دانلود و خرید کتاب داستان ملال انگیز آنتوان چخوف ترجمه آبتین گلکار
تصویر جلد کتاب داستان ملال انگیز

کتاب داستان ملال انگیز

نویسنده:آنتوان چخوف
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۳از ۳۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب داستان ملال انگیز

کتاب داستان ملال انگیز نوشتۀ آنتوان چخوف و ترجمۀ آبتین گلکار است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، یادداشت‌های یک مرد سالخورده است؛ یک استاد سالخورده و عالی‌رتبۀ دانشگاه پزشکی. چخوف، در این رمان، داستان پیرمردی را روایت کرده که زندگی‌اش را مانند یک تابلوی هنری می‌دیده و حالا می‌خواهد آن را بی‌نقص به پایان برساند اما در سایۀ کسالت‌ها و ملالت‌هایش موفق نمی‌شود چنین کند.

درباره کتاب داستان ملال انگیز

کتاب داستان ملال انگیز، زندگی پیرمردی سالخورده را روایت می‌کند. این پیرمرد، در روسیه، پروفسور ممتازی است و «نیکالای استپانویچ فلانی» نام دارد. او آن‌قدر نشان و مدال روسی و خارجی دارد که وقتی ناچار می‌شود همهٔ آن‌ها را به سینه‌اش بیاویزد، دانشجویان به لقب «کثیرالنشان» مفتخرش می‌کنند. آشنایان این پروفسور، از برجسته‌ترین اعیان و اشراف هستند.

نیکالای، در این رمان، از زندگی‌اش می‌گوید، از فرزندانش و زنش که هر روز کنار او می‌نشیند و بابت همه چیز غر می‌زند، از خرج و مخارج و هزینه‌ها گرفته تا اوضاع کاری و سلامتی‌اش و هرچه تعریف می کند، شکاف میان وجهۀ اجتماعی جذاب و زندگی شخصی‌اش. او غیر از خانه، خانواده و دل‌مشغولی‌های دانشگاه، یک دل‌مشغولی دیگر هم دارد. «کاتیا»، دختر دوست چشم‌پزشک اوست که از مدت‌ها پیش سرپرستی‌اش را بر عهده داشته است. این دختر، هوشمند، زیبابین و عاشق تئاتر است. بخشی از این کتاب، قصۀ کاتیا و علاقۀ پیرمرد به او و دنیایش است؛ دختری ماجراجو. خانوادۀ پیرمرد از این دختر نفرت دارند.

خواندن کتاب داستان ملال انگیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و به‌ویژه آثار روسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آنتوان چخوف

آنتون پاولُویچ چخوف، ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ به دنیا آمد. وی پزشک، داستان‌نویس، طنزنویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. او را مهم‌ترین داستان‌کوتاه‌نویس می‌دانند؛ نویسنده‌ای که زندگی کوتاهی داشت اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.

چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی، به‌طور حرفه‌ای به داستان‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی روی آورد. نخستین مجموعه داستان او، دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی‌اش به چاپ رسید. در داستان‌های او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدم‌های داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، روایت می‌شود. چخوف با پرهیز از شرح و بسط داستان، مفهوم طرح (پیرنگ) را نیز در داستان‌نویسی تغییر داد. او در داستان‌هایش به جای ارائهٔ تغییر، سعی می‌کند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در بعضی از داستان‌های او رویدادهای تراژیک، جزئی از زندگی روزانهٔ آدم‌های داستان را تشکیل می‌دهند.

تسلط چخوف بر نمایشنامه‌نویسی، باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگ‌های زیبا و جذاب، در داستان‌هایش، شده بود.

نخستین نمایشنامهٔ آنتوان چخوف «بی‌پدری» نام دارد. او پس از این، نمایشنامۀ «ایوانف» را نوشت. او با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در سال ۱۸۹۷ و در سالن تئاتر هنری مسکو، طعم نخستین موفقیت بزرگ‌اش را در زمینهٔ نمایشنامه‌نویسی چشید. با وجود اختلافاتی که دربرهه‌ای میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی (کارگردان) پیش آمد، آثار دیگری از چخوف نیز همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... بر همان صحنه به اجرا درآمد.

چخوف در آثارش به فرصت‌های از دست رفتۀ زندگی اشاره می‌کند؛ او همچنین آدم‌هایی که حرف همدیگر را نمی‌فهمند و یا دچار تضاد طبقاتی هستند را به ما نشان می‌دهد؛ به ارزش‌های اشتباه اما رایج در اجتماع اشاره می‌کند و ماهیت خوارکنندۀ فحشا را به تصویر می‌کشد.

ویژگی‌های کلی آثار داستانی آنتوان چخوف را می‌توان در این محورها خلاصه کرد:خلق داستان‌های کوتاه و بدون پیرنگ

ایجاز و خلاصه‌گویی 

خلق پایان‌های شگفت‌انگیز با الهام از آثار «گی دوموپاسان»

خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی»

بهره‌گیری از جنبه‌های شاعرانه و نمادین 

نگاه رئالیستی به جهان و قهرمان‌های داستان 

استفاده از مقدمه‌ای کوتاه برای ورود به دنیای داستان 

استفاده از تصویرپردازی‌های ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس‌زمینهٔ تصویری داستان 

چند نمایشنامۀ مشهورِ آنتوان چخوف:

ایوانف

خرس

عروسی

مرغ دریایی 

سه خواهر

باغ آلبالو

دایی وانیا

در جاده بزرگ

خواستگاری

تاتیانا رپینا

آواز قو

چند داستان کوتاه از آنتوان چخوف:

۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه

۱۸۸۴ - بوقلمون صفت

۱۸۸۷ - کاشتانکا

۱۸۸۷ - نشان شیر و خورشید

۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس

۱۸۸۹ - شرط‌بندی

۱۸۹۲ - همسر

۱۸۹۲ - اتاق شماره شش

۱۸۹۹ - زندگی من

چند داستان بلند از آنتوان چخوف:دکتر بی‌مریض

داستان ملال‌انگیز

دوئل 

آنتوان چخوف، ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ درگذشت. وی در گورستان نووودویچی در مسکو آرام گرفته است.

بخشی از کتاب داستان ملال انگیز

«او طبق عادت روی مبل ترکی یا نیمکت نرمی نشسته است و دارد چیزی می‌خواند. وقتی مرا می‌بیند، سرش را با تنبلی بلند می‌کند، می‌نشیند و دستش را به‌سوی من دراز می‌کند.

پس از کمی سکوت و استراحت می‌گویم: «تو هم که تمام مدت دراز کشیده‌ای. این درست نیست. باید خودت را به کاری مشغول کنی!»

«چی؟»

«می‌گویم باید خودت را به کاری مشغول کنی.»

«چه کاری؟ زن‌ها فقط می‌توانند هنرپیشه شوند یا کارمند ساده.»

«خوب، اگر کارمند نمی‌شود، برو هنرپیشه شو.»

سکوت می‌کند.

با لحنی آمیخته به شوخی می‌گویم: «کاش شوهر کنی.»

«کسی را ندارم. و البته دلیلی هم ندارد.»

«این‌طوری که نمی‌شود زندگی کرد.»

«بدون شوهر؟ چه اهمیتی دارد؟! مرد که تا دلتان بخواهد هست، مهم این است که خیال ازدواج داشته باشم.»

«کاتیا، این اصلا برازندهٔ تو نیست.»

«چی برازندهٔ من نیست؟»

«همین حرفی که الان زدی.»

متوجه ناراحتی‌ام می‌شود و می‌خواهد تأثیر بدی را که بر من گذاشته است رفع ورجوع کند. می‌گوید: «برویم. بیایید این‌جا. بفرمایید.»

مرا به اتاق کوچک و بسیار راحتی می‌برد، به میز تحریر اشاره می‌کند و می‌گوید: «ببینید... این را برای شما آماده کرده‌ام. این‌جا می‌توانید کار کنید. هرروز بیایید این‌جا و کارهایتان را هم بیاورید. در خانه فقط برایتان مزاحمت درست می‌کنند. دوست دارید این‌جا کار کنید؟ دلتان می‌خواهد؟»

برای آن‌که دلش را نشکنم، می‌گویم که از اتاق خیلی خوشم آمده است و از این به بعد کارهایم را به آن‌جا می‌آورم. بعد هردو در همین اتاق راحت می‌نشینیم و مشغول صحبت می‌شویم.

گرما، فضای راحت و حضور شخصی که نسبت به او احساس مطبوعی دارم، دیگر مثل گذشته باعث رضایت خاطرم نمی‌شود، بلکه مرا برمی‌انگیزد تا لب به شکایت و غرغر بگشایم. نمی‌دانم چرا فکر می‌کنم اگر شروع به گله و شکایت کنم، سبک‌تر می‌شوم.

با آهی شروع می‌کنم: «اوضاع خراب است، عزیز من... خیلی خراب است.»

«چه شده؟»

«می‌دانی قضیه چیست، دوست عزیز؟ بهترین و مقدس‌ترین حقّ پادشاهان حق بخشش است. من هم همیشه احساس پادشاهی می‌کردم، چون بی‌حدوحصر از این حق استفاده می‌کردم. هیچ‌وقت کسی را محکوم نمی‌کردم، باگذشت بودم، و همه را از راست و چپ می‌بخشیدم. جایی که همه اعتراض می‌کردند و برآشفته می‌شدند، کار من توصیه و متقاعدکردن بود. تمام عمر تنها تلاشم این بود که همنشینی من برای خانواده، دانشجویان، دوستان و خدمتکاران قابل تحمل باشد. و می‌دانم که این طرز برخورد من با دیگران خیلی از کسانی را هم که دوروبر من بوده‌اند به همین شکل بار آورده است. ولی حالا دیگر پادشاه نیستم. اتفاقی دارد در درونم می‌افتد که فقط شایستهٔ برده‌هاست: فکرهای کینه‌جویانه‌ای روز و شب در سرم می‌چرخد، احساساتی در وجودم لانه کرده که قبلا با آن‌ها بیگانه بودم. هم نفرت می‌ورزم، هم تحقیر می‌کنم، هم ناراضی‌ام، هم برآشفته می‌شوم، هم می‌ترسم. بی‌اندازه سختگیر، پرتوقع، تندخو، بداخلاق و شکاک شده‌ام. حتی چیزی که قبلا فقط بهانه‌ای به دستم می‌داد تا مزاحی بکنم و با خوش‌قلبی بخندم، حالا ناراحتم می‌کند.» 

معرفی نویسنده
عکس آنتوان چخوف
آنتوان چخوف
روس | تولد ۱۸۶۰ - درگذشت ۱۹۰۴

آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهم‌ترین، چیره‌دست‌ترین و حرفه‌ای‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان تاریخ ادبیات جهان است.

کاربر ۱۱۲۱۹۵۱
۱۳۹۹/۰۸/۲۳

به نظرم این کتاب عالی بود از نظر محتوا و شخصیت پردازی و اگر دنبال داستان هیجان انگیزی هستید این کتاب مناسب نیست

MasihReyhani
۱۴۰۰/۰۷/۱۸

بدون اغراق، تاکنون هر آنچه که از نشر ماهی خوانده‌ام را دوست داشته‌ام! تازه فهمیده‌ام که چخوف را چقدر دوست دارم! و همین‌طور ترجمه‌های کم‌نقص آبتین گلکار را... از مطالعه‌ی این کتاب کوتاه بسیار لذت بردم و شخصیت نیکالای استپانویچ برایم

- بیشتر
M.Soli
۱۳۹۸/۰۶/۰۷

واقعا داستان عالی بود و واقعا باید بگم پایانش منو تحت تاثیر قرار داد😭😭

mojtaba
۱۴۰۰/۰۷/۱۷

داستانی روانشناسانه و فلسفی که در حین کوتاه بودن حرف های زیادی در زمینه های مختلف دارد. با متنی روان و ترجمه ای عالی که قطعا ارزش مطالعه دارد. در ضمن با توجه به موضوع اصلی کتاب، از نظر من بهترین

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۰/۰۸

داستان ملال‌انگیز روایت پزشک و پروفسوری ۶۲ ساله است. مرد دانشمندی که تمام زندگی خود را چون هنری زیبا می‌بیند و در پی پایانی شایسته برای این زندگی است. شخصی در ظاهر بلند‌مرتبه و نامی، اما آنچه از درونش حکایت

- بیشتر
فهیم همتی
۱۴۰۱/۱۱/۱۱

این کتاب رو الان تموم کردن و بلافاصله نظرم رو میگم: چخوف عجب نابغه نوشتن داستان کوتاه بوده! داستانی نوشته که پر از ابعاد روانشناسانه و انسان شناسانه هست با شخصیت پردازی های عالی! فقط موقع خواندن تامل کنید چون برخی جملات

- بیشتر
مهدی
۱۴۰۰/۰۱/۱۵

توصیف حالات، روحیات و اخلاقیات شخصیت های داستان بی نظیره. من که لذت بردم.

❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
۱۴۰۰/۰۴/۲۰

زندگی شخصی و افکار درونی یک پرفسورِ مشهورِ سالخورده، خوب بود.

ریحانه آذر
۱۴۰۰/۰۳/۱۰

یکی از بهترین داستان های چخوف، انگاری که خودمونو توصیف کرد. چقدر با حالات دکتر همزاد پنداری کردم.😞

کاربر ۱۲۳۵۹۲۲
۱۴۰۲/۰۹/۲۶

پرکشش با ترجمه ای عالی

من بدخلقم. ظاهرآ من همه را معذب می‌کنم و همه مرا.
pejman
می‌گویند فلاسفه و خردمندان واقعی به همه‌چیز بی‌اعتنایند. این حرف درستی نیست، بی‌اعتنایی یعنی فلج روح، یعنی مرگ پیش از موعد.
M8.
بستنی برایش معیار هرچیز زیبا بود
گلابتون نگین
می‌خواهم که همسران ما، فرزندانمان، دوستان و شاگردانمان، به جای دوست‌داشتن نام و ظاهر و برچسب ما، خودمان را همانند انسان‌هایی عادی دوست داشته باشند.
AS4438
شب‌نخوابیدن یعنی این‌که هرلحظه به غیرطبیعی‌بودنت اعتراف کنی، به همین دلیل بی‌صبرانه منتظر فرارسیدن صبح و روز روشن می‌مانم، یعنی زمانی که حق دارم نخوابم.
Hamideh Rezaee
هنگامی که دارم نفس آخرم را بیرون می‌دهم، باز ایمان خواهم داشت که علم مهم‌ترین، زیباترین و لازم‌ترین چیز در زندگی بشر است،
گلابتون نگین
از راه مجادله با جاهلان درصدد کسب شهرت برنیامده‌ام،
amir
علم مهم‌ترین، زیباترین و لازم‌ترین چیز در زندگی بشر است
MasihReyhani
آدم از چیزی می‌ترسد که برایش قابل درک نباشد.
M8.
از قرار معلوم، نام‌های بزرگ به این علت ساخته می‌شوند که برای خودشان حیات مستقلی داشته باشند، مستقل از دارندهٔ خود نام. اکنون نام من با آسودگی در خارکوف گردش می‌کند. سه ماه بعد هم با حروف طلایی روی سنگ قبر نقش خواهد شد و مانند خورشید خواهد درخشید، حال آن‌که من در آن زمان از خزه پوشیده شده‌ام...
ایوان کارامازوف

حجم

۷۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۷۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان