دانلود و خرید کتاب انهدام یک قلب اشتفان تسوایگ ترجمه داوود نوابی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب انهدام یک قلب

کتاب انهدام یک قلب

معرفی کتاب انهدام یک قلب

کتاب انهدام یک قلب نوشتهٔ اشتفان تسوایگ است و با ترجمهٔ داوود نوابی در نشر نون منتشر شده است. این کتاب مجموعهٔ ۵ داستان جذاب است.

درباره کتاب انهدام یک قلب

کتاب انهدام یک قلب مجموعهٔ ۵ داستان با نام‌های «نامهٔ یک زن ناشناس»، «انهدام یک قلب»، «بازی خطرناک»، «بیست و چهار ساعت از زندگی یک زن» و «معلم سرخانه» است. هرکدام از داستان‌های این نویسنده روایتی بدیع و جذاب است که خواننده را به قلب یک زندگی می‌برد و با تجربه‌های متفاوت شخصیت‌های داستانش همراه می‌کند.

اشتفان تسوایگ یکی از پیروان فروید و مکتب فکری او بود و در این کتاب جنبه‌های روان‌شناسی بسیاری می‌توان یافت. هرکدام از این داستان‌ها ماجرای عجیب و جذابی است که خواننده را با گره‌های داستانی متفاوتی روبه‌رو می‌کند. 

خواندن کتاب انهدام یک قلب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان جهان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اشتفان تسوایگ

اشتفان تسوایگ یا استفان تسوایگ متولد ۲۸ نوامبر ۱۸۸۱ نویسندهٔ مشهور اتریشی است. او رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نویس و زندگی‌نامه‌نویس بود که در وین اتریش متولد شد. در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه وین تحصیل کرد و دکترای خود را در سال ۱۹۰۴ با پایان‌نامه‌ای با موضوع فلسفهٔ هیپولیت تن گرفت.

 او با قدرت‌گرفتن ناسیونال‌سوسیالیسم و پیوستن اتریش به آلمان در سال ۱۹۳۴ مجبور شد اتریش را ترک کند و به لندن بگریزد. بعد از آغاز جنگ جهانی دوم، اشتفان تسوایگ تابعیت بریتانیا را گرفت ولی در لندن نماند و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت.

 اشتفان تسوایگ در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۴۲ میلادی در برزیل، به زندگی خود پایان داد و به همراه همسرش خودکشی کرد. 

از آثار او می‌توان به کتاب‌های وجدان بیدار، آشفتگی احساسات، دختر دفتر پستی، سه استاد سخن: بالزاک، دیکنز، داستایفسکی، بره مرد فقیر و... اشاره کرد. 

بخشی از کتاب انهدام یک قلب

«بچه‌ام دیروز مرد. سه روز و سه شب برای نجات دادن این موجود کوچک و ظریف مبارزه کردم. بیست و چهار ساعت در کنار بسترش نشستم، در حالی که سرماخوردگی شدید بدن نحیف و از تب سوزانش را می‌لرزاند. پیشانی‌اش را که چون آتش بود خنک کردم. شب و روز دست‌های کوچک تب‌دارش را در دست گرفتم. شب سوم، دیگر رمقی در من نمانده بود. چشمانم دیگر توان باز بودن نداشتند و برخلاف میلم، خودبه‌خود بسته می‌شدند. به این ترتیب بود که سه یا چهار ساعت روی صندلی‌ام خوابم برد و در این هنگام مرگ طفلم را از من ربود.

اکنون این کوچولوی عزیز بینوا اینجاست، توی تخت کوچک بچگانه‌اش همه‌چیز مثل لحظهٔ مردنش است. چیزی که هست، چشمانش را بسته. چشم‌های تیره‌رنگ و باهوشش را. دست‌هایش را روی پیراهن سفیدش به هم پیوند داده و چهار شمع در چهار گوشهٔ تختخوابش روشن است.

جرئت ندارم نگاه کنم، جرئت ندارم تکان بخورم، زیرا به هنگام لرزش نور سایه‌هایی بر چهره و بر دهان بسته‌اش می‌افتد که به نظرم می‌رسد خطوط صورتش جان می‌گیرند و می‌توانم گمان کنم نمرده. ممکن است بیدار شود و با صدای صاف واضحش کلمات مهرآمیز کودکانه به من بگوید. ولی می‌دانم که او مرده و دیگر نمی‌خواهم نگاه کنم تا امیدی نداشته باشم که یک بار دیگر ناامید بشوم. می‌دانم، این را می‌دانم که بچه‌ام دیروز مرده. اکنون دیگر جز تو در دنیا کسی را ندارم. تویی که از من هیچ‌چیز نمی‌دانی و شاید در این ساعت، بدون آنکه کوچک‌ترین شکی به خود راه بدهی، مشغول بازی قمار هستی یا با افراد و اشیا سرگرمی. من جز تو کسی را ندارم، تویی که هرگز مرا نشناختی، منی که همیشه دوستت داشتم.

شمع پنجمی را برداشتم و آن را اینجا روی میز گذاشتم، میزی که از آن برای نامه نوشتن به تو استفاده می‌کنم، چون که نمی‌توانم با بچهٔ مرده‌ام تنها بمانم بدون آنکه با تمام روحم فریاد بزنم، و به‌جز تو به چه کسی در این ساعت وحشت‌آور می‌توانم تکیه کنم؟ تویی که برای من همه‌چیز بوده‌ای و هنوز هم هستی.

نمی‌دانم آیا واضح منظورم را بیان می‌کنم یا نه، شاید از حرف‌هایم چیزی دستگیرت نشود؟ سرم بی‌نهایت سنگین است. شقیقه‌هایم به‌شدت می‌زند و سرم صدا می‌کند. تمام اعضایم به‌سختی درد می‌کند. فکر می‌کنم تب دارم. شاید هم سرماخوردگی شدید که اکنون از این در به آن در می‌رود و این خود بهتر است، زیرا شاید من هم با فرزندم بروم و مجبور نباشم زجر بکشم. اغلب پردهٔ تاریکی جلوی چشمانم را می‌گیرد، شاید حتی نتوانم نوشتن این نامه را به آخر برسانم، ولی می‌خواهم تمام قدرتم را جمع کنم تا یک بار هم که شده با تو حرف بزنم. تنها همین بار. آه، ای محبوبم، تویی که هرگز مرا نشناختی.»

کاربر 7013512
۱۴۰۳/۰۶/۳۱

خیلی کتاب خوبی

صادق‌تر از هدایت
۱۴۰۳/۰۶/۰۵

داستان اول فوق العاده بود؛خیلی خیلی جذاب و غم انگیز... بقیه‌ی داستان‌ها به نظرم به اندازه‌ی اولی خوب نبودن

amir faghani
۱۴۰۲/۱۲/۰۹

ترجمه کتاب از نظر من افتضاح است. این مسئله را در همان ابتدای داستان متوجه خواهید شد و نیازی به ادامه دادن نیست. به طور مثال در چند سطر اول در جایی می‌گویند نامه هایی که اشخاص حائز اهمیت برایش

- بیشتر
kimia
۱۴۰۲/۱۲/۰۶

اولین داستان کتاب بی نهایت جذاب و خوندنی بود. به طوری که اصلا نمیشد کتاب رو زمین گذاشت . عالی بود. ترجمه ی کتاب بی نهایت روان و ملموس بود. ولی من داستان های بعدی رو خیلی دوست نداشتم. داستان ها

- بیشتر
ر.د.ب
۱۴۰۲/۱۱/۲۷

ترجمه خوب از یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم. عالی. ممنون از مترجم و انتشارات.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

حجم

۲۱۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان