دانلود رایگان کتاب اندوه آنتوان چخوف ترجمه زهرا تدین

معرفی کتاب اندوه

«اندوه» داستان کوتاهی از آنتوان چخوف(۱۹۰۴-۱۸۶۰)، نویسنده برجسته روس است. زمان تقریبی مطالعه: ۱۰ دقیقه
معرفی نویسنده
عکس آنتوان چخوف
آنتوان چخوف
روس | تولد ۱۸۶۰ - درگذشت ۱۹۰۴

آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهم‌ترین، چیره‌دست‌ترین و حرفه‌ای‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان تاریخ ادبیات جهان است.

مریم
۱۳۹۶/۱۰/۱۷

آدم ها همه می پندارند که زنده اند برای آنها تنها نشانه حیات بخار گرم نفس هایشان است کسی از کسی نمی پرسد: ازخانه دلت چه خبر؟

مجتبی
۱۳۹۷/۰۴/۱۶

سلام . خدایمان بهتر از یک اسب می فهمد قطعا. به جای خرید اسب ، با خدا آشتی کنید و در نیمه شب حرف هایتان را با هر زبانی به او بگویید. سالهاست او تنهاست و منتظر شنیدن حرف هایتان

- بیشتر
▪︎ sᴀʟᴠᴀᴅᴏʀ
۱۳۹۷/۰۵/۲۱

اگه درداتو به زبون نیاری عقده میشن و این عقده رو سر بقیه فرود میاد حرفتونو به دیوار ، عروسک ، جلوی آینه یا حتی به یه دوست مجازی بزنید بذارید آروم شید اندوه خیلی چیز بدیه آدمو پیر میکنه ...

هنرمند هنردوست
۱۳۹۶/۰۹/۱۶

عجب، ولی فکر کنم این روزا خیلیامون این حال و داشتیم همه فقط میخوان حرف های خودشون شنیده بشن کسی به حرف های تو کاری نداره

maryam
۱۳۹۷/۰۵/۲۹

بنظرم تو کشور ما آدمایی ک بخوان همدردی کنن و حرفاتو بشنون زیاده و چقد خوبیم ماا

yeganeh
۱۳۹۶/۱۲/۰۴

واقعیت همینه ادما همینقدر تنهان که تو شرایط نیاز هیچکس رو ندارن باهاش حرف زنن

میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۳۹۶/۰۷/۲۶

چقدر اسم داستان مناسب توصیفات و حال و هوای داستان بود...

:-)
۱۳۹۶/۱۲/۱۰

یک طرح حرفه ای و تاثیر گزار!!! من خودم دستی در قلم دارم یک کتاب 200 صفحه ای در باب طرح داستان خوندم که فکر می کنم چخوف در یک داستان کوتاه کل تکنیک هاش رو پیاده کرد!

Feri
۱۳۹۶/۰۵/۲۳

چه غم بزرگی که حتی یه آدم واسه درددل پیدا نشه

fateme
۱۳۹۷/۰۴/۱۶

اندوه تنهایی ؛ غم بی هم زبونی

واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو می‌روند حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که به حرف‌های یوآن گوش بدهد؟
nasrin
غروب است. دانه‌های درشت برف اطراف فانوس‌های تازه روشن شده، آهسته می‌چرخند و چون پوششی نرم و نازک روی شیروانی‌ها و پشت اسبان و بر شانه و کلاه رهگذران می‌نشینند.
bezzad
اسب لاغرش هم سفید شده و بی‌حرکت ایستاده است. پاهای کشیده و استخوانی و نی‌مانندش او را به اسب‌های مردنی شبیه ساخته است؛ ظاهراً او هم مانند صاحبش به فکر فرو رفته است. اصلاً چطور ممکنست اسبی را از پشت گاوآهن بردارند، از مزرعه و آن مناظری که به آن عادت کرده دور کنند و اینجا در این ازدحام و گردابی که پر از آتش‌های سحرانگیز و هیاهوی خاموش‌نشدنیست، یا میان این مردمی که پیوسته و شتابان در حال حرکت‌اند رها کنند و باز به فکر نرود...!
fereshteshirpour
جمعیت بی‌آنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است...
K
یوآن بی‌طاقت می‌شود، خود را فراموش می‌کند و همه چیز را برای اسبش تعریف می‌کند و عقده دل را می‌گشاید.
کاربر ۵۲۰۲۲۲
واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو می‌روند حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که به حرف‌های یوآن گوش بدهد؟ اما جمعیت بی‌آنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است... اندوه او بزرگست و گویی آن را پایانی نیست. اگر ممکن بود سینه یوآن را بشکافند و آن اندوه طاقت‌فرسا را از درون قلبش بیرون کشند شاید سراسر جهان را فرا می‌گرفت. اما با وجود این آشکار نیست و خود را گونه‌ای در این حفره کوچک پنهان کرده که حتی روز هنگام هم با چراغ نمی‌توان او دید.
m. abdi
مگر آنچه باید بگوید کم است! شنونده باید آه بکشد، تأسف بخورد، زاری و شیون کند. اما گفت‌وگو با زن‌ها بهترست. گرچه آن‌ها ابله و نادان‌اند اما با دو کلمه ناله و شیونشان بلند می‌شود.
DHYANA
واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو می‌روند حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که به حرف‌های یوآن گوش بدهد؟ اما جمعیت بی‌آنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است... اندوه او بزرگست و گویی آن را پایانی نیست. اگر ممکن بود سینه یوآن را بشکافند و آن اندوه طاقت‌فرسا را از درون قلبش بیرون کشند شاید سراسر جهان را فرا می‌گرفت. اما با وجود این آشکار نیست و خود را گونه‌ای در این حفره کوچک پنهان کرده که حتی روز هنگام هم با چراغ نمی‌توان او دید.
DHYANA
دوباره آن سکوت و خاموشی هولناک فرا می‌رسد. اندوهی که اندکی پنهان گشته بود دوباره پدید می‌آید و سینه‌اش را به شدت می‌فشارد.
DHYANA
اندوهی که اندکی پنهان گشته بود دوباره پدید می‌آید و سینه‌اش را به شدت می‌فشارد. چشمان یوآن با اضطراب چون چشم انسان زجرکشیده و شکنجه‌دیده‌ای در میان ازدحام خیابان می‌نگرد. واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو می‌روند حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که به حرف‌های یوآن گوش بدهد؟ اما جمعیت بی‌آنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است... اندوه او بزرگست و گویی آن را پایانی نیست. اگر ممکن بود سینه یوآن را بشکافند و آن اندوه طاقت‌فرسا را از درون قلبش بیرون کشند شاید سراسر جهان را فرا می‌گرفت. اما با وجود این آشکار نیست و خود را گونه‌ای در این حفره کوچک پنهان کرده که حتی روز هنگام هم با چراغ نمی‌توان او دید.
farnaz Pursmaily
اما گفت‌وگو با زن‌ها بهترست. گرچه آن‌ها ابله و نادان‌اند اما با دو کلمه ناله و شیونشان بلند می‌شود.
baran

حجم

۱۰٫۷ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

حجم

۱۰٫۷ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان