کتاب آنومالی
معرفی کتاب آنومالی
کتاب آنومالی رمانی نوشتهٔ اروه لو تلیه و ترجمهٔ فاطمه ابراهیمیان و محمدامین بیک است و نشر نو آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آنومالی
ناهنجاری تردیدها و هراسهای وجودیِ انسان و ذهن او را در مواجهه با وقایع و پدیدههای غریب و ناآشنا میکاود. کتاب آنومالی، این رمان برجسته، در سال ۲۰۲۰ برندهٔ «جایزهٔ گنکور»، مهمترین جایزهٔ ادبی فرانسه شد.
داستان این کتاب از این قرار است: خلبان هواپیمای مسافربری فرانسوی پس از گذر از طوفانی سهمناک از برج مراقبت میخواهد که بهطور اضطراری در فرودگاهی امریکایی فرود بیاید. برج مراقبت به جای اینکه در دم اجازهٔ فرود را صادر کند، سؤالهای متعددی از خلبان میپرسد تا هویت او را شناسایی کند اما در نهایتِ شگفتی، چیزی نگذشته، جنگندههای ارتش در دو سوی هواپیما ظاهر میشوند و خلبان را تهدید میکنند که اگر از دستورها اطاعت نکند بلافاصله نابود خواهد شد. چه چیز در انتظار سرنشینانِ از همهجا بیخبر هواپیماست وقتی که همهچیز در زمین و هوا حاکی از پروازی معمولی است؟ خیلی زود معلوم میشود که اوضاع عادی نیست و اتفاق عجیبی رخ داده است. فقط یک چیز آشکار است: همین هواپیما چند ماه قبل با همین مسافران در فرودگاه فرود آمده است…
آنومالی در فارسی به «ناهنجاری» ترجمه شده است. آنومالی با همهٔ آثار اِروه لو تِلیه متفاوت است: چه از لحاظ حجم، چه تعدد شخصیتها و چه جاهطلبی روایی نویسنده. اوره لو تلیه معتقد است که علاوه بر داستانِ شگفتانگیزِ رمان آنچه در استقبال از آن نقش اساسی داشته عنوان کتاب است: «این هم از طنز روزگار! آنومالی که در آغاز عنوان ناجوری به نظر میرسید، آن هم با سال دیوانهواری که از سر گذرانده بودیم، ابعاد دیگری به خود گرفت.»
خواندن کتاب آنومالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
درباره اروه لو تلیه
اروه لو تلیه متولد سال ۱۹۵۷ است و دانشآموختهٔ ریاضی و زبانشناسی. اکنون نویسنده و روزنامهنگار است. از سال ۱۹۹۲ عضو «اولیپو» و از سال ۲۰۱۹ رئیس این نحلهٔ ادبی است. اولیپو آمیزهٔ سه واژهٔ فرانسوی است با ترجمهٔ تحتاللفظی «کارگاه ادبیات بالقوه». رمون کنو و فرانسوا لو لیونه، اولیپو را در سال ۱۹۶۰ بنیاد گذاشتند و از چهرههای شاخص آن میتوان ایتالو کالوینو و ژرژ پِرِک را نام برد. هدف اولیهٔ اولیپو بهکارگیری شیوههای جدید در خلاقیت و آفرینش متون ادبی است. لو تلیه تاکنون رمانها، مجموعه داستانها، اشعار و نمایشنامههای متعددی نوشته است اما موفقیت آنومالی شهرت زایدالوصفی برای او رقم زد. از روزی که جایزهٔ گنکور به تعلق او گرفت، توجه خوانندگان و منتقدان ادبی بیش از پیش به دیگر آثارش معطوف شد.
بخشی از کتاب آنومالی
«کُشتن آدم، کار پیشپاافتادهای است. باید بهدقت بررسی کرد، همهچیز را پایید، و بسیار تعمق کرد و در لحظهٔ موعود طوری عمل کرد که مو لای درزش نرود. بله. مو لای درزش نرود. باید طوری از عهدهٔ کار بربیایی که جهان کوچک شود، آنقدر کوچک که در لولهٔ تفنگ یا نوک چاقو جا بگیرد. همین و بس. خودت را سؤالپیچ نکن، نگذار خشم بر تو چیره شود، برای خودت قوانینی تعریف کن و روشمند عمل کن. بلیک بهخوبی از عهدهٔ این کارها برمیآید و این توانایی از زمانی آنقدر دور شروع شده است که دیگر نمیتواند شروعش را به یاد بیاورد. و از آن به بعد مابقی چیزها خود به خود پیش میرود.
بلیک زندگیاش را با مرگ دیگران میچرخاند. لطفاً درس اخلاق ندهیم. اگر بخواهیم بحث اخلاق را پیش بکشیم او جواب را با آمار و ارقام در آستین دارد. چون ــ البته بلیک عذر میخواهد ــ وقتی وزیر بهداشت بودجه را کم میکند و از اینجا یک دستگاه سیتی اسکن و از آنجا یک دکتر و از جایی دیگر هم یک دستگاه احیا را حذف میکند، خودش خوب میداند که مسئول کوتاه کردن عمر هزاران ناشناس است. مسئول، نه گناهکار، این جمله آشنا به نظر میرسد اما در مورد بلیک برعکس است. به هر حال او احتیاجی به توجیه کارش ندارد، برایش مهم نیست.
کشتن، رسالت نیست بلکه تمایلی ذاتیست. میشود کشتن را حالت ذهنی هم نامید. بلیک یازده سال دارد و اسمش بلیک نیست. کنار مادرش توی پژو است، در جادهای کمربندی نزدیک بوردو. سرعتشان آنقدرها زیاد نیست، سگی از جاده رد میشود، برخوردِ با سگ آنها را کمی از جاده منحرف میکند، مادر جیغ میکشد و ترمز شدیدی میگیرد، ماشین مارپیچوار میلغزد و موتور خاموش میشود. بمان توی ماشین عزیزم، وای خدای من، بمان توی ماشین. بلیک به حرف مادرش گوش نمیکند و دنبالش راه میافتد. یک سگ گلهٔ اسکاتلندی خاکستریرنگ است که ضربه قفسهٔ سینهاش را خرد کرده است و خونش در شانهٔ راه جاری میشود. اما نمرده و همچون نوزادی ناله میکند. مادر وحشتزده به هر طرف میدود و دستهایش را روی چشمهای بلیک میگذارد. کلماتی بیسر و ته را با لکنت ادا میکند، میخواهد آمبولانس خبر کند که بلیک میگوید: «اما مامان این یک سگ است فقط یک سگ.» سگ گلهٔ اسکاتلندی روی آسفالت ترکخورده نفسنفس میزند، بدن درهمشکستهاش زاویهٔ عجیبی به خود گرفته است، رعشههایی به تنش میافتد که بهمرور ضعیف میشود. جلو چشمهای بلیک جان میکند و بلیک با کنجکاوی مینگرد که زندگی از تن حیوان رخت میبندد. تمام شد. پسرک بر اساس تصورش از غم کمی حالتی غمگین به خود میگیرد تا مادرش را نگران نکند اما هیچ احساسی ندارد. مادر جلو لاشهٔ کوچک خشکش میزند و بلیک بیتابانه آستین مادرش را میکشد: «مامان یالا، اینجا ماندن هیچ فایدهای ندارد، این سگ مرده، بیا برویم، دیر میرسم به فوتبال.»»
حجم
۴۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۴۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه