهار پرده در مسکو و سنپطرزبورگ به صحنه رفت. یک سال پیش از آن نمایشنامه کوتاه یکپردهای «آواز قو» را نوشته بود. زمانی که ایوانف نوشته شد درک امروزی از بیماری روانی وجود نداشت و از نشانههای آن با عنوان ملانکولی یاد میشد. ایوانف با خودکشی مردی به سن و سال خود چخوف به نقطه اوج خود میرسد.
نمایشنامه کمدی «مرغ دریایی»، چهارمین اثر ادبی چخوف است. او نگارش این نمایشنامه را در سال ۱۸۹۵ آغاز کرد و یک سال پس از آن، در ۱۷ اکتبر سال ۱۸۹۶، در سالن تئاتر الکساندرینسکی در سنپطرزبورگ به نمایش درآورد. در آن زمان این نمایش اقبال چندانی نیافت، اما بعدتر، در سال ۱۸۹۸، به عنوان اولین اجرای تئاتر هنر مسکو با موفقیت اجرا شد. این نمایشنامه اولین نمایشنامه چخوف بود که به زبان انگلیسی به روی صحنه رفت. مرغ دریایی روایت روابط عاشقانه گرهخورده درهم و عشقهای بربادرفته و بیثمر است.
به نظر میرسد نمایشنامه «دایی وانیا» پس از مرغ دریایی نوشته شده است و در سال ۱۸۹۹ در تئاتر هنر مسکو به اجرا درآمد. دایی وانیا هم در اواخر همان دوره ششساله ملیخوو نوشته شد. این نمایشنامه قصههای عاشقانه میان شخصیتها را در بستری روایت میکند که خود حکایتی است از طبقه خردهبورژا و تضاد طبقه کارگر و جامعه بورژوا؛ آنچه روایت میکند نشان از گسست، پوچی و اخلاقیات دارد و همچون بسیاری از دیگر نمایشنامههای چخوف در روستا میگذرد.
نمایشنامه معروف و تأثیرگذار «سه خواهر» را چخوف در سال ۱۹۰۰ برای اجرا در تئاتر هنر مسکو نوشت و در ۳۱ ژانویه ۱۹۰۱ برای نخستین بار این نمایش به روی صحنه تئاتر هنر مسکو رفت و با استقبال گسترده مردم مواجه شد. در این نمایش اولگا کنیپر نقش ماشا را بازی میکرد.
آخرین نمایشنامه چخوف «باغ آلبالو» بود. پس از اولین شب اجرای این نمایش چخوف درگذشت.
جایزهها
منتقدان عرصه ادبیات آثار آنتوان چخوف را آثاری کامل میدانند که به رغم کوتاه بودن برخی از آنها، مخاطب امکان پیدا میکند که به آن وارد شود؛ توصیفات او آنچنان واقعی و گیرا، کوبنده، جدی و غمانگیز است که خواننده غم را احساس میکند. آنها او را پس از شکسپیر، بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند.
در سال ۱۸۸۸ داستان «گرگ و میش» آنتوان چخوف، جایزه پوشکین، بخش زبان روسی آکادمی علوم روسیه، را از آن خود کرد و در سال ۱۸۹۹ نشان سنت استانیسلاو را برای فعالیت در زمینه آموزش ملی و جایزه گریبودوف، انجمن نویسندگان دراماتیک و آهنگسازان اپرا، را دریافت کرد.
عجیب است که این نویسنده هرگز جایزه نوبل دریافت نکرد. در کنار آنتوان چخوف، میخائیل بولگاکف، مارسل پروست، مارک تواین، لئو تولستوی و دیگرانی هم هستند که به عنوان بزرگان عرصه ادبیات جهان هیچگاه نوبل دریافت نکردند.