دانلود و خرید کتاب بانوی احساس هنگامه آقاسی
تصویر جلد کتاب بانوی احساس

کتاب بانوی احساس

انتشارات:نشر بید
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بانوی احساس

کتاب بانوی احساس داستانی بلند از هنگامه آقاسی است که نشر بید آن را به چاپ رسانده است. بانوی احساس مشکلات اجتماعی جوانان را روایت می‌کند. زبان ساده و یک‌دست، شخصیت‌پردازی‌های آشنا و زنده و روایت ساده و موازی از ویژگی‌های این اثر است که مخاطب را جذب خود می‌نماید.

درباره کتاب بانوی احساس

این اثر دومین کتاب از داستان‌های نویسنده است که از منظر روانشناسی مباحث روز و مشکلات اجتماعی را دستمایه کار خود قرار داده و به بازنمایی مسائل موجود در جامعه و مشکلات پیرامونی زندگی نوجوانان و جوانان در اجتماع با زبان داستان و روایتی یک‌دست می‌پردازد. نویسنده در این کتاب سعی دارد تا با بازنمایی احوالات شخصیت‌های داستان با کمک عنصر گفت‌وگو و تک‌گویی‌های درونی ارتباط بیشتری را با مخاطب برقرار نماید و ضمن ایجاد حس همذات‌پنداری در مخاطب تاثیر لازم را بر وی بگذارد.

کتاب بانوی احساس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب بانوی احساس

فاوت‌ها و نشانه‌هایی که در مورد شبنم، نادیده گرفته بودم حالا در زندگی مشترک، به معضلات بزرگ تبدیل شده بودند. زندگی شیک و مرفهی که شبنم خواهان آن بود، هرگز در توان من نبود. از طرفی، رفتار‌های عجیب و غریب شبنم و مهمانی‌ها و دورهمی‌هایی که وقت و بی‌وقت در خانه مان ترتیب میداد، هرگز با روحیات من جور در نمی‌آمد. هر روزمان شده بود بحث و دعوا و شکستن وسایل خانه در عصبانیت. چند بار هم شبنم قهر کرد و به خانه پدرش رفت و بعد با وساطت پدر و مادرش به زور آشتی کردیم. خلاصه بعد از یک سال با همه داستان‌های تلخش به این نتیجه رسیدیم که قبل از اینکه بچه‌ای به دنیا بیاید، بهتر هست که این زندگی مشترک تلخ به پایان برسد. تصمیم راحتی نبود ولی به نقطه‌ای رسیده بودیم که راهی به جز جدایی وجود نداشت. و من پس از یکسال زندگی مشترک، حالا تنها مانده بودم با کلی بدهی و قسط‌های وام‌هایی که برای بهتر کردن زندگی با شبنم گرفته بودم. ارتباط‌ام با خانواده‌ام از همان زمان عقد محضری‌ام با شبنم، به صورت کامل قطع شده بود. مدت‌ها بود که خبری از خانواده‌ام و فامیل نداشتم. تصمیم گرفتم که یک مدت به روستا برگردم. یک دلخوشی هنوز در وجودم بود و آن مهربانی و گذشت مه‌لقا بود. امیدوار بودم که او هنوز ازدواج نکرده باشد و من فرصتی برای جبران اشتباهاتم داشته باشم. حالا واقعا دلتنگ مه‌لقا بودم. هفته اول که به روستا برگشتم، هیچکدام از فامیل به دیدنم نیامدند. پیش خودم فکر می‌کردم که شاید بخاطر حضور نداشتن در مراسم عقد، از من دلخور هستند. هر روز از مادرم در مورد «مه‌لقا» سراغ میگرفتم. مادرم چهره‌اش درهم می‌شد و ابراز بی‌اطلاعی می‌کرد. می‌دانستم که دارد چیزی را پنهان می‌کند. بالاخره یک روز با لحنی عصبی گفتم:

«من که بچه نیستم، خب اگر مه‌لقا ازدواج کرده، امیدوارم خوشبخت بشود. این که نیاز به پنهان کردن ندارد!! شاید هم بهتر باشد که خودم به دیدن خاله و شوهر خاله بروم و بعد از مدت‌ها، سراغی از آن‌ها بگیرم.»

مادرم رنگ از صورتش پرید و با بدنی لرزان به طاقچه اتاق تکیه داد و گفت:

«ابتدا از لرزش دستانش شروع شد. دکتر گفته بود که دیگر خیاطی نکند و مدتی استراحت کند. خاله اقدس ولی اصرار داشت که مه‌لقا زودتر ازدواج کند. یک خواستگار قبول کردند که ظاهراً مه‌لقا هرگز موافق نبوده. توی مراسم خواستگاری، دستانش به شدت شروع به لرزیدن کردند و سینی چایی از دستانش افتاد و خودش هم از حال رفت. خواستگاری بهم خورد. اما نگران حال مه‌لقا بودیم. مه‌لقا با پدر و مادرش چندین بار برای معالجه به شهر آمدند. دکتر در آخرین بار گفته بود که یک شوک روحی، حال او را بدتر کرده است. همه امیدوار بودیم که با کمی استراحت و گذشت زمان، همه چیز ختم به خیر شود. پنج ماه پیش، تا ساعت یک بعداز ظهر توی رخت خوابش خوابیده بوده. خاله اقدس نگران می‌شود و میرود که او را بیدار کند. هرچه صدایش میزند، هرگز بیدار نمی‌شود...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲ صفحه

حجم

۲۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان