کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد هفتم)
معرفی کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد هفتم)
کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد هفتم) نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ سروژ استپانیان است و انتشارات توس آن را منتشر کرده است.
درباره مجموعه آثار چخوف
آنتوان چخوف پزشک، نمایشنامهنویس و داستاننویس مشهور و محبوب روسی است که هم داستانهای کوتاه و هم نمایشنامههایش هر دو از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند و ارزش ادبی غنیای دارند. مجموعه آثار چخوف شامل یک دورهٔ ۱۰جلدی است که به صورت کامل و جامع تمامی آثار چخوف اعم از نمایشنامهها و داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد. این مجموعه حتی شامل نامههای چخوف نیز میشود که آنها را به الگا همسر خود و نیز دوستانش نوشته است و خواندنشان برای هر کسی که به زندگی شخصی و کاری این نویسندهٔ بزرگ علاقه دارد، میتواند تجربهای لذتبخش باشد.
در این مجموعهٔ ۱۰جلدی چهار جلد به داستانهای کوتاه، یک جلد به رمان، دو جلد به نمایشنامهها و سه جلد به نامههای او اختصاص یافته است. جلدهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از:
جلد اول (داستانهای کوتاه ۱) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد دوم (داستانهای کوتاه ۲) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد سوم (داستانهای کوتاه ۳) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد چهارم (داستانهای کوتاه ۴) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد پنجم (جزیره ساخالین) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد ششم (نمایشنامهها ۱) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد هفتم (نمایشنامهها ۲) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد هشتم (نامهها ۱) / ترجمهٔ ناهید کاشیچی
جلد نهم (نامهها ۲) / ترجمهٔ ناهید کاشیچی
جلد دهم (نامهها ۳) / ترجمهٔ ناهید کاشیچی
این مجموعهٔ ۱۰جلدی را نشر توس منتشر کرده است.
درباره کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد هفتم)
جلد هفتم مجموعه آثار چخوف شامل بخش دوم نمایشنامههای او میشود. بخش اول نمایشنامههای چخوف در جلد ۶ آمده بود و در جلد ۷ ادامهٔ آن را میخوانید. اسامی این نمایشنامهها از این قرار هستند:
تاتیانا رپینا (درا م در یک پرده)
بازیگر تراژدی علیرغم میل خود (کمدی در یک پرده)
عروسی (صحنهای در یک پرده)
غول جنگلی (کمدی در چهار پرده)
سالگرد (کمدی در یک پرده)
مرغ دریائی (کمدی در چهار پرده)
دائی وانیا (صحنههایی از زندگی روستایی در چهار پرده)
سه خواهر (درام در چهار پرده)
در مضار توتون (صحنه تکگوئی در یک پرده)
باغ آلبالو (کمدی در چهار پرده)
خواندن کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد هفتم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار نویسندهٔ شهیر، چخوف پیشنهاد میکنیم. طرفداران نمایشنامه از این کتاب بسیار لذت خواهند برد.
درباره آنتوان چخوف
آنتوان چخوف سال ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند. او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش بههمراه خانواده به مسکو رفت. آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد.
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخ نویسندگی چخوف برمیشمرند. چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. او در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پترزبورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام «در جادهٔ بزرگ» به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعه داستانهای «گلباقالی» اثر او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریهٔ همین سال (۱۸۸۶) با «آ. سووُربن» سردبیر روزنامهٔ عصر جدید آشنا شد و داستانهای «مراسم تدفین»، «دشمن» و… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سل او شدت گرفت. او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید. در اوت همین سال مجموعهٔ «در گرگومیش» منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندی با نام «ایوانف» در تئاتر مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش «اولگا کنیپر» برای معالجه به آلمان و استراحتگاه بادنوایلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود، اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. او در ۴۴سالگی، یک سال پیش از انقلاب اول روسیه، از دنیا رفت. تشییعجنازهٔ او در مسکو با حضور جمعیتی بسیار تبدیل به رویدادی ملی شد.
بخشی از کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد هفتم)
«گوشهای از یک پارک در ملک سورین. باغراهی عریض از قسمت جلو صحنه تا عمق پارک، به طرف دریاچهای امتداد یافته است که روی آن یک سکوی موقتی برای اجرای نمایش خصوصی، طوری برپا کردهاند که دریاچه یکسره ناپیداست. در سمت راست، و چپ سکو، بوتهزار وجود دارد. چندین صندلی و یک میز کوچک.
خورشید تازه غروب کرده است. پشت پرده فرو افتاده سکو، یاکف و کارگران دیگر مشغول کارند؛ صدای سُرفه و تقتق به گوش میرسد.
ماشا: و مدودنکو از سمت چپ وارد میشوند. آنها از گردش باز میگردند.
مدودنکو: شما چرا همیشه لباس سیاه میپوشید؟
ماشا: عزای زندگیام را گرفتهام. من موجود بدبختی هستم.
مدودنکو: چرا؟ (متفکرانه.)نمیفهمم... خودتان تندرست و سالم هستید، پدرتان هم گرچه ثروتمند نیست ولی دستش به دهانش میرسد. زندگی من به مراتب سختتر از مال شماست. من ماهیانه فقط بیست و سه روبل مواجب دارم که تازه یک چیزی برای صندوق بازنشستگی از آن کسر میکنند ولی با وجود این لباس عزا تنم نمیکنم.(مینشینند.).
ماشا: مسأله پول در میان نیست. یک آدم فقیر هم ممکن است خوشبخت باشد.
مدودنکو: این در نظریه است، نه در عمل. در عمل این طور است که من و مادر و دو خواهر و برادر کوچکم باید با بیست و سه روبل مواجب ماهانه سر کنیم. خوب، به خورد و نوش احتیاج داریم یا نه؟ به قند و چای احتیاج داریم یا نه؟ توتون لازم است یا نه؟ حالا بیا و چرخ زندگی را بچرخان.
ماشا: (به سکوی نمایش نگاه میکند.)نمایش به زودی شروع میشود.
مدودنکو: بله، قرار است زارچنایا بازی کند، نمایشنامه را هم کنستانتین گاوریلویچ نوشته است. آنها عاشق همدیگرند و امروز، روحشان در جریان تلاشی که برای ارائه یک شکل هنری یکسان به عمل میآورند، درهم خواهد آمیخت ولی روحهای من و شما هیچ نقطه تماس مشترکی، با هم ندارند. من دوستتان دارم، طوری دلتنگ میشوم که نمیتوانم در خانه بمانم. هر روز، شش ورست راه را پای پیاده به اینجا میآیم و شش ورست از اینجا برمیگردم ولی با چیزی جز بیاعتنائی شما روبرو نمیشوم. من امکانات مالی ندارم، نانآور خانواده بزرگی هستم... چه کسی ممکن است حوصله داشته باشد با مردی ازدواج کند که خود محتاج نان شب است؟
ماشا: مهمل میگوئید. (انفیه بو میکشد.)عشق شما مرا متأثر میکند اما من نمیتوانم متقابلاً به آن جواب بدهم، همین و بس. (انفیهدان را به طرف او دراز میکند.) بفرمائید.
مدودنکو: میل ندارم.
لحظهای سکوت.»
حجم
۸۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۸۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه