دانلود و خرید کتاب صوتی کالسکه
معرفی کتاب صوتی کالسکه
کتاب صوتی کالسکه، اثر نیکلای گوگول، نویسندهی مشهور روسی، دربارهی شهری خلوت و سوتوکور است که با ورود هنگ سوارهنظام جان تازهای میگیرد و اتفاقاتی در آن رخ میدهد.
داستان صوتی کالسکه را با صدای بهمن وخشور میشنوید.
دربارهی کتاب صوتی کالسکه
نیکلای گوگول در داستان کالسکه با زبانی ساده به بیان تمام جزئیات لازم پرداخته است. او داستان کالسکه را با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد.
داستان کالسکه دربارهی شهری خالی، کثیف و سوتوکور است که با ورود هنگ سوارهنظام گویی جان دوبارهای میگیرد. شلوغی به خانهها برمیگردد و اتفاقاتی در پی آن رخ میدهد. در این داستان اینطور میخوانیم: شهر کوچک زمانی که هنگ سوارهنظام در آن مستقرشده بود شورونشاطی پیدا کرده بود. پیش از آن، شهر خیلی سوتوکور بود. پیش از آن وقتیکه سوار بر کالسکه و درشکه از شهر میگذشتی، همه بهتزده نگاه میکردند.
کتاب صوتی کالسکه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید از یک داستان کوتاه عالی لذت ببرید، کتاب صوتی کالسکه را انتخاب کنید. اگر آثار دیگر نیکلای گوگول را خوانده و دوست داشتید، از شنیدن کتاب صوتی کالسکه لذت میبرید.
دربارهی نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیِویچ گوگول ۱ آوریل ۱۸۰۹ در اوکراین به دنیا آمد. او یکی از طنزپردازان بزرگ دنیا بود که سبک رئالیسم انتقادی را به ادبیات روسیه آورد. اولین کتابی که گوگول نوشت با موفقیت چندانی روبهرو نشد و گوگول تمام نسخههای آن را خرید و آتش زد. نیکلای گوگول از سال ۱۸۳۵ تا ۱۸۴۲ مشغول نگارش مجموعه ی داستانهای پترزبورگی (شامل داستانهای دماغ، پرتره، کالسکه، بلوار نفسکی، یادداشتهای یک دیوانه و شنل) بود که در آنها استادیِ نویسنده در قلمروهای جدیدی جلوه مییافت: گوگول در این داستانها در مقام روایتگر شهرها رخ مینماید که عمق تضادهای اجتماعی موجود در شهر را به چشم دیده و دریافته است. شنل جز یکی از معروفترین داستانهای گوگول است. در حدی که داستایفسکی معتقد است: «همهی ما از زیر شنل گوگول درآمدهایم.» پس از آن شروع به نوشتن نمایشنامهی بازرس کرد که در سال ۱۸۳۶ روی صحنه رفت. برخی از آن استقبال کردند و از موفقیت آن به وجد آمدند و گروهی دیگر نویسنده را به هجونویسی و افترا زدن به روسیه متهم کردند و او را «یاغی خطرناک» خواندند. این اتهامات و سرزنشها گوگول را به شدت تحت تأثیر قرار داد و او تصمیم گرفت به خارج از کشور سفر کند تا در «فراغت دوردستها» بتواند کتاب نفوس مرده را که تازه نوشتنش را شروع کرده بود، به پایان برساند.
زندگی آرامی در رم و در میان آثار هنری نفیس موزههای شهر تجربه کرد، تأثیر خوبی بر وضعیت روحی نویسنده نهاد و او در سال ۱۸۴۱ نگارش جلد نخست نفوس مرده را به پایان برد و پس از بازگشت به روسیه آن را منتشر ساخت. نیکلای گوگول در ۴ مارس ۱۸۵۲ در مسکو، با یک خودکشی تدریجی که به خاطر بیماریاش بود، درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی کالسکه
پشت بام خانه ها، مثل اکثر شهرهای جنوب کشورمان، گالی پوش بود. و سال ها پیش یکی از شهردارهای شهر دستور داده بود باغ چه های جلوی خانه ها را از هرچه گل و گیاه بود پاک کنند تا شهر هرچه نظیف تر شود. وقتی که از خیابان می گذشتی احدی را نمی دیدی، مگر شاید خروسی را که برای خودش قدم می زد. خیابانِ خاکی مثل بالشی نرم بود و خاک اش چنان که با کم ترین بارانی گل وشل می شد. وقتی که باران می گرفت، چارپایان چاق وچله ئی که شهردار دوست داشت فرانسوی ها خطاب شان کند همه به خیابان می ریختند، حمام گِل می گرفتند، پوزه های گنده شان را از تُو گل ولای بیرون می کردند، و چنان نعره های بلندی می کشیدند که توی مسافر چاره ئی نداشتی جز آن که اسب ات را هِی کنی و چهارنعل دور شوی و پشت سرت را هم نگاه نکنی. اما در آن زمان فی الواقع مسافری هم از شهر نمی گذشت.
به ندرت، بسا به ندرت، مالکی صاحب یازده سرف در ملک اش، پوستینی بر دوش، سوار بر چیزی که نه درشکه بود و نه کالسکه و چیزی مابین آن دو بود، تلق وتلق از روی سنگ های گِرد و قلمبه می گذشت و از لای کیسه های آرد این طرف و آن طرف را نگاه می گرد و ماچه خر قهوه ای اش را که جفت اش اسب نرِ جوانی بود، هِی می کرد. حتی بازار شهر هم دل گیر بود. مغازه ی خیاطی، ابلهانه است اما، به جای آن که برِ خیابان باشد، اریب قرار گرفته بود. آن طرف، ساختمانی سنگی بود، با دو پنجره، که پانزده سال بود در دست احداث بود. کمی آن طرف تر دکه ئی چوبی بود که خاکستری رنگ اش کرده بودند تا به گل ولای خیابان بیاید. اصل اش این دکه را برای این ساخته بودند که بقیه از آن الگو بر دارند. ساختن دکه از ابتکارهای شهردار در دوره ی جوانی اش بود، آن وقت ها که هنوز به چرت بعدازظهر و خوردن شراب مخلوط عصرانه با چند انگور فرنگیِ خشک عادت نکرده بود.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد