دانلود و خرید کتاب خواب با چشمان باز ندا کاووسی‌فر
تصویر جلد کتاب خواب با چشمان باز

کتاب خواب با چشمان باز

معرفی کتاب خواب با چشمان باز

کتاب خواب با چشمان باز نوشتهٔ ندا کاووسی فر است. نشر چشمه این مجموعه داستان کوتاه و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب خواب با چشمان باز

کتاب خواب با چشمان باز حاوی یک مجموعه داستان معاصر، کوتاه و ایرانی است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «ایستگاه هشتم»، «خوشبختی ذوزنقه‌ای»، «شست دالی»، «بستنی گل یخ» و «خواب با چشمان باز». می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب خواب با چشمان باز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خواب با چشمان باز

«از پشت شیشه می‌بینم‌شان. حرکت لب‌های‌شان را می‌خوانم، دقیق و بی‌کاستی. هرم امید، دلسردی ابتربودن، عمق شادی، یأس بی‌ثمری را توی نگاه‌شان کدگذاری می‌کنم. مردها اغلب‌شان عقب می‌ایستند. انگار کمی دلخورند. زن‌ها اما بیشترشان، برگه‌ای را که روزی من بودم، شبی شاید بشوم نوازش می‌کنند. می‌بینندم، چون من رویای‌شان هستم.

این‌جا توی یک غلاف سرد آبی، پشت یک شیشهٔ ضدحرارت خوابیده‌ام تا انتخابم کنند. خودم بهتر از همه می‌دانم که جایگاه تاریخی‌ام معکوس شده.

زن‌ها دیدم می‌زنند و براندازم می‌کنند!‌ چه‌کار می‌شود کرد؟‌ می‌گویند تاریخ به دور معکوسش رسیده. این است که این‌جا توی موقعیتی واژگونه، توی ۱۹۵ درجه زیر درجهٔ حرارت انجماد آب، مثل ماهی یخ‌زده توی آکواریوم تاق‌بازمان کرده‌اند تا با سلام و صلوات ببرندمان باغ عدن. جایی که باید برای رسیدن به مُنتهای کیف و لذت، مرگ و فراموشی با رقیب همخون و همجنس‌مان بجنگیم. عجیب هم نیست. تا بوده همین بوده. بالای سر برادرمان مویه کرده‌ایم، لذت برده‌ایم و تکثیر شده‌ایم. اما نگران نباشید، به چیزهایی ازلی می‌شود عادت کرد و نادیده‌شان گرفت.

سه‌بار است که آمده‌اند. پیرزن می‌گوید: «همین و لاغیر.»

پیرمرد چاق و کوتاه است. کُت تنگ کوتاهی می‌پوشد و کمربندش را بالای شکم قلمبه‌اش سفت می‌بندد. جلوِ موهایش خالی است و تکه‌ای موی سفید وزوزی از این‌طرف سرش با آب می‌چسباند آن‌طرف. پیرزن رویش را با چادر کیپ می‌گیرد. چادر آبی گل‌دار سر می‌کند و کفش پاشنه‌بلند می‌پوشد. می‌آید جلوِ شیشه. اما پیرمرد اخم‌آلود به دیوار تکیه می‌زند و تسبیح ریز دانه‌کوچک سفالی‌اش را می‌چرخاند.

پیرزن زیر چادر ریز می‌خندد. می‌گوید: «ببین تخم‌جن چه خوشگله! همینو می‌خوام. ببین، نوشته چشماش آبیه.»

پیرمرد می‌گوید: «چشم آبیا تخم‌وترکهٔ شمرن.»»

Dark Lady
۱۴۰۳/۰۲/۱۲

دوستش نداشتم اصلا همه داستانها خیلی مبهم و گنگ بودن فضاها سیاه و جنون زده بودن فقط خوندم که تموم شه چه جوری جایزه برده؟

کاربر 8561947
۱۴۰۳/۰۴/۰۳

عالی بود

«تو همیشه می‌خواستی از خونه فرار کنی. یادته می‌خواستی زن اون راننده‌تاکسیه شی؟ بابا نذاشت.» خواهرش گفت: «یادم نیست.» گفت: «چه‌طور یادت نیست؟! کفش‌هاشو انداختیم تو صحرای پشت خونه. مرد بیچاره چه‌قدر دنبال‌شون گشت. آخرش دمپایی‌های بابا رو پوشید.»
rezahasibi
«نمی‌خوای بدونی که تنهام. نمی‌خوای غم‌هام رو بدونی. هیچ‌وقت نخواستی.»

حجم

۱۱۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۱۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
۷,۰۰۰
۵۰%
تومان