کتاب اورستس
معرفی کتاب اورستس
کتاب اورستس نوشتهٔ اوریپید و ترجمهٔ غلامرضا شهبازی است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب اورستس
نمایشنامۀ اورستس در سال 408 پیش از میلاد بر صحنه رفت. این نمایشنامه به روایت رویدادهای پس از مادرکشیِ اورستس (پسر آگاممنون و برادر الکترا) میپردازد. این نمایشنامه همانند آنتیگونه، ادیپ شهریار یا مدهآ، تراژدی متداول یا زیادخواندهشدهای محسوب نمیشود اما اورستس در دوران باستان یکی از مشهورترین و تحسینشدهترین تراژدیهای اوریپید بوده است. از این نمایشنامه که اوریپید آن را متأثر از اندیشههای سوفسطاییان و فیلسوفان پیشاسقراطی خلق کرده است، بهعنوان رندانهترین نمایشنامۀ او هم یاد میکنند.
اورستس با یک تکگویی (مونولوگ) آغاز میشود. سپس فرآیند طرحریزی اورستس با همراهاناش برای قتل برخی افراد آغاز میشود. هنگامی که قرار است خونریزیهای بیشتری رخ دهد، «آپولو» به صحنه میآید. او همه چیز را مرتب میکند و توضیح میدهد که یکی از افرادی که قرار است اعدام شود، یعنی هلن را، نجات داده تا او را در بین ستارهها قرار دهد. آپولو دستوراتی میدهد؛ او به اورستس میگوید که باید به دادگاه آتن برود؛ جایی که بعداً در آن تبرئه خواهد شد. آپولو به انسان های فانی میگوید که بروند و در صلح و شادی زندگی کنند.
این نمایشنامه، ماجرای محاکمه و تبرئهٔ اورستس را روایت میکند. اوریپید در این نمایشنامه، نقش خدایان و یا تفسیر آدمی از ارادهٔ الهی را به چالش میکشد. این اثر، علاوه بر ارادهٔ خدایان، به نقش قانون طبیعی و تنش آن با قانون ساخت بشر نیز توجه میکند.
شاید مهمترین نکتهٔ این نمایشنامه، بیانیهٔ پایانی آپولو است که میگوید صلح بیش از همهٔ ارزشهای دیگر مورد احترام است. این نکته، در این اثر، بسیار ارزشمند است، زیرا جنگ پلوپونز تا زمان تهیهٔ این نمایشنامه، تقریباً یک ربع قرن طول کشیده بود.
خواندن کتاب اورستس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی، بهویژه ادبیات کلاسیک یونان پیشنهاد میکنیم.
درباره اوریپید
اوریپید در سال ۴۸۰ ق.م. (یا ۴۸۴ و نیز به قولی ۴۸۵) متولد شد. پدرش از ثروتمندان شهر و مادرش از خاندانی بزرگ بود. اوریپید زیر نظر آناکساگوراس و پرودیکوس تعلیم دید. او به مطالعۀ فلسفه علاقه داشت، با وجود این به شعر و تئاتر روی آورد. ویل دورانت دربارهٔ او میگوید که او «اولین شارمندی بود که در یونان کتابخانۀ بزرگی برای خود فراهم کرد». اوریپید در ۲۵ سالگی نویسندگی را آغاز کرد و مدت پنجاه سال به این کار ادامه داد. اولین بار تراژدیهای او در 455 ق.م. اجرا شد. در عرصۀ تراژدی در این سالها او با سوفوکلس و آخائیوس به رقابت میپرداخت. این عصر را عصر طلایی تراژدی میدانند. او پنج بار (به قولی چهار مرتبه) در جشنهای دیونوسوسی نفر اول شد. نخستین بار جایزه را در سال ۴۴۱ ق.م. ربود. اوریپید در سال 410 به الحاد متهم شد، به همین دلیل در سال ۴۰۸ ق.م. به دعوت پادشاه مقدونیه به مقدونیه رفت. او یک سال بعد، در 407 ق.م. در مقدونیه درگذشت. پس از اوریپید عصر طلایی تراژدی رو به زوال گذاشت.
بخشهایی از کتاب اورستس
«روز.
بیرون کاخ پادشاهیِ آرگوس.
شش روز پس از قتل کلوتایمنسترا و آیگیستوس. در سمت چپِ دروازهٔ کاخ، تختی قرار دارد که اورستس بر آن خفته است. خواب او بسیار پریشان و بهوضوح کابوسوار است و او اغلب با حملههایی ناگهانی و خشن، خود را به اینسو و آنسو میاندازد و به خود میپیچد. هر از گاهی هقهق گریه سر میدهد و از ترس مینالد.
خواهرش الکترا کنار او مینشیند، او را آرام و بالاپوشی را که روی اوست مرتب میکند. در سوی دیگر کاخ نگهبانانی مسلح ایستادهاند.
الکترا: میگویند هیچ مصیبت، و هیچ درد و اندوهی نیست که خدایان فرو فرستند و روح یکی میرا نتواند بار آن بر دوش کشد.
تانتالوس سعادتمند، سعادتی که هیچ بر آن غبطه نمیخورم، هماو که آنگونه که به من گفتهاند پسر زئوس است، یادت باشد خودِ پسر زئوس، و اکنون، او آنجاست، او را از ابرها آویختهاند و از ترس به خود میلرزد که مبادا صخرهای که بالای سرش آویزان است بر او فرود آید!
مردمان میگویند او برای گناهی که کرده طلب بخشایش میکند. گناهی بزرگ. از آنها که از زبانی بیلگام برمیجهند.
او یکی میرا بود که خدایانش بزرگ داشتند و او را همسفرهٔ خویش ساختند تا در ضیافت ایشان انباز شود، همچون ایشان بخورد و کنارشان بنشیند، اما تانتالوس را یارای آن نبود که زبان در کام گیرد!
تانتالوس پدر پلوپس و نیای آترئوس بود و همین فرزندزاده، آترئوس، بود که آنگاه که دست تقدیر پشمبافههای پیشانینوشت هر کس را میرشت، برای این مرد انبوهی از مصائب را تافت و یکی از این دشواریها کارزار با برادر خویش، توئستس بود!
اما من چه میکنم، داستان هراس باز میگویم؟
بگذریم، این مرد، آترئوس، برادر خویش مهمان کرد و فرزندان او را هلاک ساخت و کالبد ایشان آورد تا پدرشان در سوری که برادرش او را بدان خوانده بود بخورد. اما از آنچه در پی آن آمد بگذریم و از پیوند زناشویی میان آترئوس و اِروپه اهل کِرِت سخن گوییم. حاصل این پیوند یکی آگاممنون بود که بعدها سردار بنامِ (اگر بشود او را چنین خواند) سپاه یونان شد و دیگری منلائوس بود که با هلن، آن زن که خدایان از او بیزارند پیوند زناشویی بست.
سپس آگاممنون کلوتایمنسترادیگر چهرهٔ بنام در یونان را به زنی گرفت که از این دو، سه دختر زاده شدند: کریسوتمیس، ایفیگنیا، و من، الکترا؛ و نیز پسری، اورستسنام.
ما چهار تن همگی از زهدان مادری بیدینیم، زنی که شویش را میان چینهای تکهپارچهای بزرگ به دام افکند و سپس خونش را ریخت!
و دستاویز آن زن برای این خونریزی که از آن دم میزد... چیزیست که هیچ روا نیست زنی جوان آن را در برابر همگان بر زبان آرد، پس من آن را به روزگار وامیگذارم تا خود گره از آن بگشاید. چرا من باید آن کس باشم که فوبوس را در این کشتار گناهکار میداند... گرچه هماو بود که اورستس را بر آن داشت تا خون مادرش را بریزد که باید گفت کاری نبود که مایهٔ سرفرازی کسی گردد. با این همه اورستس بینوا به فرمان خدایی گردن نهاد و من؟ من هم در این بیرحمی انباز شدم، درست همانگونه که پیلادس شد، او که یاریگر ما بود تا در این کار کامیاب گردیم.»
حجم
۱۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۱۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
نظرات کاربران
به نظر من نمایشنامهٔ اورستس از جهاتی نقطهٔ مقابل و روی دیگر نمایشنامهٔ مشهورتر اوریپید، یعنی «مدهآ»ست. در «مدهآ» خواستهها و رنجهای زنی به تصویر کشیده میشود که شوهرش به او خیانت کرده است. از همین روست که «مدهآ» تبدیل