کتاب چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟ وقتش است
معرفی کتاب چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟ وقتش است
کتاب چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟ وقتش است ترجمۀ لیدا طرزی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. این مجموعه بنا بر آنچه ویلیام آبراهامز، سردبیر آن در مقدمهاش عنوان کرده است؛ دربردارنده داستانهایی است که هرکدام بهتنهایی میتواند نمایندهای تام و تمام از یک تفکر و مکتب زیستی باشند و از همین روست که این مجموعه از حیث تنوع و نمایندگی از سبک و سیاق زیست و تفکر زیستی یکی از قابلتوجهترین مجموعههای منتشر شده این سری است.
درباره کتاب چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟ وقتش است
این مجموعه همانند سایر آثار منتشر و ترجمه شده از آن، بر مبنای انتخاب هیئت داوران این جایزه از داستانهایی که همگی به زبان انگلیسی نوشته و در ایالات متحده منتشر شدهاند، انتخاب شده است. داستانهای این اثر را میتوان از دو منظر برای مخاطب امروز ادبیات در جهان و ایران حائز اهمیت دانست. از سویی رویکرد انسانمحور و معنویتگرای جایزه اُ.هنری در طول سالهای برگزاری آن برای مخاطبان ادبیات داستانی ناآشنا نیست و هر اثر از این مجموعه میتواند تصویری تازه و بکر از این مفهوم را به ذهن متبادر کند. در نتیجه انتخابهای خاص داوران این جایزه و نگاه آنها در انتخاب این داستانها در کنار تاریخ انتشار این کتاب، نوید این موضوع را به مخاطب میدهد که میتواند در خلال این داستانها با سیر تطور انسانگرایی در جوامع آمریکا آشنا و به کشف نگاهی تازهتر به انسان و زندگی و معنای آنها در تعامل و زیست مشترک با یکدیگر دست پیدا کند.
از سوی دیگر این مجموعه میتواند نمایندهای از زبان فنی و درعینحال اندیشه فرازمینی انسان معاصر غرب در پرداخت داستانی به خودش نیز باشد. در داستانهای این مجموعه از طرفی انسان و روابط اجتماعی او موردتوجه مخاطب قرار گرفته است و از سوی دیگر راوی داستان از نظاممندی فکری برخوردار است که حاصل زندگی در ساختار پیچیده و فنی امروز جامعه آمریکایی است. تلاش او برای پیداکردن معنای واقعی زندگی و معناگرایی در پس انقلاب دیجیتالی و ارتباطی در جهان معاصر است که به ساخت زندگی او انجامیده و البته نمایی از آن نیز در داستانهای این مجموعه نمود پیدا میکند.
خواندن کتاب چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟ وقتش است را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به مجموعه داستانهای ایرانی میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشهایی از کتاب چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟ وقتش است
یک روز که هیچکس خانه نبود و سگها بیرون بودند و گلدانها را آبیاری کرده بودند و ظرف غذای پرندههای پاسیو هم پُر شده بودند، ترودی کی به خانه رسید. با فورد مدل ۱۹۷۱ خودش پیچید جلوی پارکینگ و منتظر ماند. یک هوندای مدل ۱۹۷۹ دودی هم پشت سرش پیچید و رابرت کنلی از آن پیاده شد. یک شلوار مخمل کبریتی قهوهای پوشیده بود و یک پیراهن مَخمل قرمز. بهجای کفش هم دمپایی پایش بود. مدت زیادی ایستادند و ترودی اشاره کرد و رابرت سر تکان داد و ترودی به درختان بلوطِ پرشاخ و برگ اشاره کرد و رابرت آن طرف را نگاه کرد. طوری وارد خانه شدند که گویی ترودی میخواهد آن را به رابرت بفروشد، «عالی نیست؟ بزرگ نیست؟» و چشمان رابرت روی گل و گیاهانی که مثل جنگل راه نور را بسته بودند چرخید. ترودی همهجا را نشانش داد. قبل از آنکه به اتاق نشیمن بروند اتاقخوابها، چهار سرویس بهداشتی، اتاق مطالعه، سالن و آشپزخانه، زیرزمین، سونا، و آلاچیق را نشانش داد و رابرت هم فقط گفت: «بله، بله، بله، بله، بله، بله، بله.»
حجم
۱۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
حجم
۱۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
نظرات کاربران
برخی داستانهاش خوب بود. عنوان کتاب فقط جذابه