کتاب مزاح بی پایان
معرفی کتاب مزاح بی پایان
کتاب مزاح بی پایان نوشتهٔ دیوید فاستر والاس و ترجمهٔ معین فرخی است. نشر برج این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است. نسخهٔ چاپی این رمان ۱۵۱۲ صفحه است.
درباره کتاب مزاح بی پایان
کتاب مزاح بی پایان (Infinite Jest) حاوی یک رمان معاصر و آمریکایی است که آن را یک غور و بررسی عمیق و پرمغز از وضعیت بشری در دنیای پستمدرن و نیز کاوشی همهجانبه دربارهٔ لذتها و وسواسها و گرههای روانی انسان در آستانهٔ قرن بیستویکم دانستهاند. نوآوریهای بیشمار دیوید فاستر والاس و شخصیتهای متعددِ مخلوق او، باعث شد این رمان که دارای نثری غنی و پیچیده است، در عرض یک سال بیش از ۴۰۰،۰۰۰ نسخه به فروش برود؛ اثری که در سال ۲۰۰۵ میلادی به فهرست ۱۰۰ کتاب برتر انگلیسیزبان مجلهٔ تایم (از سال ۱۹۲۳ تا آن زمان) راه پیدا کرد. اکنون والاسشناسی شاخهای جدی در تحقیقات دانشگاهی شده است. گفته شده است که این رمان طولانی، بر شانههای هملت و برادران کارامازوف و اولیس ایستاده و از سنت ادبی آمریکا بهره گرفته و چنان بلند پرواز کرده است که سایهاش مثل اسلافش، تا نسلها بالای سر خوانندگان و نویسندگان میماند. ممکن است حوالی صفحهٔ ۷۰ یا ۸۰، کمکم وحشتزده میشوید. شخصیتها میآیند و میروند و شما باید خط روایتها را گم نکنید. جملاتِ بلند تمرکز میطلبند و فکر میکنید شاید کارهای مهمتری هم در زندگی داشته باشید! در همین حد بدانید که تکههای پراکنده به هم وصل خواهند شد و بهتدریج خط روایتها را پیدا میکنید و در کتاب جا میافتید. تا آن موقع روی هر بخشِ پازل تمرکز کنید تا کمکم تصویر نهایی را ببینید. هیچ راهی برای خواندن رمان مزاح بی پایان غلط نیست؛ میتوانید از اول تا آخر بخوانید یا کتاب را سروته کنید.
«دیو اگرز» در پیشگفتار این کتاب، «مزاح بیپایان» را به سفینهای تشبیه کرده است که هیچ عنصر آشنا، پرچ و مهره، نقطهٔ ورود یا هیچ راهی ندارد که از هم سوایش کنید. او این اثر را بسیار براق توصیف کرده و گفته که هیچ ترکی رویش به چشم نمیخورد؛ اثری که احتمالاً عجیبترین، شاخصترین و پیچیدهترین کتابی است که یک آمریکایی در ۲۰ سال گذشته نوشته است [باتوجهبه زمان انتشار کتاب]. در جریان خواندن «مزاح بیپایان» هیچ لحظهای پیدا نمیشود که آگاه نباشید این کتاب، محصول وسواس و جنونی تمامعیار است؛ محصول گسترشِ ذهن نویسندهای جوان. خودِ دیوید فاستر والاس گفته است که میخواسته چیزی بینهایت غمگین بنویسد، ولی همه گفتند این کتاب بامزه از آب درآمده است. گسترهٔ عظیمی از شخصیتها در این اثر حضور دارند؛ از معتاد خیابانی تا معتاد مرفه و دارای شغل و منصب، از نوجوان کتابخوان تا فیلمساز نابغه، از مبارزان شورشی تا گویندهٔ رادیویی اسرارآمیز. کتاب «مزاح بیپایان» بهلحاظ گستردگی شخصیتها، یادآور رمانهای کلاسیکی مثل «میدلمارچ» است؛ آینهای است تمامنما از اجتماع؛ آینهای معوج. این رمان از جهانی میگوید که در آن، رسانهها و سرگرمی و درماندگی برای ارتباط با دیگری، تا اعماق وجودمان پیش رفته و آگاهی ما از جهان را معوج کرده است. این کتاب ساده نیست؛ چون جهان امروز ساده نیست. در رمان صحنههای بسیاری هست که نویسنده با وسواس بسیار، جزئیات یک اتفاق و اشخاص و مکان را شرح میدهد. داستان در بسیاری از بخشها، بطئی جلو میرود و درعوض مدام بسط مییابد؛ هم قصهاش، هم شخصیتهایش، هم مکان وقوع اتفاقها و هم مضمونش. این رمان را ماکسیمالیستی یا بیشینهگرا میدانند.
خواندن کتاب مزاح بی پایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره دیوید فاستر والاس
دیوید فاستر والاس را یکی از مهمترین نویسندگان نیمهٔ دوم قرن بیستم میدانند؛ نویسندهای که بیش از هر چیز بهواسطهٔ نگارش رمان سترگ «مزاح بیپایان» و خودکشی تلخش ماندگار شد. او در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۶۲ در نیویورک به دنیا آمد و با نوشتن داستانها و جستارهایی عمیقاً اضطرابآور دربارهٔ تعاملات انسانی و انسان منزویِ نیمهٔ دوم قرن بیستم، تبدیل به صدایی اثرگذار شد. نثر پیچیده، فرمهای روایی تازه و زبان غنی که در نوشتههایش به کار برده، او را به نویسندهای یگانه با سیل عظیم طرفداران در میان نسل جدید تبدیل کرد. زوایای نادیدهای که والاس از زندگی انسان و زیست آدمی در دنیای مدرن نشان داده، شبیه یکجور پیشگویی از آب درآمده است. اولینبار با انتشار رمان «جاروی سیستم» در سال ۱۹۸۷ و در آمریکا مطرح شد. سال ۱۹۸۹ با انتشار مجموعهداستان «دختری با موهای عجیب»، نظر منتقدان ادبی را به خود جلب کرد و در ابتدای سال ۱۹۹۶ با انتشار رمان هزاروخردهایصفحهای «مزاح بیپایان» زلزلهای به پا کرد. سه سال بعد درحالیکه در تمام محافل ادبی و کلاسهای ادبیات خلاق دانشگاهها داشتند دربارهٔ دیوید فاستر والاس حرف میزدند، خودش را حلقآویز کرد. ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۸ بود؛ وقتی داشت سومین رمانش به نام «پادشاه رنگپریده» را مینوشت، افسردگی بر زندگی او چیره شد و تصمیم گرفت دیگر نباشد. از والاس آثاری همچون «مصاحبههای کوتاه با مردان کریه»، «به لابستر نگاه کن» و «کارهای مثلاً مفرحی که دیگر انجام نمیدهم» باقی مانده است.
بخشی از کتاب مزاح بی پایان
«بخشی از تصاویر فیلمبرداری ماریو برای مستندی که گذاشتهاند دربارهٔ این پاییزِ آ.ت.ا. بسازد شامل این میشود که ماریو همینطوری با دوربین بولکس اچ ۶۴ به بخشهای مختلف آکادمی سرکشی میکند، دوربین را بسته به کلهاش و با کابل به پدال-پایی وصل است که یک دستش را صرفِ این میکند که جلوی سینهٔ پلیورپوشش نگهش دارد و با آن یکی دست با دوربین کار میکند. ساعت ۲۱۰۰ هوا بیرون سرد است. زمینهای مرکزی غرقِ نورند، ولی فقط از یک زمین استفاده میشود، گرچن هولت و جولن کرایِس هنوز درگیرِ چالش ماراتن جلسهٔ بعدازظهرند، دستهای دور دستهها به کبودی میزند و موهای عرقکردهٔ منجمدشده بههیئت اشعههای الکتریکی در آمده است، میان امتیازها مکث میکنند تا دماغشان را با آستینهایشان پاک کنند، چند لایه پولیور پوشیدهاند و به بدن-بشکهای روی زمین میمانند، و ماریو خودش را به زحمت نمیاندازد سرعت-فیلمبرداریِ مورد نیازش را تغییر بدهد تا آنها را از پشت پنجرهٔ بخارگرفتهٔ اتاق اشتیت که خودش در آن ساکن است ضبط کند. سروصدای اتاق کرکننده است.
شمارهٔ اتاقِ مربی اشتیت ۱۰۶ است، درست عینِ دفترش در طبقهٔ اول اجرا-تماعات، قبل از دفتر دکتر راسک و پایین راهروی دوگوشی که از لابی میآید.
اتاقی بزرگ و خالی است، که از اول ساخته شده تا استریو باشد. کف چوبسختش سمباده لازم دارد، یک صندلی چوبی و یک صندلی حصیری و یک تخت ارتشی. میزکوچک کمارتفاعی که فقط جا-پیپیِ اشتیت رویش جا میشود. میز ورقبازیِ تاشو تا شده و به دیوار لمیده است. دیوار با کاشی صداگیر آکوستیک فرش شده و هیچ چیزِ دکوری بر دیوارها آویزان یا نصب نیست. سقف هم کاشیهای آکوستیک دارد، و لامپی هم از آن با زنجیر بلندی آویزان است که با هواکشِ چرکِ سقفیای با زنجیر کوتاه نصب شده. هواکش هیچوقت نمیچرخد اما صدای سیمکشی معیوب ازش ساطع میشود. بوی کمجانِ ماژیک هم توی اتاق هست. هیچ چیزی روکشی ندارد، هیچ بالشی روی تخت نیست، هیچ چیز نرمی نیست که ضرب صدای تجهیزاتِ تلنبار روی کف را بگیرد یا خفه کند، یعنی صدای آن سیاهیِ آلمانیِ سیستم صوتیِ اعلا، آن اسپیکری که به اندازهٔ ماریو در هر گوشهٔ اتاق با پوششی نخی بهگونهای که هر مخروط ووفری در معرض چشم باشد و با تمام قوا بتپد. اتاق اشتیت عایق صداست. پنجره مستقیم به زمینهای مرکزی باز میشود، و دروازه و رصدخانه دقیقاً بالایشاند و سایههای چراغهای زمینها را مخدوش میکنند. پنجره درست بالای شوفاژ جا گرفته، که وقتی استریو خاموش است تلقتولوق زنگوارهٔ پرتلقتولوقِ غریبِ تهیای ازش به گوش میرسد، انگار یکی زیر زمین با چکش به جان لولهها افتاده. پنجرهٔ سردِ بالای شوفاژ بخار کرده و با صدای باسِ واگنریای ریزلرزهای میکند.»
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۱۲ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۱۲ صفحه
نظرات کاربران
لطفا بی نهایت بشه :(