دانلود و خرید کتاب باغ آلبالو آنتوان چخوف ترجمه سیمین دانشور
تصویر جلد کتاب باغ آلبالو

کتاب باغ آلبالو

معرفی کتاب باغ آلبالو

کتاب باغ آلبالو نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ سیمین دانشور است. نشر قطره این نمایشنامهٔ مشهور روسی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب باغ آلبالو

کتاب باغ آلبالو، یک نمایشنامهٔ روسی و آخرین اثر آنتون چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده و در سال ۱۹۰۴ برای اولین‌بار در تئاتر هنری مسکو به‌کارگردانی «کنستانتین استانیسلاوسکی» به روی صحنه رفت. چخوف این نمایشنامه را یک اثر کمدی می‌داند که عناصر فارس (Farce) در آن وجود دارد؛ درحالی‌که استانیسلاوسکی این نمایش را به‌عنوان یک اثر تراژدی کارگردانی می‌کند. نمایشنامه، قصهٔ یک زن اشراف‌زادهٔ روس و خانواده‌اش است که به‌علت قرض، رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطره‌انگیزشان در گرو بانک است. چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود؛ درعین‌حال این خانواده هیچ کاری برای نجات خود و جلوگیری از فروش باغ انجام نمی‌دهند. در پایان، باغ آلبالو به یک دهقان‌زادهٔ تازه‌به‌ثروت‌رسیده فروخته می‌شود و خانوادهٔ «رانوسکی» باغ را ترک می‌کنند؛ درحالی‌که صدای تبری که درخت‌های باغ را قطع می‌کند، شنیده می‌شود.

خواندن کتاب باغ آلبالو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی قرن ۲۰ روسیه و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آنتوان چخوف

آنتون پاولُویچ چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ به دنیا آمد. او پزشک، داستان‌نویس، طنزنویس و نمایشنامه‌نویس برجستهٔ روسیه است. آنتوان چخوف را مهم‌ترین داستان‌کوتاه‌نویس می‌دانند؛ نویسنده‌ای که زندگی کوتاهی داشت اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. چخوف پس از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی، به‌طور حرفه‌ای به داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی روی آورد. نخستین مجموعه داستان او، دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی‌اش به چاپ رسید. در داستان‌های او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدم‌های داستان که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، روایت می‌شود. چخوف با پرهیز از شرح و بسط داستان، مفهوم طرح (پیرنگ) را نیز در داستان‌نویسی تغییر داد. او در داستان‌هایش به‌جای ارائهٔ تغییرْ سعی می‌کند به نمایش زندگی بپردازد؛ درعین‌حال در بعضی از داستان‌هایش رویدادهای تراژیک، بخشی از زندگی روزانهٔ آدم‌های داستان را تشکیل می‌دهند. تسلط چخوف بر نمایشنامه‌نویسی، باعث افزایش توانایی او در خلق دیالوگ‌های زیبا و جذاب در داستان‌هایش شده بود.

نخستین نمایشنامهٔ آنتوان چخوف «بی‌پدری» نام دارد. او پس از این، نمایشنامۀ «ایوانف» را نوشت. با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در سال ۱۸۹۷ و در سالن تئاتر هنری مسکو، طعم نخستین موفقیت بزرگش را در زمینهٔ نمایشنامه‌نویسی چشید. با وجود اختلافاتی که دربرهه‌ای میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی (کارگردان) پیش آمد، آثار دیگری از چخوف همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... بر همان صحنه به اجرا درآمد. چخوف در آثارش به فرصت‌های از دست‌رفتۀ زندگی اشاره می‌کند؛ همچنین آدم‌هایی که حرف همدیگر را نمی‌فهمند و یا دچار تضاد طبقاتی هستند را به ما نشان می‌دهد؛ به ارزش‌های اشتباه اما رایج در اجتماع اشاره می‌کند و ماهیت خوارکنندۀ فحشا را به تصویر می‌کشد. ویژگی‌های کلی آثار داستانی آنتوان چخوف را می‌توان در این محورها خلاصه کرد:

خلق داستان‌های کوتاه و بدون پیرنگ/ ایجاز و خلاصه‌گویی/ خلق پایان‌های شگفت‌انگیز با الهام از آثار «گی دومو پاسان»/ خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی»/ بهره‌گیری از جنبه‌های شاعرانه و نمادین/ نگاه رئالیستی به جهان و قهرمان‌های داستان/ استفاده از مقدمه‌ای کوتاه برای ورود به دنیای داستان/ استفاده از تصویرپردازی‌های ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس‌زمینهٔ تصویری داستان.

