دانلود و خرید کتاب دکتر جکیل و مستر هاید رابرت لوییس استیونسن ترجمه مرجان رضایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب دکتر جکیل و مستر هاید اثر رابرت لوییس استیونسن

کتاب دکتر جکیل و مستر هاید

انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دکتر جکیل و مستر هاید

کتاب دکتر جکیل و مستر هاید نوشتهٔ رابرت لوییس استیونسن و ترجمهٔ مرجان رضایی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب دکتر جکیل و مستر هاید

نویسنده ماجرای عجیب دکتر جکیل و مستر هاید را بر اساس خوابی که شبی دیده بود نوشت. هنگامی که از خواب پرید «این داستان شگرف هیولایی» را به یاد آورد و بی‌درنگ مشغول نوشتن آن شد. تمرکز بر شخصیتی دوگانه و نشان‌دادن تضاد دائمی خیر و شر سبب شد که این اثر پس از گذشت بیش از صد سال هنوز محبوب باشد.

در این رمان دکتر جکیل که به مبحث دوگانگی شخصیت علاقه‌مند است، دارویی برای جدا کردن جنبه‌های خوب و بد انسانی‌اش می‌سازد. از جنبه‌های بد، فردی به نام آقای هاید پدید می‌آید که دست به اعمال جنایتکارانه و حتی قتل می‌زند. دکتر جکیل خود را در شرایطی می‌یابد که دیگر نه قادر به کنترل آقای هاید است و نه می‌تواند از قالب آقای هاید خارج شده و به صورت اصلی خود یعنی دکتر جکیل درآید و ... .

این رمان کشمکش درونی بد و خوب هر انسان را به تصویر می‌کشد. سبک نوشتاری رمان بسیار جذاب و غنی است و به عنوان مرجعی مهم در مبحث دوگانگی شخصیت از آن یاد می‌شود. سرگذشت دکتر جکیل و آقای هاید منبع الهام قطعات تئاتر، فیلم‌های سینمایی و چندین آهنگ بوده‌است.

خواندن کتاب دکتر جکیل و مستر هاید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های علمی‌تخیلی و ترسناک پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رابرت لوییس استیونسن

رابرت لوییس بالفور استیونسُن در ۱۸۵۰ در اِدینبرا متولد شد و در ۱۸۹۴ درگذشت. او شهرتش را مرهون خلاقیت خود و عمق روان‌شناختی آثار خویش است. گیلبرت چِستِرتُن، دیگر نویسنده‌ٔ انگلیسی، این مهارت را «یافتن واژه‌ٔ مناسب و جاری ساختن آن بر نوک قلم» می‌نامد.

پدرش که یک مهندس عمران متمول بود نقشه کشیده‌ بود استیونسن شغل او را ادامه دهد، ولی ناخوشی و بنیه‌ٔ ضعیف فرزند سبب شد شغل دیگری برای او درنظر بگیرند. قرار شد حقوق بخواند؛ درنتیجه استیونسن به دانشگاه ادینبرا رفت تا در رشته‌ٔ وکالت تحصیل کند، ولی با گسست تدریجی از طبقه‌ٔ اجتماعی پدر و مادرش، که مسیحیان پروتستان وابسته به کلیسای پرسبیتری (مشایخی) بودند، بارها با آنان درگیر شد و ترجیح داد زندگی‌ای فارغ از قیدوبندها اختیار کند. شیفتگی او به زندگی مردم طبقات پایین شهر و شخصیت‌های عجیب و غریبی که با آنها برخورد می‌کرد ماده‌ٔ خام لازم را برای داستان‌های آینده‌اش فراهم آورد. سال ۱۸۷۵ که استیونسن پروانه‌ٔ وکالت گرفت، دیگر مصمم شده بود نویسنده‌ای حرفه‌‌ای شود. اکنون بیست‌و‌اندی سال بیش نداشت اما دچار ناراحتی‌های جدی دستگاه تنفسی بود و آب‌وهوای اسکاتلند هم آن را تشدید می‌کرد. برای تسکین بیماری بیشتر عمرش را در سفر به کشور‌های گرم‌تر سپری‌ کرد و سال ۱۸۷۶ در فرانسه با همسر آینده‌اش فَنی آزبورن آشنا شد که ده سال از او بزرگ‌تر بود. در ۱۸۷۹ به ‌دنبال او با کشتی حامل مهاجران به کالیفرنیا رفت و، پس از نهایی شدن طلاق خانم آزبورن، با او ازدواج کرد. پس از آثار اولیه‌اش، سفر درون‌مرزی (۱۸۷۸) و الاغ سواری در سِروان (۱۸۷۹) که اساسشان ماجراهایی بود که بر خود او گذشته بود، پیاپی گفتارها و مقالاتی نگاشت. نخستین اثر داستانی بلند خود را که جزیره‌ٔ گنج نامید، در ۱۸۸۳ منتشر کرد. در پی عود شدید بیماری و دوران نقاهتی که در بورنموث گذراند با هنری جیمز آشنا شد و دوستان صمیمی یکدیگر شدند. شهرتی که استیونسن به خاطر جزیره‌ٔ گنج به‌دست‌ آورده بود، در ۱۸۸۶ با انتشار ماجرای عجیب دکتر جکیل و مستر هاید و گروگان بیش از پیش شد. سال ۱۸۸۸ او بار دیگر خانواده‌اش را به دریاهای جنوبی برد تا بلکه آب‌وهوای آنجا با وضع جسمی‌اش سازگارتر باشد. در ساموآ اقامت گزید و به‌ویژه بین بومیان آنجا در قصه‌گویی شهرتی به‌هم زد. در ۱۸۹۴، هنگامی که مشغول نگارش شاهکار ناتمامش سدّ هِرمیستون بود، بر اثر خونریزی مغزی درگذشت. تربیت تقدیرگرایانه‌ٔ استیونسن و مبارزه‌ٔ دائمی‌ او با بیماری سبب شد ذهنش همیشه درگیر اندیشه‌ٔ مرگ و روی تیره‌ٔ فطرت بشر باشد و اثر آن در نوشته‌هایش هویدا شود. با وجود آن که استیونسن مدعی بود «تخیل برای بزرگترها مثل بازی برای بچه‌هاست» تا پایان زندگی‌اش طیف وسیعی از آثار تخیلی پدید آورده ‌بود که گستره‌ای از ماجراهای تاریخی و رمانس‌های پرماجرا گرفته تا قصه‌های ترسناک به سبک گوتیک را در بر می‌گرفت.

استیونسن ماجرای عجیب دکتر جکیل و مستر هاید را بر اساس خوابی که شبی دیده بود نوشت. هنگامی که از خواب پرید «این داستان شگرف هیولایی» را به‌یاد ‌آورد و بی‌درنگ مشغول نوشتن آن شد. تمرکز بر شخصیتی دوگانه و القای این تفکر که شر بالقوه نیرومندتر از خیر است سبب شد که این اثر پس از گذشت بیش از صد سال هنوز محبوب باشد.

بخشی از کتاب دکتر جکیل و مستر هاید

«آقای آتِرسَُن، وکیل دادگستری، مردی با چهره‌ای زمخت بود که هیچگاه لبخندی چهره‌اش را روشن نمی‌کرد. در جمع‌ها سرد و کم‌حرف و دستپاچه بود و احساساتش را بروز نمی‌‌داد. قدبلند و خمیده‌پشت، موقر، ملال‌آور، و با وجود این به نوعی دوست‌داشتنی بود. هنگامی که با دوستانش بود، و وقتی طعم نوشیدنی کهنه را می‌پسندید، نوری انسانی از چشمانش ساطع می‌شد، چیزی که واقعاً هیچگاه به کلامش راه نمی‌یافت؛ ولی نه‌تنها در چهره‌ی ساکتش بعد از شام نمودار می‌شد، بلکه بیشتر و با صدایی بلندتر در زندگی روزمره‌اش تجلی می‌یافت. او نسبت به خودش سخت‌گیر بود؛ وقتی تنها بود یک نوشیدنی ملایم‌تر می‌نوشید تا علاقه‌اش را به نوشیدنی کهنه سرکوب کند؛ و اگرچه از تئاتر لذت می‌برد، بیست سال بود که وارد هیچ سالن نمایشی نشده بود. اما نسبت به دیگران قطعاً تسامح می‌ورزید. گاهی، شاید با غبطه، درباره‌ی تأثیر زیاد این نوشیدنی‌ها که مسبب کارهای ناشایست آنها بود به فکر فرو می‌رفت و هنگامی هم که کار به جاهای باریک می‌کشید بیشتر تمایل داشت به آنها کمک کند تا این که سرزنش‌شان کند. همیشه حرف عجیبی می‌زد و می‌گفت «گمراهی قابیل را ترجیح می‌دهم. می‌گذارم برادرم با پای خودش به جهنم برود.» با چنین شخصیتی، این بخت زیاد به او رو می‌کرد که آخرین آشنای خوشنام و آخرین فرد نیکی باشد که بر زندگی مردان گمراه اثر می‌گذارد. و تا زمانی که به دفتر کارش مراجعه نمی‌کردند، رفتارش با آنان هیچ تغییر نمی‌کرد.

بی‌شک این کار بزرگ برای آقای آترسن آسان بود؛ چون او به بهترین وجهی خوددار بود و حتی دوستی‌هایش بر پایه‌ی همین بلندنظری و پاکی طینت استوار بود. نشانه‌ی فروتنی انسان این است که حلقه‌ی دوستانی را که بخت حاضروآماده بر سر راهش قرار می‌دهد بپذیرد. دوستانش یا از خویشانش بودند، یا کسانی که آشنایی‌شان با او طولانی بود. محبتش به آنان در طول زمان مانند پیچکی رشد کرده و بالیده بود و ربطی به شایستگی‌شان نداشت. درنتیجه، بی شک چنین محبتی او را به آقای ریچارد اِنفیلد، خویشاوند دورش، و مرد نامدار شهر پیوند می‌داد. خیلی‌ها کنجکاو بودند بدانند این دو در وجود هم چه می‌دیدند، یا چه وجه اشتراکی با هم داشتند. کسانی که آنها را در پیاده‌روی روزهای یکشنبه‌شان می‌دیدند می‌گفتند که با هم هیچ حرف نمی‌زنند، پاک کسل به ‌نظر می‌رسند و از دیدن یک دوست آشکارا خرسند می‌شوند. با وجود این، دو مرد از این پیاده‌روی بیشترین بهره‌ها را می‌بردند و آن را بزرگ‌ترین نعمت هر هفته‌ی خود می‌دانستند و نه تنها به خاطر آن از فرصت‌های خوش‌گذرانی خود صرف‌نظر می‌کردند، بلکه از قرارهای کاری هم سر باز می‌زدند، در حالی که از این قرارها همیشه لذت می‌بردند.

در یکی از این پرسه‌زنی‌ها تصادفاً گذرشان به خیابانی فرعی در یکی از محله‌های شلوغ لندن افتاد. خیابان باریک و به قول معروف سوت‌وکوری بود، ولی در روزهای کاری هفته دادوستد در آن رونق داشت. ظاهراً کاروبار همه‌ی اهالی خیابان خوب بود؛ امیدوار بودند با چشم و هم‌چشمی بهتر هم بشود. بساطشان را برای کسب سود بیشتر عشوه‌گرانه پهن می‌کردند، به طوری که ویترین مغازه‌ها حالتی اغواگرانه پیدا می‌کرد و مانند صفی از زنان فروشنده‌ی خنده‌رو می‌شد. حتی یکشنبه‌ها که خیابان زیبایی‌های رنگارنگ خودش را از دیدگان پنهان می‌کرد و تا حدی سوت‌وکور می‌شد، هنوز هم در تضاد با محله‌ی‌ دودزده‌ای که احاطه‌اش کرده بود، مثل آتشی در جنگل می‌درخشید؛ و با سایه‌بان‌های تازه رنگ‌شده‌اش، تزیینات برنجی جلادارش، و تمیزی و شادابی چشمگیرش، فوراً توجه هر عابری را جلب می‌کرد و برایش چشم‌نواز بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۸۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان