کتاب امریکا
معرفی کتاب امریکا
کتاب امریکا رمانی نیمه تمام از فرانتس کافکا، نویسنده مشهور و تاثیرگذار اهل پراگ است. این داستان، حکایت زندگی مرد جوانی به نام کارل روسمان است که خانوادهاش او را به سرزمین موعود، میفرستند...
این کتاب را که با نام مفقود الاثر هم شناخته میشود، با ترجمه روان علی اصغر حداد در دست دارید.
درباره کتاب امریکا
امریکا داستانی نیمهتمام از فرانتس کافکا است. داستان زندگی پسر جوانی به نام کارل روسمان که پدر و مادرش او را به آمریکا میفرستند. کارل دچار اشتباه خجالتآوری شده است و حالا کلفت خانهشان از او یک بچه دارد. همین موضوع باعث میشود تا خانوادهاش تصمیم بگیرند او را به جایی دیگر بفرستند.
کارل در کشتی که به امریکا میرود با دایی پولدارش ملاقات میکند و مدتی را هم نزد او، و تحت حمایت او زندگی میکند. اما چیزی نمیگذرد که دایی هم او را از خود میراند. پس از این ماجرا، کارل با دو جوان فرانسوی و ایرلندی آشنا میشود که او را در جمع خودشان میپذیرند. اما رابطهای که میانشان شکل میگیرند چنان مخرب است که سایه تیرهاش تا آخر داستان، بر سر زندگی کارل است...
این داستان کافکا هم جزء نوشتههایی بود که او به دوستش، ماکس برود، سپرده بود و از او خواسته بود تا بسوزاند، اما منتشر شد و نویسندهاش را به شهرت جهانی رساند. کافکا هرگز به امریکا پا نگذاشت اما به قدرت تخیلش اجازه پرواز کردن داد. پروازی که به داستان بینظیر امریکا مبدل شد. این کتاب نگاهی متفاوت به سرزمین موعود دارد.
کتاب امریکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستان و دوستداران آثار کافکا را به خواندن کتاب امریکا دعوت میکنیم.
درباره فرانتس کافکا
فرانتس کافکا زاده ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در سده ۲۰ میلادی است. آثار کافکا در زمره تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب بهشمار میآیند.
فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرده بود که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. مسخ مهمترین اثر کافکا و رمان محاکمه و رمان قصر که ناتمام مانده است از دیگر آثار کافکا هستند. او در نوشتههایش اتفاقات پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع گرایانه توصیف میکند و همین سبک خاص او است که به نام کافکایی میشناسیم.
فرانتس کافکا در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ بر اثر بیماری سل، درگذشت.
بخشی از کتاب امریکا
خوشبختانه بهزودی معلوم شد که آتشانداز مردی جهاندیده است. چرا که با آرامشی مثالزدنی دست در چمدان کوچک خود برد و با یک حرکت دستهای کاغذ و دفترچه یادداشتی بیرون کشید. بعد چنانکه گویی آنچه میکند بدیهیترین کار ممکن است، سرحسابدار را نادیده گرفت، یکراست بهسمت ناخدا رفت و اوراق خود را روی لبه پنجره پهن کرد. برای سرحسابدار چارهای جز این نماند که زحمت رفتن کنار پنجره را به خود هموار کند و در توضیح بگوید: «این مرد یک بهانهگیر حرفهای است. وقت او بیشتر در حسابداری میگذرد تا در موتورخانه. شوبال، این مرد آرام و سربهزیر، را هم دیوانه کرده است.» بعد رو به آتشانداز کرد و گفت: «گوش کنید! شما دارید یکدندگی را از حد میگذرانید. تابه حال چندبار شما را بهخاطر خواستههای کاملا نامعقول و نابجا از بخش مالی بیرون انداختهاند؟ چندبار از آنجا به دفتر اصلی آمدهاید؟ چندبار به زبان خوش به شما گفتهاند که شوبال مستقیمآ سرکارگر شماست و شما باید از دستورات او پیروی کنید؟ با وجود این، حالا، درست وقتی ناخدا اینجا هستند، آمدهاید و از اینکه مزاحم ایشان میشوید شرمنده نیستید، بلکه حتی حماقت را به جایی رساندهاید که این پسربچه را که برای اولین بار است توی کشتی میبینم، بهعنوان راوی اتهامات بیپایه و اساس خود همراه آوردهاید!»
کارل بهزحمت توانست جلوی خودش را بگیرد و پا پیش نگذارد. ولی ناخدا بلافاصله رو به سرحسابدار کرد و گفت: «قبل از هر اقدامی به حرفهای این مرد گوش کنیم. ضمنآ این شوبال هم کمکم دارد بیش از اندازه خودسر میشود. البته منظورم از این حرف ابدآ این نیست که حق با شماست.» ناخدا جمله دوم را رو به آتشانداز به زبان آورد. طبیعی بود که ناخدا نمیتوانست بلافاصله از آتشانداز جانبداری کند. بااینهمه به نظر میرسید که همهچیز درست پیش میرود. آتشانداز توضیحات خود را شروع کرد و در همان آغاز به خودش فشار آورد و شوبال را «آقا» نامید. کارل کنار میز سرحسابدار ایستاده بود و از فرط خوشحالی مدام با ضربه انگشت، ترازوی مخصوص نامهها را بالا و پایین میکرد. ــ آقای شوبال عدالت را رعایت نمیکند! آقای شوبال به خارجیها بیشتر میدان میدهد! آقای شوبال آتشانداز را از موتورخانه بیرون انداخته و گفته است برود مستراحها را پاک کند، درحالیکه آتشانداز چنین وظیفهای ندارد! ــ آتشانداز حتی یکبار به خود اجازه داد که کارایی آقای شوبال را مورد تردید قرار دهد و بگوید که بیشتر تظاهر به کار میکند تا آنکه واقعآ دل به کار بدهد. در اینجا کارل با تمام نیرو به ناخدا چشم دوخت. نگاهش دوستانه بود، گویی خود را همکار ناخدا میدانست و نگران بود مبادا ناخدا تحت تأثیر گفتههای ناشیانه آتشانداز، علیه او حکم کند. اگرچه از گفتههای پرطول وتفصیل آتشانداز چیزی دستگیر کسی نمیشد، با این حال ناخدا کماکان به پیش روی خود چشم دوخته بود و از نگاهش چنان برمیآمد که مصمم است اینبار گفتههای آتشانداز را تا به آخر بشنود. با اینهمه وضع خطرناک مینمود، زیرا دیگران کمکم از شنیدن حرفهای آتشانداز خسته شده بودند و صدای او دیگر در آن اتاق حاکم مطلق نبود.
حجم
۲۹۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
حجم
۲۹۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
نظرات کاربران
کافکا سمبل نویسندگان بزرگ فلسفی بود.هیچ کس به اندازه او در مورد فلسفه و نوع نگرش به زندگی اینقدر شیرین و جذاب و دوس داشتنی صحبت نکرده است. در زمان او ،او اگر کنار نویسندگان وشعرایی جون لورکا از غول های
فضای کتابهای کافکا منحصر به فرد است. تقریبا در همه نوشتههای او یک تاریکی دهشتناک وجود دارد که شخصیت اصلی را دربرمیگیرد. یک نوع ترس و درک نشدن به هنگام برخورد با دنیای ناشناخته بیرون. در رمان امریکا نیز تم
عالیه.آمریکا رو دوست دارم.