چند نمایشنامۀ مشهور آنتوان چخوف:

ایوانف/ خرس/ عروسی/ مرغ دریایی/ سه خواهر/ باغ آلبالو/ دایی وانیا/ در جاده بزرگ/ خواستگاری/ تاتیانا رپینا/ آواز قو.

چند داستان کوتاه از آنتوان چخوف:

۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه/ / ۱۸۸۴ - بوقلمون صفت/ ۱۸۸۷ - کاشتانکا/ ۱۸۸۷ - نشان شیر و خورشید/ ۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس/ ۱۸۸۹ - شرط‌بندی/ ۱۸۹۲ - همسر/ ۱۸۹۲ - اتاق شماره شش/ ۱۸۹۹ - زندگی من.

چند داستان بلند از آنتوان چخوف:

دکتر بی‌مریض/ داستان ملال‌انگیز/ دوئل.

آنتوان چخوف ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ درگذشت. او در گورستان نووودویچی در مسکو آرام گرفته است.

درباره سیمین دانشور

سیمین دانشور از بنیان‌گذاران داستان مدرن فارسی است. او را با رمان «سووشون» می‌شناسند. او در اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز چشم به جهان گشود و نویسنده، مترجم ایرانی و نخستین زن ایرانی شد که به‌صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. دانشور از اولین دانشجویان ادبیات اعزامی ایران به آمریکا بود که توانست با تسلط به داستان‌نویسی، شکل تازه‌ای از ادبیات را به خوانندگان ایرانی معرفی کند. مهم‌ترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده‌ است؛ علاوه بر این، از آن اقتباس‌های تئاتری نیز صورت گرفته است.

سیمین دانشور در سال ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او در محضر استادانی مثل دکتر فاطمه سیاح و بدیع‌الزمان فروزانفر تحصیل کرده بود؛ سپس برای تحصیل زیبایی‌شناسی به آمریکا رفت. در آن مدت نیز ۲ داستان کوتاه نوشت که در ایالات متحده منتشر شدند. دانشور در سال ۱۳۲۷ با «جلال آل‌احمد» آشنا شد و ۲ سال بعد با او ازدواج کرد. او همراه با همسرش جلال، عضو کانون نویسندگان ایران بود.

از میان کتاب‌ها و آثار مشهور او می‌توان به مجموعه داستان «به کی سلام کنم؟»، «شهری چون بهشت» و رمان «جزیرهٔ سرگردانی» هم اشاره کرد. سیمین دانشور ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ در تهران چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب باغ آلبالو

«صحنه: اتاقک پذیرایی که با یک نیم‌طاقی از سرسرا جدا می‌شود. چلچراغ روشن است. در ایوان، ارکستر دستهٔ یهودی‌ها که در پردهٔ دوم اسمشان آمد مشغول نواختن است. شب است. در سرسرا مشغول رقص دسته‌جمعی هستند. صدای سیمونف ـ پیشیک بلند است: «حالا جفت‌جفت باهم برقصید!» همه به اتاق پذیرایی رو می‌آورند. جفت اول پیشیک و شارلوتا ایوانووْنا، جفت دوم تروفیموف و مادام رانوسکی، جفت سوم آنیا و منشی دفتر پست، جفت چهارم واریا و رئیس ایستگاه راه‌آهن و بعد دیگران هستند. واریا آهسته گریه می‌کند و همان‌طور که می‌رقصد اشکش را پاک می‌کند. در آخرین جفت، دونیاشاست. همه در اتاق پذیرایی می‌رقصند. پیشیک فریاد می‌زند: «دسته ایست کند. مردها زانو بزنند و از خانم‌ها تشکر کنند.»

فیرز فراک پوشیده و سینی سودا را می‌آورد. پیشیک و تروفیموف داخل اتاق پذیرایی می‌شوند.

پیشیک: من آدم پرخونی هستم. تا حالا دو بار حملهٔ قلبی به سراغم آمده و به این علت رقصیدن برایم مشکل است. اما بنا بر مثل معروف: «اگر جزء گله شدی، می‌توانی پارس نکنی، اما دمت را باید حتماً تکان بدهی.» من مثل یک اسب قوی هستم. پدر مرحومم، که آدم دلقک و مسخره‌ای بود و خدا بیامرزدش، اصل‌ونسب ما را این‌طور تعریف می‌کرد: «نژاد قدیمی تمام "پیشیکی‌ها" به اسبی می‌رسد که کالیگولا او را در رم به سناتوری رسانید.» (می‌نشیند.) اما باز اول بدبختی است، پول ندارم. سگ گرسنه غیر از گوشت به چیزی اعتقاد ندارد. (خروپف می‌کند، اما فوراً بیدار می‌شود.) حالِ من هم همین‌طور است، غیر از پول حرف دیگری ندارم که بزنم.

تروفیموف: حقاً که یک چیزی از اسب ارث برده‌ای.

پیشیک: خوب. اسب حیوان زیبایی است. آدم می‌تواند از اسب پول درآورد.

صدای بازی بیلیارد از اتاق مجاور به گوش می‌رسد. واریا در سرسرا زیر نیم‌طاقی ظاهر می‌شود.

تروفیموف: (سربه‌سرش می‌گذارد.) مادام لوپاخینا! مادام لوپاخینا!

واریا: (عصبانی) آقای پشم‌ریخته!

تروفیموف: بله، من پشم‌هایم ریخته و افتخار هم می‌کنم.

واریا: (به‌تلخی) دستهٔ موزیک را دعوت کرده‌اند، اما کو پول که بهشان بدهیم! (می‌رود.)

تروفیموف: (به پیشیک) اگر این نیرویی را که در تمام زندگی صرف پیدا کردن پول کرده‌ای تا ربح بنگاه رهنی را بپردازی صرف یک چیز حسابی کرده بودی، آخرش حتی فلک را هم می‌توانستی برهم بزنی و زمین را زیرورو بکنی.

پیشیک: نیچه، بزرگ‌ترین و معروف‌ترینِ فلاسفه، صاحب دانش شگفت‌انگیز، در کتاب‌های خود می‌نویسد که آدم باید اگر واماند، سکهٔ قلب بزند.

تروفیموف: کتاب‌های نیچه را خوانده‌ای؟

پیشیک: البته نه... داشنکای من این را به من گفت و الان در وضعی هستم که غیر از سکهٔ قلب زدن چاره‌ای ندارم. پس‌فردا باید سیصد و ده روبل پول بدهم. آن‌قدر دوزوکلک چیده‌ام تا صد و سی روبل دست‌وپا کرده‌ام. (جیب‌هایش را با وحشت می‌گردد.) پولم نیست، گمش کردم. (اشک‌ریزان) کجا ممکن است باشد؟ (خوشحال) ایناهاش، زیر آستر کتم بود. خیس عرق شدم! (مادام رانوسکی و شارلوتا ایوانووْنا وارد می‌شوند.)

رانوسکی: (زیر لب آهنگ رقص لزگی را زمزمه می‌کند.) چرا لئونید این‌قدر دیر کرده؟ در شهر چه می‌کند؟ دونیاشا، به دستهٔ موزیک چای بده.

تروفیموف: حتماً هنوز حراج تمام نشده.»

معرفی نویسنده
عکس آنتوان چخوف
آنتوان چخوف
روس | تولد ۱۸۶۰ - درگذشت ۱۹۰۴

آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهم‌ترین، چیره‌دست‌ترین و حرفه‌ای‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان تاریخ ادبیات جهان است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
من از این قیافه‌های جدی وحشت دارم. این قیافه‌ها چنگی به دل من نمی‌زند. از حرف‌های گنده‌گنده واهمه دارم. بهتر است اصلاً حرف نزنیم.
کاربر ۴۸۴۲۵۹۰
اگر برای بعضی از دردها درمان‌های متعدد و زیاد تجویز کنند، این علامت آن است که درد بی‌درمان است.
مهریار
من فکرها می‌کنم. مغز خودم را داغان می‌کنم، هزار تدبیر به خاطرم می‌رسد، واقعاً هزارها! اما اساساً معنی همهٔ این‌ها آن است که یک راه‌حل هم به نظرم نمی‌رسد.
کاربر ۴۸۴۲۵۹۰
اگر برای بعضی از دردها درمان‌های متعدد و زیاد تجویز کنند، این علامت آن است که درد بی‌درمان است.
شنل قرمزی
آدم نباید خودش را گول بزند. به هر جهت، آدم باید در عمرش یک بار هم که شده با حقیقت مواجه بشود.
کاربر ۴۸۴۲۵۹۰
من تمام وقت منتظر چیزی هستم، مثل اینکه منتظرم خانه روی سرمان خراب شود.
کاربر ۴۸۴۲۵۹۰

حجم

۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان