کتاب پرتره
معرفی کتاب پرتره
کتاب پرتره مجموعه داستانی به قلم نیکلای واسیلیویچ گوگول و ترجمۀ پرویز همتیان بروجنی است. این کتاب یکی از داستانهای مشهور گوگول است که به روایت زندگی یک هنرمند پرداخته است.
درباره کتاب پرتره
کتاب پرتره داستانی درباره به یک هنرمند جوان و بی پول است، اندری پتروویچ چارتکوف، هنرمند جوان چارتکوف هنگام برگشت به خانه ناخودآگاه مقابل این نمایشگاه میایستد. پالتوی کهنه و لباسهای رنگ و رو رفتهای دارد. او مقابل یک گالری میایستد و به نقاشیهای ضعیف نگاه میکند. ناگهان چشمش به یک نقاشی قدیمی میافتد. چیزی در چشمهای پرتره حیرتانگیز است که او نمیتواند از آن چشم بردارد. با چانه زدن نقاشی را از گالریدار میخرد. او شیفته این پرتره شده است. این اثر برای او مانند یک معما است که حل شدن این معما به پیدا شدن خود او در زندگی کمک میکند.
خواندن کتاب پرتره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات روسیه پیشنهاد میکنیم
درباره نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول (۱۸۵۲ ـ ۱۸۰۹) در خانوادهای از طبقهٔ متوسط و علاقمند به ادبیات در اوکراین متولد شد. تحصیلات متوسطهٔ خویش را در شهر نژین به پایان رساند. گوگول حتی هنگامی که محصل بود، مهارت خویش را در نویسندگی نشان داده بود. او پس از ترک مدرسه در آرزوی به دست آوردن کاری آموزشی و یا دولتی و کسب وجههای ادبی به پترزبورگ رفت. در سال ۱۸۲۹ با نام مستعار و. آلوف منظومهای رمانتیک به نام هانس کوچلگارتن منتشر کرد، اما این منظومه توفیق چندانی نیافت و حتی از سوی افراد اهل مطالعه و منتقدان نیز مورد استهزا قرار گرفت. سرانجام گوگول در پایان سال ۱۸۲۹ موفق به یافتن پستی رسمی در یک اداره دولتی شد. او به نوشتن ادامه داد. در ۱۸۲۹ منظومهٔ هانس کوشِلگارتِن را منتشر کرد. این کتاب با موفقیتی روبهرو نشد و همه نسخههای آن را خود گوگول خرید و آتش زد. این شکست، نویسندهٔ تازهکار را نسبت به ادبیات دلسرد کرد، ولی سرخوردگی او طولانی نبود. در سالهای ۱۸۳۱–۱۸۳۲ داستانهای منثور شبهایی در قصبهٔ نزدیک دیانکا منتشر شد و تحسین الکساندر پوشکین را به همراه داشت. او به نوشتن ادامه داد و با کتاب نفوس مرده جایگاه خودش را میان نویسندگان پیدا کرد. آن چیزی که او را در جهان مشهور کرده است داستان شنل است که آن را آغازگر داستان کوتاه روسی میدانند.
بخشی از کتاب پرتره
چارتکوف در حالی که برای خارج شدن از مغازه آماده میشد، پاسخ داد: «۲۰ کوپک.»
ـ «هوم، ۲۰ کوپک هم پول است؟ شما حتی با این پول قاب آن را نمیتوانید بخرید. قصد خرید آن را ندارید؟ صبر کنید، آقا، برگردید. ده کوپک دیگر اضافه کنید، آنگاه تابلو مال شماست. بسیار خوب، همان ۲۰ کوپک، ببریدش. فقط برای این که دشتی کرده باشم. شما اولین مشتری من هستید.» با دست خود حرکتی از روی ناچاری انجام داد. پنداشتی میخواست بگوید این اشتباه است که یک تابلو را در ازای ۲۰ کوپک از دست میدهد.
بدینگونه چارتکوف به شکلی کاملاً غیرمنتظره پرترهای کهنه را خرید و به هنگام خرید آن با خود میاندیشید: «چرا آن را خریدم؟ به چه درد من میخورد؟» اما پاسخی برای آن نیافت. ۲۰ کوپک از جیب خود بیرون آورد و به صاحب مغازه داد. پرتره را زیر بغل خود نهاد و به راه افتاد. در طول راه به یاد آورد، ۲۰ کوپکی را که به فروشنده پرداخت کرده بود، آخرین دارایی وی بوده است. به یکباره افسرده و غمگین شد و موجی از خشم و نفرت همراه با دلسردی سراپای وجودش را فراگرفت.
ـ «به جهنم! عجب زندگی نفرتانگیزی است!» او این جملات را با همان بیتفاوتی روسها هنگام برخورد با شرایط سخت زندگی بیان کرد. در حالی که در اطراف خود همه چیز را به فراموشی کامل سپرده بود، با گامهایی تند و ناموزون به پیش رفت. پرتو سرخفام آفتاب شامگاهی هنوز در نیمی از آسمان باقی بود. ساختمانهایی که در این مسیر قرار داشتند، در انوار گرم اما بیرمق آن غوطهور بودند در حالی که نور نقرهفام و سرد ماه به تدریج بر آن چیره میگشت. سایههای نیمهشفاف ساختمانها و عابران در شامگاه به شکل خطوطی موازی بر روی زمین افتاده بودند.
چارتکوف به آسمان گرفته و کم نور خیره شد و با صدای بلند گفت: «چه فضای غریبی! چقدر آزار دهنده است!» تابلو را که از زیر بغل وی سر میخورد، صاف و مرتب نمود و گامهای خویش را تند کرد.
چارتکوف خسته، بیرمق و پوشیده از عرق به زحمت خود را به خانهٔ خویش در کوچهٔ پانزدهم جزیرهٔ واسیلیوسکی رساند. در حالی که به سختی نفس میکشید، از پلکان کثیفی پوشیده از گل و لای و مزین به پسماندههای سگ و گربه بالا رفت. بر در کوبید، اما هیچ پاسخی شنیده نشد. کسی در خانه نبود. به پنجره تکیه داد و در حالی که صبورانه برای انتظاری طولانی آماده میشد، ناگهان صدای گامهای جوانکی را پشت سر خود شنید؛ کسی که پیشخدمت، مدل، رنگآمیز و تمیز کنندهٔ آپارتمان وی بود
حجم
۸۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه
حجم
۸۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه
نظرات کاربران
فوق العاده و بی نظیر جذاب و اثری با مفاهیم ژرف انسانی و شیطانی حتما مطالعه کنید و در موردش فکر کنید عالی
این اولین کتابی بود که از گوگول خوندم و واقعا لذت بردم. شخصیت پردازی ها خوب و توصیف فضا و مکان بسیار عالی صورت گرفته بود، به طوری که کاملا برای خواننده قابل تجسم بود. بعد از خوندن این کتاب
داستان فوق العاده تازه و جذاب و غیرقابل حدس زدن بود ... جز بهترین داستان های با مایه تخیلیه که تا به حال خوندم و البته به نظرم بهترین داستان گوگول هست
داستان در دو بخش که هر کدوم کامل کننده دیگری هستند روایت میشه. موضوع اصلی ((نقاشی)) گوگول با استفاده از یک تابلو هنری و زندگی دو نقاش تو حدود ۸۰ صفحه به موضوعاتی مثل ایمان، تجمل و مادی گرایی، سنت ها و
اینکه محور اصلی داستان از میانه به بعد، عوض شد را دوست داشتم ولی منتظر پایان بهتری بودم
ارزش ۲ بار خواندن را داشت.
در نمونه کتاب نام نویسنده نیکلای گوگول نوشته شده و داستان کاملا روسیه و با توضیحات مغایره رسیدگی کنید لطفا.
خیلی جذاب بود. تمام توصیفات داستان رو به وضوح حس می کردی. میتونم بگم حقیقتا منم از چشمهای پیرمرد ترسیدم 😅
اثر خیلی خوبی بود. قدرت هنر واقعا شگفت انگیزه و میتونه همه چیز رو دگرگون کنه
اولین تجربه ام از گوگول بود، و جذاب