دانلود و خرید کتاب در پانسیون اعیان فئودور داستایفسکی ترجمه آلک قازاریان

معرفی کتاب در پانسیون اعیان

مجموعه داستان در پانسیون اعیان با ترجمۀ آلک قازاریان در انتشارات فرمهر به چاپ رسیده است. این کتاب شامل ۹ داستان از قرن نوزدهم روسیه با موضوع وضعیت کودکان آنجا به قلم نویسندگان مطرح روسی است. نویسندگانی چون آنتون چخوف، ایوان تورگنف، مامین سیبیریاک، نیکلای تلشوف، لئونید آندری‌یف، آلکساندر کوپرین، فیودور داستایفسکی، کنستانتین استانیوکوویچ و لئو تولستوی. در پانسیون اعیان عنوان یکی از داستان‌های این کتاب است.

درباره کتاب در پانسیون اعیان

قرن نوزدهم در روسیه، قرن فقر و شکنجه ملت بود. در آن دوره مخصوصاً وضع کودکان فوق‌العاده سخت بود. حتی کودکان خانواده‌های ثروتمند که از نعمت و امکان تحصیل برخوردار بودند از شادی و آزادی واقعی بهره‌ای نداشتند. کودکان خانواده‌های بی‌بضاعت مجبور به کارهای طاقت‌فرسا بودند. آن‌ها تقریباً همگی بی‌سواد بار می‌آمدند، همیشه با دشواری‌ها روبه‌رو می‌شدند و گاهی اوقات از بین می‌رفتند.

در میان نویسندگان روسی قرن نوزدهم کسی نیست که آثاری دربارهٔ کودکان و یا برای کودکان ننوشته باشد. نویسندگان کلاسیک روس، ادبیات مخصوص کودکان را «رشتۀ زنده‌ای می‌دانستند که بچه‌ها را از اطاقشان بیرون می‌آورد و با دنیای خارج مربوط می‌سازد.»

اشخاصی که این داستان‌ها را نوشته‌اند مدت‌هاست دیگر حضور ندارند؛ اما هنگام نوشتن داستان‌هایشان نه‌تنها بدی‌ها و جنبه‌های منفی زندگی دوران خود را کتمان نکردند که خوبی‌ها و جنبه‌های مثبت را نیز از قلم نینداختند؛ چراکه در غیر این صورت، ممکن نبود زندگی کرد و نفس کشید و فکر کرد.

اولین داستان این کتاب کاشتانکا به قلم آنتون چخوف است. این داستان اولین بار در ۱۸۸۷ در روزنامه چاپ شد؛ اما ۵ سال گذشت تا چخوف موفق شد این کتاب را به‌صورت جداگانه‌ برای بچه‌ها منتشر کند که با موفقیت سرشاری روبه‌رو بود. سایر داستان‌های این مجموعه و نویسندگان آن‌ها به قرار زیر هستند:

داستان چمنزار بژین، نویسنده ایوان تورگنف

داستان یملیای شکارچی، نویسنده مامین سیبیریاک

داستان به‌سوی خانه، نویسنده نیکلای تلشوف

داستان پتکا در ییلاق، نویسنده لئونید آندری‌یف

داستان پودل سفید، نویسنده آلکساندر کوپرین

داستان در پانسیون اعیان، فیودور داستایفسکی

داستان ماکسیما، نویسنده کنستانتین استانیوکوویچ

داستان اسیر قفقاز، نویسنده لئو تولستوی

خواندن کتاب‌ در پانسیون اعیان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به همۀ دوستداران ادبیات داستانی جهان به‌ویژه ادبیات روسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب در پانسیون اعیان

«کاشتانکا زیاد خورد ولی سیر نشد. غذا نشئه‌اش کرد. بعد از ناهار کاشتانکا وسط اتاق لم داد. پاهایش را دراز کرد و با احساس رخوت مطبوعی دمش را تکان داد. تا موقعی‌که ارباب جدیدش روی مبل پهن شده بود و سیگار بزرگ دود می‌کرد کاشتانکا دمش را تکان می‌داد و مشغول حل این مسئله بود که کجا بهتر است، اینجا یا پیش مرد نجار؟ لوازم منزل ناشناس فقیرانه و بی‌ریخت بود و به‌جز چندتا مبل و کاناپه و لامپ و قالی چیزی نداشت و به‌همین علت اطاقش خالی به‌نظر می‌رسید، درحالی‌که منزل مرد نجار پر از اشیاء مختلف بود: مرد نجار میز و دستگاه نجاری و یک عالمه تراشه و رنده و اسکنه و اره و یک سهرهٔ زرد توی قفس و یک طشت بزرگ داشت ... منزل مرد ناشناس بویی نمی‌داد، درحالی‌که منزل مرد نجار همیشه مه‌آلود بود و بوی خوش سریشم و لاک الکل و تراشه چوب می‌داد. ولی درعوض مرد ناشناس یک مزیت بسیار بزرگ داشت که غذای زیادی می‌داد و از حق نباید گذشت، که وقتی کاشتانکا مقابل میز نشسته بود و با محبت نگاهش می‌کرد حتی یکبار دستش را روی او بلند نکرد و کف پایش را به زمین نکوبید و حتی یکبار داد نزد: «گمشو، لعنتی!»

ارباب جدید پس از کشیدن سیگار برگ بیرون رفت و یک دقیقه بعد با تشکچه کوچکی برگشت. تشکچه را گوشه اتاق کنار کاناپه پهن کرد و گفت: «آقاسگه، بیا اینجا! اینجا بخواب. بخواب دیگه!»

بعد چراغ را خاموش کرد و از اتاق بیرون رفت. کاشتانکا روی تشکچه پهن شد و چشم‌هایش را بست. از خیابان صدای پارس سگی به گوش رسید و کاشتانکا خواست به آن جواب بدهد که ناگهان غصه‌اش گرفت. کاشتانکا به‌یاد لوکا آلکساندریچ و پسرش فدیوشکا و جای راحتی که زیر دستگاه نجاری داشت افتاد... یادش آمد که شب‌های بلند زمستان که مرد نجار چیزی رنده می‌کرد یا روزنامه‌ای با صدای بلند می‌خواند فدیوشکا معمولا با او بازی می‌کرد... پسرک پاهای او را می‌گرفت و از زیر دستگاه درش می‌آورد و چنان بازی‌هایی سرش درمی‌آورد که چشم‌هایش سیاهی می‌رفت و تمام مفاصل بدنش درد می‌گرفت. پسرک مجبورش می‌کرد روی دو پای عقبش راه برود، او را به صورت یک ناقوس درمی‌آورد، یعنی دمش را با چنان شدتی می‌کشید که کاشتانکا جیغ می‌زد و عوعو می‌کرد یا اینکه توتون به بینی‌اش نزدیک می‌کرد... ولی در میان همه اینها به‌ویژه این عمل فدیوشکا زجرآور بود که نخی را به یک تکه گوشت می‌بست و به کاشتانکا می‌داد. بعد موقعی‌که کاشتانکا گوشت را قورت می‌داد با خنده بلندی گوشت را از معده‌اش بیرون می‌کشید. سرانجام هرچه خاطرات کاشتانکا بارزتر می‌شد، با غم و اندوه بیشتری ناله می‌کرد.»

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۸۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۸۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان