دانلود و خرید کتاب بیابان آنتوان چخوف ترجمه سروش حبیبی
تصویر جلد کتاب بیابان

کتاب بیابان

نویسنده:آنتوان چخوف
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیابان

کتاب بیابان؛ داستان یک سفر نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ سروش حبیبی است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. بیابان داستان پسری سودایی است که با دایی‌اش رهسپار سفری می‌شود، سفری که نقطه‌ٔ پایانی است بر دنیای خیال‌انگیز کودکی او. پسرک در طول این سفر رویدادهای شگفتی را از سر می‌گذراند و بسیاری از مفاهیم عمیق زندگی را با تمام وجود درک می‌کند، مفهوم عشق، ترس، تنهایی و البته مرگ.

درباره کتاب بیابان

پسری کم‌سن و سال به نام یگوروشکا برای نخستین بار از مدرسه می‌گریزد و به همراه ایوان، کشیشی به نام پدر کریستوفر و خدمتکاری بازیگوش به نام دنیسکا راهی سفر می‌شود. آن‌ها در طول مسیر با جمعی از شخصیت‌های مختلف و متفاوت رو‌به‌رو می‌شوند: مهمانخانه‌داری به نام مویزی مویزویچ؛ بانویی زیبا و جذاب به نام درانیتسکی؛ خواننده‌ای بدون صدا به نام املیان؛ بی‌خانمانی به نام تیت و بسیاری دیگر. اما خارق‌العاده‌ترین و به‌یاد‌ماندنی‌ترین شخصیت این کتاب، خودِ بیابان است که با دست توانا و هنرمند چخوف، با همهٔ ظرافت‌ها و جذابیت‌های وحشی و طبیعی خود به تصویر کشیده شده و جان یافته است.

 این سفر، در اصل، آغازگر گام‌گذاشتن او است از دوران کودکی به دوران بزرگسالی. این تغییر یا سفر، از نظر مکانی و ظاهری، از شهر «ن» آغاز می‌شود به‌سوی شهری بزرگ‌تر برای تحصیل در کالج که در طی مسیر، پسر با مفاهیمی مواجه می‌شود و تجربه‌‌شان می‌کند. یگوروشکا در این سفر موقعیت‌های گوناگونی تجربه می‌کند: غم، غم جدایی از موقعیت گذشته، تنهایی، چه در زمانی که همسفرهایش خواب هستند و او از تنهایی حوصله‌اش سر می‌رود، چه در زمانی که با دایی و پدر کریستوفر در مهمان‌خانه است ولی دیگر عین گذشته کسی را ندارد که نگران حالش باشد یا به لرز کردن و بیمار شدنش اهمیت بدهد، عشق و شهوت نوجوانانه، درد و رنج، چه به‌خاطر سرما و دشواری‌های راه چه در موقعیت‌هایی که هرچیزی کاملاً مطابق میل او نیست و هیچکس هم به این نکته اهمیتی نمی‌دهد.

 بیابان به‌نوعی نوستالژیک‌ترین و شاعرانه‌ترین اثر چخوف محسوب می‌شود. چخوف در این داستانش پرسشی بزرگ مطرح می‌کند: «آیا این زیبا، شادمان زیسته است؟» چخوف استاد طرح پرسش‌هایی است که علاوه بر ایجاد جاذبهٔ داستانی، خواننده را نسبت به باورها و ارزش‌هایی که پذیرفته به شک می‌اندازد. آیا زیبایی دلیلی بر شادمانی است؟

این داستان سفرنامه‌ای است حاصل تجربهٔ زیستهٔ نویسنده؛ نویسنده‌ای که تعریف دیگری از زیبایی دارد. داستان «بیابان» آنتون چخوف برای هر خواننده حسی نو می‌آفریند. شگرد نویسنده در «بیابان» چیدمان پازل‌گونه تابلوی زندگی است که انتهایش با یک پرسش خاتمه می‌یابد: این زندگی چگونه بود؟

خواندن کتاب بیابان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای چخوف پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آنتوان چخوف

آنتوان چخوف سال ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند. او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به‌همراه خانواده به مسکو رفت. آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانی‌اش را به پایان ببرد.

چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخ نویسندگی چخوف برمی‌شمرند. چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی به‌طور حرفه‌ای به داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی روی آورد. او در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پترزبورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام «در جادهٔ بزرگ» به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعه داستان‌های «گل‌باقالی» اثر او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریهٔ همین سال (۱۸۸۶) با «آ. سووُربن» سردبیر روزنامهٔ عصر جدید آشنا شد و داستان‌های «مراسم تدفین»، «دشمن» و… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سل او شدت گرفت. او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوه‌های مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید. در اوت همین سال مجموعهٔ «در گرگ‌ومیش» منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندی با نام «ایوانف» در تئاتر مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.

چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ به‌همراه همسرش «اولگا کنیپر» برای معالجه به آلمان و استراحتگاه بادن‌وایلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر می‌شود، اما این بهبودی زیاد طول نمی‌کشد و روزبه‌روز حال او وخیم‌تر می‌شود. او در ۴۴سالگی، یک سال پیش از انقلاب اول روسیه، از دنیا رفت. تشییع‌جنازه‌ٔ او در مسکو با حضور جمعیتی بسیار تبدیل به رویدادی ملی شد.

بخشی از کتاب بیابان

«نزدیک ظهر بریچکا به راست پیچید و از جاده خارج شد و اندکی به کندی پیش رفت و سرانجام ایستاد. یگوروشکا زمزمهٔ آرام و بسیار دلنوازی شنید و احساس کرد هوایی دیگر، هوایی خنک و نرم و مخملین، چهره‌اش را نوازش می‌کند.

از درون تپه‌ای که دست طبیعت از خرسنگ‌های زشت و نتراشیده سرهم کرده بود، از دل نائی از ساقهٔ شوکران که به دست نیکوکار ناشناسی کار گذاشته شده بود، باریکه‌آبی فرومی‌ریخت. آب بر زمین فرود می‌آمد و زلال و شادمانه، درخشان در آفتاب و به‌نرمی ترانه‌خوان، خود را سیل زورمند و خروشانی می‌پنداشت و به چپ می‌شتافت و دور می‌شد و اندکی آن‌سوتر به شکل آبگیر کوچکی دامن می‌گسترد. پرتو سوزان خورشید بر آن فرومی‌تابید و خاک تفتهٔ تشنه حریصانه آن را می‌نوشید و بدین‌سان زورش کاستی می‌گرفت، اما دورترک به نهر کوچک دیگری نظیر خود می‌پیوست. صدقدمی پایین‌تر، تودهٔ انبوه و شادابی از بوته‌های جارو کنار این نهر رُسته بود و وقتی بریچکا به آن نزدیک شد، چند پاشلک جیرجیرکنان پر زدند و از آن دور شدند.

مسافران کنار نهر مستقر شدند تا استراحتی کنند و به اسب‌ها قصیل دهند. کوزمیچُف و پدرکریستوفر در سایهٔ کم‌رمق بریچکا و اسب‌های بازشده روی نمدی نشستند و شروع به خوردن کردند. پس از آن‌که پدرکریستوفر جرعه‌ای آب نوشید و یک تخم‌مرغ تنوری خورد، فکر نیک و شادی‌بخشی که پیش‌تر از گرما بی‌حال و بی‌حرکت شده و در مغز او گرفتار آمده بود دوباره جان گرفت و خواست بیرون بتراود. کشیش نگاه محبت‌آمیزی به یگوروشکا انداخت و اندکی به جویدن ادامه داد و بعد شروع کرد: «می‌دانی پدرجان، من خودم در جوانی تحصیل علم کرده‌ام. خداوند عالم از همان بچگی هوش و استعداد فراوانی به من عطا کرده بود، چنان‌که هیچ‌کس به پایم نمی‌رسید. وقتی به سن وسال تو بودم، به‌عکس همسالانم، با این استعداد مایهٔ خشنودی پدر و مادر و معلمم را فراهم می‌کردم.»

معرفی نویسنده
عکس آنتوان چخوف
آنتوان چخوف
روس | تولد ۱۸۶۰ - درگذشت ۱۹۰۴

آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهم‌ترین، چیره‌دست‌ترین و حرفه‌ای‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان تاریخ ادبیات جهان است.

تام ریدل
۱۴۰۲/۰۳/۱۲

نمی توانم انکار کنم اولین دلیلم برای خرید این کتاب اسم سروش حبیبی بعنوان مترجم آن بود.گرچه آنتوان چخوف را شنیده بودم اما هیچ کتابی از او نخوانده بودم. هنگام خرید ،کتابفروش میانسالی که از او کتاب خریدم گفت:میدانستی چخوف هیچ

- بیشتر
فهیم همتی
۱۴۰۲/۰۵/۲۷

تو مقدمه کتاب نوشته «داستان یک سفر». نه فقط سفری همراه با آنتوان چخوف و شخصیت های داستان بلکه سفری به دوران کودکی و ... . گرچه داستان خاصی نبود و شاید برخی قسمت های کتاب خسته کننده باشه اما

- بیشتر
Azilyn
۱۴۰۳/۰۵/۲۵

یک داستان کوتاه که قطعا با توصیف‌های بینظیری که از طبیعت ارائه میدهد تا مدت‌ها در یاد خواهد ماند. هنر سروش حبیبی در برگردان این کتاب نیز خود شاهکاری ماناست.

mrb
۱۴۰۳/۰۵/۲۵

نصف کتاب و خوندم . هیچ اتفاقی نمیوفته اصلا فقط شخصیت های بی اهمیت اضافه میشن و ناپدید میشن داستان اصلا کشش خوبی نداره تا همینجاش هم خیلی همت کردم که خوندم

اگر از مذهبت خوشت نمی‌آید، عوضش کن. مسخره کردن دین گناه است. کسی که از دین و ایمانش با تمسخر حرف بزند پست‌ترین آدم‌هاست.»
re8za8
پدر خدابیامرزم برای هرکداممان شش هزار روبل ارث گذاشت. من این مسافرخانه را خریدم، زن گرفتم و حالا بچه هم دارم. اما او پول‌هایش را توی تنور سوزاند. صد حیف! صدهزار حیف! آخر چرا پول‌ها را می‌سوزانی؟ نمی‌خواهی‌اش؟ بده به من. چرا می‌سوزانی؟»
کاربر ۴۸۴۲۵۹۰
وقتی دیرزمانی به آسمان ژرف خیره می‌شوی و چشم از آن برنمی‌داری، افکار و روحت به دلیلی نامعلوم درهم می‌آمیزند و آن‌گاه به تنهایی خود پی می‌بری.
re8za8
همین که به زمین سفت می‌خورند یاد باباجان می‌افتند، اما وقتی کارها روبه‌راه است، کاری به باباجان ندارند.
کاربر ۴۵۰۱۴۴۴

حجم

۱۱۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۱۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان