کتاب داستان زنان
معرفی کتاب داستان زنان
کتاب داستان زنان نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ عبدالحسین نوشین است. نشر مصدق این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب دربردارندهٔ داستانهایی کوتاه و برگزیده از آنتوان چخوف است. کتاب حاضر از مجموعهٔ «ادبیات جهان» است.
درباره کتاب داستان زنان
کتاب داستان زنان دربردارندهٔ ۲۶ داستان کوتاه برگزیده نوشتهٔ آنتوان چخوف است. عنوان داستانهای این مجموعه عبارت است از «خانم آموزگار»، «النکا»، «خانمها»، «اعترافات اولیا، ژنیا، زویا»، «هنگامه»، «آنا به گردن»، «نامزد و پدرجان عروس»، «قدم جدی»، «رؤیاهای یک زن»، «پیش از عروسی»، «صاحبخانه خوشگل»، «دختر انگلیسی»، «در ییلاق»، «بانو و سگ ملوسش»، «مادر زن ـ وکیل دعاوی»، «برادر باغیرت»، «آوازهخوان»، «زن پرحرف»، «خداحافظ»، «از دفترچه خاطرات یک دوشیزه»، «دماغهٔ سبز»، «عاقبت بخیر»، «هوای بد» و «غم».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب داستان زنان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستان روسیه و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آنتوان چخوف
آنتون پاولُویچ چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ به دنیا آمد. او پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روسیه است. آنتوان چخوف را مهمترین داستانکوتاهنویس میدانند؛ نویسندهای که زندگی کوتاهی داشت اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. چخوف پس از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی، بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. نخستین مجموعه داستان او، دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکیاش به چاپ رسید. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، روایت میشود. چخوف با پرهیز از شرح و بسط داستان، مفهوم طرح (پیرنگ) را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایش بهجای ارائهٔ تغییرْ سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد؛ درعینحال در بعضی از داستانهایش رویدادهای تراژیک، بخشی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان را تشکیل میدهند. تسلط چخوف بر نمایشنامهنویسی، باعث افزایش توانایی او در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب در داستانهایش شده بود.
نخستین نمایشنامهٔ آنتوان چخوف «بیپدری» نام دارد. او پس از این، نمایشنامۀ «ایوانف» را نوشت. با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در سال ۱۸۹۷ و در سالن تئاتر هنری مسکو، طعم نخستین موفقیت بزرگش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. با وجود اختلافاتی که دربرههای میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی (کارگردان) پیش آمد، آثار دیگری از چخوف همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... بر همان صحنه به اجرا درآمد. چخوف در آثارش به فرصتهای از دسترفتۀ زندگی اشاره میکند؛ همچنین آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند و یا دچار تضاد طبقاتی هستند را به ما نشان میدهد؛ به ارزشهای اشتباه اما رایج در اجتماع اشاره میکند و ماهیت خوارکنندۀ فحشا را به تصویر میکشد. ویژگیهای کلی آثار داستانی آنتوان چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد: خلق داستانهای کوتاه و بدون پیرنگ/ ایجاز و خلاصهگویی/ خلق پایانهای شگفتانگیز با الهام از آثار «گی دومو پاسان»/ خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی»/ بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین/ نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان/ استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان/ استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پسزمینهٔ تصویری داستان.
چند نمایشنامۀ مشهور آنتوان چخوف: ایوانف/ خرس/ عروسی/ مرغ دریایی/ سه خواهر/ باغ آلبالو/ دایی وانیا/ در جاده بزرگ/ خواستگاری/ تاتیانا رپینا/ آواز قو.
چند داستان کوتاه از آنتوان چخوف: ۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه/ / ۱۸۸۴ - بوقلمون صفت/ ۱۸۸۷ - کاشتانکا/ ۱۸۸۷ - نشان شیر و خورشید/ ۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس/ ۱۸۸۹ - شرطبندی/ ۱۸۹۲ - همسر/ ۱۸۹۲ - اتاق شماره شش/ ۱۸۹۹ - زندگی من.
چند داستان بلند از آنتوان چخوف: دکتر بیمریض/ داستان ملالانگیز/ دوئل.
آنتوان چخوف ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ درگذشت. او در گورستان نووودویچی در مسکو آرام گرفته است.
درباره عبدالحسین نوشین
سید عبدالحسین نوشین خراسانی در ۲۱ بهمن ۱۲۸۵ به دنیا آمد و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۰ درگذشت. او نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاهنامهپژوه ایرانی و از مصححان شاهنامهٔ مشهور بهتصحیح مسکو بود. عبدالحسین نوشین از نخستین افرادی بود که دستاوردهای تئاتر غرب را با خود به ایران آورد و نسلی را آموزش داد که باقیماندههای آن نسلهای بعد تئاتر ایران را تربیت کردند. در سال ۱۳۹۸ فیلم مستندی تحتعنوان «پرندهٔ آبی» بهکارگردانی «فرزاد فرهوشی» منتشر شد که گفته شده است اقدامات عملی عبدالحسین نوشین در راستای تحول جدی تئاتر نوی ایران را بررسی کرده است. در این فیلم اصغر همت، داریوش اسدزاده، جعفر والی، انور خامهای و غلامحسین دولتآبادی حضور دارند. از ترجمههای نوشین میتوان به کتابهای «پرندهٔ آبی» (موریس مترلینک)، «بانو با سگ ملوس» (آنتوان چخوف)، «عشق بیپایان» (لئو تولستوی)، «روسپی بزرگوار» (ژان پل سارتر) و «مانیفست حزب کمونیست» (مارکس و انگلس) اشاره کرد.
بخشی از کتاب داستان زنان
«برای گوروف دیگر به خوبی آشکار بود که این دوستی و مهر به این زودیها پایانپذیر نیست. آنا هر روز بیشتر و بیشتر به او دل میبست، او را میپرستید و هیچ جای آن نبود که به آنا بگوید که اینهم روزی به پایان خود نزدیک خواهد شد، و اگر هم میگفت او باور نمیکرد.
گوروف نزدیک آنا آمد و دست روی شانهاش گذاشت تا نوازشش دهد و سرش را با گفتگو و شوخی گرم کند، در این حال خود را در آینه دید.
دیگر موی سرش داشت سفید میشد. و به نظرش خیلی عجیب آمد که در این سالهای آخر اینطور ناگهان رو به پیری و شکستگی میرفت.
شانههای آنا گرم و لرزان بود. و گوروف برای این سیما که هنوز زیبا و گرم و پر از زندگی بود، ولی ناگزیر رو به آن میرفت که مانند زندگی او درخشندگیش را از دست بدهد و پژمرده گردد، دلش میسوخت و در این فکر بود که چه شده است که آنا او را اینقدر دوست میدارد؟ در گذشته زنها او را چنانکه در حقیقت بود نمیدیدند، نه خود او را، بلکه مردی را که ساخته تصورشان میبود و دیرزمانی در زندگی خود با حرص و ولع در جستوجوی او میبودند دوست میداشتند، و وقتی هم به اشتباه خود پی میبردند با وجود این از او دل نمیکندند. و حتی یکی از آنها هم با او خوشبخت و سعادتمند نبود. زندگی در جریان بود و او با زنها آشنا و نزدیک میشد و از آنها جدا میشد بیآنکه به یکی از آنها در حقیقت مهر بورزد، همه چیز در میان بود بجز عشق.
و حالا، فقط حالا که مویش رو به سفیدی میرفت، نخستین بار در زندگیش، دلباخته آنا بود و او را در حقیقت دوست میداشت.
آن دو یکدیگر را مانند نزدیکترین و عزیزترین کس، مانند زن و شوهر، مانند مهربانترین دوست، دوست میداشتند و بر آن بودند که برای دوست داشتن یکدیگر آفریده شدهاند و هیچ معلوم نبود چرا یکی زن دارد و دیگری شوهر، درست به آن میماند که دو پرنده زیبای نر و ماده را گرفته و در دو قفس جداگانه زندانی کرده باشند. هر دو از زندگی گذشته یکدیگر، که از آن شرم داشتند، چشمپوشی میکردند و هر یک دیگری را از جهت وضع کنونی زندگیش میبخشید و هر دو میدانستند که عشق هر دوی آنها را به کلی دگرگون ساخته است.»
حجم
۱۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه
حجم
۱۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه